سخنچینی
قرآن مجید
(3) 1- النساء (آیه 85) و هر کس که میانجیگری بدی کند بهرهای از آن خواهد داشت.
(4) 2- القلم (آیه 10) و فرمان مبر از هر پر سوگند خوار 11 پر طعنه زن و رفت و آمد کن بسخنچینی.
(5) گویم: اخباری در باب شرار الناس، و برخی در باب غیبت و برخی در باب کلیات اخلاق بد گذشته.
اخبار باب
(6) 1- امالی صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) که چهار تا ببهشت نروند: کاهن و منافق و دائم الخمر و سخن چین.
(7) 2- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در این میانه که موسی بن عمران با پروردگارش عز و جل مناجات میکرد مردی را زیر سایه عرش دید و گفت: پروردگارا این کیست در سایه عرشت؟ فرمود: این نیکوکار با والدین خود است و بسخنچینی نرفته.
(8) 3- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که در باره خویشان و زیر دستان خاندانت نپذیر گفته کسی را که خدا بر او بهشت را حرام کرده و جایگاهش را دوزخ ساخته زیرا سخن چین گواهی است دروغین و همکار شیطانست در دو بهمزنی میان مردم و خدای تعالی فرموده
(آیه 8- الحجرات) ایا کسانی که گرویدید اگر فاسق خبری بشما داد وارسی کنید که مبادا آسیب رسانید بمردمی از روی نادانی در کار خود پشیمان شوید.
(1) 4- همان: بسندش در مناهی پیغمبر (ص) که نهی کرد از سخنچینی و گوش دادن بآن و فرمود: تفرقهانداز که سخنچین است به بهشت نرود و فرمود (ص) خدا عز و جل میفرماید: حرامست بهشت بر منتگذار و بخیل و تفرقهانداز که سخنچین است.
(2) 5- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) که سه تا بهشت نروند: خونریز و میخوار و پر رفت و آمد کن در سخنچینی.
(3) 6- همان: که پیغمبر (ص) بیارانش فرمود: شما را خبر ندهم به بدهاتان؟ گفتند چرا یا رسول الله، فرمود: سخنچینها که دوستان را از هم ببرند و برای پاکان عیب جویند.
حسین بن سعید: بسندی مانندش را آورده.
(4) 7- عیون: بسندش تا پیغمبر که چون مرا بمعراج بردند زنی دیدم سرش چون خوک و تنش چون خر و هزار هزار رنگ شکنجه میشد و پرسیدم کردارش چه بوده؟ گفت زنی بسیار سخنچین و دروغگو بوده. گویم: تمام این خبر در باب معراج گذشته.
(5) 8- امالی طوسی: بسندش پیغمبر (ص) که سخنچین به بهشت نرود.
(6) 9- همان: بسندش تا پیغمبر (ص) که مؤمن درخشان وراد است و بدکار بخیل و پست، و بهتر مؤمن آنکه وسیله مهرورزی مؤمنانست و کسی که الفت نگیرد و با او الفت نشود خیری ندارد گوید: و شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود: بدتر مردم آنکه دشمن دارد مردم مؤمن را و دشمنش دارند از دل، دوندهها بسخنچینی و جدا کنی دوستان و عیبجوی پاکان آنانند که خدا ننگرد بآنها روز قیامت و پاکشان نشمارد سپس آن حضرت (ص) خواند (62- الانفال) او است که کمک داده بیاری خودش و بمؤمنان و الفت انداخته میان دلهاشان.
(7) 10- علل: بسندش تا علی (ع) که عذاب قبر از سخنچینی باشد و از شاش و از ترک بستر اهل.
(8) 11- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) (مضمون شماره 5).
(9) 12- همان: بسندش تا امام کاظم (ع) فرمود: بهشت بر سه تا حرام است، سخن چین و دائم الخمر و دیوث که نابکار است.
(10) 13- اختصاص: مردی نامهای بامیر المؤمنین (ع) داد که در آن سعایت و بدگوئی کرده بود از مردی آن حضرت آن را خواند و فرمود: ای فلان اگر راست گفتی دشمنت داریم و اگر دروغ است کیفرت دهیم، و اگر خوب گوئی (عذرخواهی) از تو درگذریم گفت بلکه درگذر از من ای امیر مؤمنان.
(1) 14- همان: رسول خدا (ص) فرمود: بدتر مردم روز قیامت مثلث است، گفته شد:
یا رسول الله مثلث چیست؟ فرمود کسی که پیش امامش از دیگری سعایت و بدگوئی کند و او را بکشتن دهد و خود و برادر و امامش را بنابودی کشد.
