آفت طمع

تاریخ ارسال:ي, 11/08/1396 - 16:11

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حنين ، موزه دوزى يعنى كفش دوزى از هل حيره بوده است ، مردى اعرابى خواست از او موزه اى بخرد، در بهاى آن چند بار حرف در ميانشان ردّ و بدل شد، سرانجام اعرابى با آن همه چانه زدن موزه را نخريد و حنين سخت در غضب شد و بر سر آن شد كه اعرابى را نيز به خشم آورد. چون اعرابى رهسپار شد، حنين از سوى ديگر رفته يك لنگه كفش را بر سر راه وى انداخت ، و پيش رفته لنگه ديگر را نيز بر سر راه وى نهاد، و خود در كنارى كمين كرده بنشست . چون اعرابى به لنگه نخستين برخورد كرد، گفت : اين لنگه كفش چه قدر شبيه به كفش حنين است ، اگر آن لنگه ديگر با اين بود مى گرفتمش ، چون پيش رفت و به لنگه ديگر رسيد پشيمان شد كه لنگه پيشين را ترك گفته است ، از شتر فرود آمد و زانويش ‍ را ببست و براى گرفتن موزه اول برگشت ، حنين فرصت كرده شتر را با آن چه بر او بود در ربود.
چون اعرابى به خانه خود بازگشت ، كسانش پرسيدند: از سفرت چه آورده اى ؟
گفت : دو لنگه موزه حنين را آورده ام . پس اين داستان مثل شده است براى هر كس كه از سفر خود نااميد بازگردد.

منبع: هزار و يك كلمه ، ص 436

انجمن‌ها: