دو زبان و دو رو
(3) 1- معانی الاخبار. بسندش تا امام باقر (ع) که چه بد است بندهای که دورو باشد و دو زبان، رو در رو برادر خود را ستایش کند و در پشت سر بد او گوید، اگر باو بخشد بر
او حسد برد و اگر او گرفتار شود او را وانهد.
ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده (1) 2- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چه بد است بنده عیبجو و عیبگو بیک رو پیش آید و بروی دیگر پشت کند.
(2) 3- معانی الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) که هر که بمردم با روئی برخورد و بدیگر عیبشان جوید روز قیامت با دو زبان از آتش بمحشر آید.
(3) 4- خصال: بسندش مانندش را آورده با اندک تفاوتی.
(4) 5- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: روز قیامت دو زبان میآید و یک زبانش از پشت سرش آویزانست و دیگری از پیش آن آتش بارند تا او را بآتش کشند، و آنگاه گفته شود اینست که در دنیا دورو و دو زبان بود و روز قیامت بدین نشانه شناخته شود.
ثواب الاعمال: مانندش را آورده.
(5) 6- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) که بدتر مردم نزد خدا در قیامت دورو باشد.
(6) 7- همان: بسندی تا رسول خدا (ص) که هر که در دنیا دورو است روز قیامت دو زبان آتشین دارد.
(7) 8- بسندش در ثواب الاعمال از امام ششم (ع) فرمود: هر که با مسلمانان دورو بر خورد و دو زبان در قیامت با دو زبان آتشین آید.
(8) 9- همان: بسندش آن را بالا برده تا فرموده: خدا عز و جل بعیسی بن مریم (ع) فرمود: ای عیسی در نهان و عیان یک زبان باش و یک دل من تو را بر حذر میسازم و بس که من آگاهم دو زبان در یک دهان نسزند و نه دو شمشیر در یک جلد و نه دو دل در یک سینه و چنین باشند ذهنها.
(9) 10- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) که چه بد است بندهای که دو رو دارد بیکی پیش آید و بدیگری پشت کند اگر ببرادر مسلمانش خیر رسد باو حسد برد و اگر گرفتار شود او را وانهد.
(10) 11- نهج البلاغه: در دل نگیرد کسی چیزی را جز که از گوشههای زبان و رخسارش بتراود.
(11) 12- کافی: بسندش (مضمون شماره هفت را آورده).
(12) بیان: یک محققی گفته: دو زبان آنکه نزد این دسته بوجهی سخن گوید و نزد دسته دیگر بوجه دیگر
(1) و میان دو دشمن بگردد و با هر یک سخنی بدلخواه او گوید و کم از آن بدور است کسی که با دو دشمن جور است و این خود نفاق است و یکی گفته بر خورد بدو کس با دو زبان نفاق است و آن را نشانههای بسیار است که یکی همین است اگر گوئی، چگونه کسی دو زبان میشود و چه حقیقتی دارد؟
گویم: چون با دو شخص دشمن هم معاشرت کند بخوشی و با هر دو راستی کند نه منافق است و نه دو زبان زیرا میتواند با هر دو دوست باشد گرچه این دوستی سست است و بحد برادری نیست زیرا دوستی کامل با دشمنی دشمنان دوست ملازمست آری اگر سخن یکی را بدیگری رساند دو زبانست و این بدتر از سخن چینی است زیرا سخن چین سخن یکی را بدیگری رساند و او اگر سخن هر دو را بهر دو رساند بدتر از او است و اگر سخنی نرساند ولی کار هر کدام را در دشمنی با دیگری ستایش کند و چون نزد او بدر آید نکوهشش کند بلکه باید بکلی در این باره خاموش ماند یا از آنکه بر حق است ستایش کند در هر حال.
بیکی از صحابه گفتند: ما نزد فرماندهان خود سخنی گوئیم و چون از نزد او بدر آئیم سخن دیگر گوئیم گفت ما در عهد رسول خدا (ص) آن را نفاق بشمار میآوردیم و اگر از رفتن نزد امیر و ستایش او بینیاز باشد نفاق باشد و اگر از رفتن نزد او بینیاز است ولی چون نزد او رود باید باو ستایش کند باز هم نفاق است چون خود را وادار کرده بدان و اگر از رفتن نزد او بینیاز است با قناعت و ترک مال و جاه ولی بخاطر جاه و مال و ثروت نزد او رود باز منافق است و همین است گفته آن حضرت که دوستی مال و جاه نفاق را در دل رویانند چنانچه آب سبزی را تا گوید:
شهید ثانی ره گفته: دو زبانی و دوروئی گناه کبیره است چون بطور خصوصی تهدیر بعذاب دارند و چنانچه گذشت آن را شرح کرده و در صورت ضرورت و تقیه جائز است و اما بیآنها از نشانههای نفاق است و بدترین اخلاق بدو نکوهیده است.
(2) 13- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که چه بد است بندهای که دورو و دو زبانست برادرش را در حضور او مدح کند و پشت سر او بد گوید، اگر باو عطائی دهند حسدش برد و اگر گرفتار شود او را وانهد.
بیان: (شرح لفظ و بیان اعراب) (3) 14- کافی: بسندش که برآورده تا گفته: خدا تبارک و تعالی بعیسی فرمود: ای عیسی در نهان و عیان یک زبان باش و یک دل من تو را از خودت بر حذر میدارم و بس است که من آگاه باشم، دو زبان در یک دهان نشاید، و نه دو شمشیر در یکجلد و نه دو دل در یک سینه و همچنان ذهنها.
(1) بیان: یک زبانی آنست که در احوال گونه گونه برای غرضهای بیهوده دو گونه نگوید و ریاء و اختلاف فتوی و آنچه را گذشت همه را فرا گیرد و یک دل باش و درون دلت همگون برونش باشد چه بسا در نهان دل چیزیست که خود را از آن غافل سازد مانند دوستی دنیا و گول خورد و گمان برد که آن را دوست ندارد و مانند آن و در آخرت که پرده ظلمت بر افتد روشن شود یا در دنیا بوسیله ریاضت و از این رو خدا فرمود بدنبالش که تو را از خودت بر حذر میدارم و فرموده (28 سوره الانعام) بلکه پدیدار شود براشان آنچه پیشتر نهان میکردند".
و بسا مقصود اینست که باید دل موافق زبان باشد و مخالف دل نگوید.
و بسا مقصود اینست که باید اعتقاد در دل یک نواخت و یقینی باشد و دل مطمئن بحق باشد و دچار شبهه و لغزش نباشد و امروز عقیدهای داشته باشد و فردا خلافش را.
یا اینکه باید عقائد قلبی هماهنگ باشند نه چون دل گمراهان و نادانها که بدو مخالف هم معتقد شوند برای اختلاف هوس و رای خود که بدان توجه ندارند چنانچه اعتقاد دارند که امیر مؤمنان افضل است و نادانها را در خلافت بر او مقدم دارند، و اعتقاد دارند که خدا عادل است و گویند کفر و هر گناه هم کار او است و آنها را برای آن عذاب کند، و اعتقاد آنها بوجوب طاعت کسی که روا دارند فسق و نابکاری او را، و نمونههای آن بسیار است.
یا معنایش اینست که مقصود حقیقی و غرض اصلی دل جز یکی نیست و دو محبت مخالف در آن فراهم نشود چون دوستی دنیا و آخرت و دوستی خدا و دوستی نافرمانی و شهوتها که از آنها نهی کرده و هر که عقیده دارد خدا را دوست دارد و بدنبال هوا و و دوستی دنیا است چون دو زبانست که خواهان جمع و الفت دو ناجور است زیرا دنیا و آخرت چون دو هوو باشند و دلش منافق و دو زبان باشد، یکی با خدا و دیگری با ما سواه و این از دو زبان سزاوارتر است بمذهب.
و تحقیقش اینست که تن آدمی چون قلعه بزرگیست با روی بلندی دارد که دل است بلکه آدمی از نظری عالم صغیر است و از نظر دیگر عالم کبیر و خدا فرمانده و مدبر دل است بلکه دل سخت او است که بوسیله عقل و فرشتههایش استوار ساخته و بار و دار، و با انوار ملکوتش روشن نموده و بخدمتش کشیده نیروهای ظاهر و باطن و اندام و اعضاء بسیاری را و این قلعه را دشمنان بسیار است چون نفس اماره و شیاطین فریبنده و هر جور شهوت
نفسانی
(1) و شبهه شیطانی و چون بنده بکمک خدای سبحان بعالم ملکوت رو کند و دل را به طاعت و ریاضت صفا دهد و پاک کند از خار شک و شبهه و پلیدی شهوترانی دوستی خدا بر او مسلط شود و او را از دوستی دیگری جلو گیرد، و همه نیروها و مشاعر و همه ابزار تن فرمانبر و منقاد حق گردند، و هیچ کار ناپسند حق را انجام ندهد، و چون شقاوت بر او زور آورد و در پرتگاه طبیعت افتد شیطان بر دلش مسلط شود و آن را قرارگاه خود سازد، و فرشتهها از آن نفرت کنند و شیاطینش فرا گیرند و همه کارش برای دنیا باشد، و خواستش همه برای هوس و هوا، مدعی است که خدا را پرستد و او را فراموش کرده و خود و شیطان را پرستد.
و روشن شد که حب خدا و حب دنیا با هم نشوند و پیروی خدا و دنبال رفتن هوی و هوس در یک دل نگنجند، و آدمی را دو دل نیست که با یکی خدای تعالی را پرستد و با آن کار خدائی کند و با دیگری دنیا خواه و شهوت پرست باشد و در کارهاش قصد او کند چنانچه خدا سبحانه فرموده (4- سوره الاحزاب) خدا برای کسی در درونش دو دل ننهاده" و خدا برای آن مثل آورده بزبان و شمشیر و چنانچه در یک دهان دو زبان نیست و نه در یک جلد دو شمشیر در یک سینه هم دو دل نباشد و بسا که ذکر زیان برای ذم دو زبان شد.
و اما اینکه فرموده و چنین است ذهنها فرق میان آن و دل دشوار است و میشود که دل برای دوستی و عزم باشد و ذهن برای اعتقاد و جزم، یعنی در دل حب خدا و حب مخالفش جمع نشوند چون حب دنیا و جز آن و همچنان جمع نشوند جزم بوجود خدا و صفات پاکش و عقائد حق دیگر با آنچه مخالف آنها است از عقائد باطل و شک و شبهه در یک ذهن چنانچه در پیش بدان اشاره کردیم.
و بقولی یعنی چنانچه ظاهر اجسام نشاید دو مانندشان در یک جا همراه شوند (اجتماع مثلین محال است) همچنان باطن آدمی که ذهن و حقیقت او است نتواند در خود دو گفته مختلف جا دهد یا دو عقیده ضد را بپذیرد.
و بقولی ذهن بمعنی هوش است و بسا که مقصود از آن در اینجا اندیشه در مطالب حق و سودمند و مقدمات آنها و راه رسیدن بآنها است و خلاصه او را فرموده تا زبانش و دلش و فکرش و هدفش یکی باشد، و چون سبب تعدد و اختلاف دو چیز است یکی وسوسه ن فس و دیگری غفلت از عقوبت بدنبال آن حذر از خودش را یاد کرده ...
- بازدید: 458
- 0