(2) 15- حسین بن سعید: بسندی تا امام ششم (ع) که خدا تبارک و تعالی به موسی (ع) وحی کرد که یکی از یارانت در باره تو سخنچینی کند از او در حذر باش گفت: پروردگارا او را نمیشناسم او را بمن بشناسان فرمود: ای موسی سخنچینی را بر او عیب گرفتم و مرا وامیداری که سخن چین شوم، گفت: پروردگارا پس چه کنم؟ فرمود: یارانت را ده ده از هم جدا کن و قرعه بکش بدان که افتد در میان آنها باشد و بر آنها قرعه زن و قرعه بدو افتد و چون مرد دید قرعه باو افتاد برخاست و گفت یا رسول الله منم مقصود تو و بخدا که هرگز بدان باز نگردم.
(3) 16- کتاب التبصره و الامامه: بسندی (بمضمون شماره 14).
(4) 17- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود بشما خبر ندهم از بدان شما؟ گفتند چرا یا رسول الله فرمود: دوندههای بسخنچینی و جداکنهای دوستان و عیبجویان برای پاکان.
(5) بیان: دوندهها بسخنچینی" اشاره است بقول خدای تعالی: (10 سوره القلم) و فرمان مبر هر پر سوگند خوار را 11 عیبجوی و حدیث گوی بسعایت را 12- و از این پس سختروی سخت دل بیپدر را (و همین تفسیر را از بیضاوی آورده و پس از شرح الفاظ گوید) ظاهر جمله آخر کسیست که عیبی ترا شد برای بیعیب، تا او را از چشم مردم بیندازد و بسا شامل کسی شود که از عیب نهفت مردم بازرسی کند تا آن را میان مردم فاش سازد ...
(6) 18- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: بهشت حرام شده بر دروغساز دونده بسخنچینی.
(7) بیان: بقول قاموس قتات پیگیر دیگری بنهانی تا بداند چه میخواهد و در نهایه است که در حدیث است قتات بهشت نرود آن بمعنای سخنچین است و بقولی نمام آنکه گفتگوی مردم را بشنود و آن را بدیگران رساند و قتات آنکه دزدانه گوش گیرد و بدیگران
رساند و قساس آنکه خبرگیری کند و بدیگران رساند پایان کلام نهایه و بسا که حدیث تفسیر شود بآن که این کار را حلال شمارد یا اینکه بهشت تا مدت عقوبت بر او حرام است یا اینکه بهشت مخصوصی بر او حرام است.
(1) 19- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود بدان شما آنها که سخنچینی کنند و دوستان را از هم ببرند و برای پاکان عیب جویند.
(2) بیان: شهید ثانی قده در رساله غیبت در شمار ملحقات آن گفته: یکی نمیمه است و آن سخنچینی برای دیگرانست چه با گفتار و یا کنایه و اشاره و رمز و اگر در آن ذکر نقص و عیب باشد غیبت هم هست و دو گناه است و نمیمه هم از گناهان کبیره است خدای تعالی فرموده عیبجوی و دونده به نمیمه سپس فرموده جفاجو و از آن پس بیپدر و وابسته یکی از علماء گفته: این آیه دلالت دارد بر اینکه هر که راز نگه ندارد و سخنچینی کند زنازاده است زنیم بمعنی بیپدر و وابسته است و خدا فرموده: وای بر همزه لمزه و بقولی همزه همان سخنچین است و خدا در شرح حال دو زن نوح و لوط فرموده (10 سوره التحریم) آن دو زن بآن دو پیغمبر خیانت کردند و آنها براشان بدرگاه خدا سودی نداشتند و گفته شد بدوزخ روید با واردان آن بقولی زن لوط از مهمانان او خبر بری میکرد و زن نوح از اینکه او دیوانه است، و پیغمبر (ص) فرمود: سخن چین بهشت نرود، و در حدیث دیگر، قتات به بهشت نرود و آنهم همان سخن چین است.
و روایت که موسی (ع) در خشکسالی برای بنی اسرائیل باران خواست و خدای تعالی باو وحی کرد من از تو و همراهانت اجابت نکنم که در میان شما سخنچینی است و اصرار بر آن دارد موسی گفت: پروردگارا آن کیست تا بیرونش کنیم از میان خود فرمود: من شما را از آن نهی کنم، و خود سخنچین شوم؟ و همه توبه کردند و آب بآنها داده شد.
گویم: او اخبار بسیاری از خاصه و عام آورده سپس گفته: نمام بیشتر بکسی گفته شود که بکسی گوید فلانی در باره تو چنین و چنان میگفت و گرچه بزبان نباشد چنانچه در غیبت گذشت و معنی عامش کشف آنچه است که بد آید آنکه را که از او نقل شده یا آنکه باو نقل شد یا دیگری خواه بگفته یا کنایه یا رمز و اشاره و خواه آنچه نقل شده کردار باشد یا گفتار و خواه عیب کسی باشد که از او نقل شود یا نه و حقیقتش فاش کردن راز و پرده برداشتن از هر چه که کشف آن بد باشد بلکه شایسته است سکوت از بیان آنچه از حال مردم دیده شود جز آنچه سودی برای مسلمانی دارد یا جلوگیری از گناهی باشد چون گواهی بر دزدی برای رعایت حق صاحب مال و اما اگر دید کسی مال خود را نهان میکند گفتنش
سخنچینی و فاش کردن راز است و اگر در ضمن ذکر نقص یا عیبی هم باشد هم غیبت است هم نمیمه.
(1) و سبب اقدام بسخنچینی یا بدخواهی کسی است که از او نقل شده یا دوستی کسی که برای او نقل شده یا خوش و بش کردن و یا پر گوئی بیهوده و بر هر که نزدش سخنچینی کنی که فلانی در باره تو چنین گفته و یا چنین کرده و در مقام تباه کردن کار تو است و یا ساخت و ساز با دشمن تو یا زشت کردن حال تو یا مانند آن بر او شش وظیفه است.
1- از او باور نکند زیرا سخنچین فاسق است و خبر او پذیرفته نیست خدا فرموده (7- الحجرات) اگر فاسق بر آنان خبری آورد وارسی کنید مبادا بنادانی آسیب رسانید بمردمی.
2- او را از این کار باز دارد و نصیحت کند و کارش را زشت شمارد خدای تعالی فرموده (17 سوره لقمان) امر کن بمعروف و نهی کن از منکر.
3- اینکه برای خدا او را دشمن دارد زیرا مبغوض خداست و دشمنی با دشمن خدا واجب است.
4- اینکه بمجرد گفته او ببرادرش بدبین نشود که خدای تعالی فرموده (13 الحجرات) دوری کنید از بسیار گمانها بلکه پا بر جا بماند تا تحقیق حال او شود.
5- اینکه حکایت او تو را وادار به بازرسی و تجسس نکند چه که خدای تعالی فرموده و تجسس و بازرسی نکنید.
6 اینکه بر خود نپسندی آنچه نمام را از آن نهی کردی و سخنچینی او را به دیگری حکایت نکنی که فلانی برایم چنین حکایت کرده و خود سخنچین و غیبتکن شوی و کاری کنی که از آن نهی کردی با اینکه از علی (ع) روایت است که مردی نزد او از مردی سعایت کرد، فرمود: ای فلانی اگر راستگوئی دشمنت داریم و اگر دروغگوئی کیفرت کنیم و اگر گذشت خواهی از تو بگذریم، گفت از من بگذر ای امیر مؤمنان، و حسن فرمود: هر که سخن دیگران نزد تو آورد سخن تو نزد دیگران برد، و این اشاره است باینکه باید نمام را دشمن داشت و برفاقت اعتماد نکرد و چطور دشمن او نبود با اینکه پیوسته دچار دروغ و غیبت و نیرنگ و خیانت و دغلی و حسد و نفاق و تباهی کردن میان مردم و گول زدنست و از آنها است که میکوشد در بریدن آنچه خدا فرموده پیوسته باشد خدای تعالی در (27 سوره البقره) فرمود: و میبرند آنچه را خدا فرموده پیوسته باشد، و فرموده (42- الشوری) همانا راه بازخواست بر کسانیست که ستم کنند بر مردمان و تجاوز کنند در روی
زمین بناحق) و نمام از آنانست.
(1) و خلاصه شر نمام بزرگ است و باید از آن خود را نگهداشت.
گفتند کسی یک غلام فروخت و بخریدار گفت: عیبی ندارد جز که سخنچین است گفت بدان راضیم و آن را خرید و چند روز که نزد وی ماند بزن آقاش گفت: شوهرت دوستت ندارد و خواهد زن دیگر بر سرت گیرد تو تیغی بر دارو از پشت سر او چند مو بتراش تا برات جادو کنم و تو را دوست دارد و آنگاه بشوهر گفت: زنت دوستی بر گرفته و میخواهد تو را بکشد خود را برابر او بخواب بزن تا بدانی، و او خود را بخواب زد و زنش با تیغ سرتراشی بالای سرش آمد و او گمان کرد میخواهد او را بکشد و برخاست او را کشت و کسان زن آمدند و او را کشتند و میان دو قبیله جنگ در افتاد و بدرازا کشید.
---------------------------------------------------
مطالعه بیشتر:
آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار جلد دوم
- بازدید: 390
- 1