چرا از مرگ می ترسیم؟
اشد خوف همین ترس از مرگ است، علاج هایی دارد. یک مورد این است که باید آنچه را سبب خوف از مرگ می شود، بشناسیم که علّت چیست. یکی این است که انسان تصوّر می کند نابود شده است.
یک نوع دیگر که آقایان در مورد آن، خیلی بحث کردند، ملّای نراقی، ملّا محسن فیض کاشانی و بزرگان دیگری در این مورد بیان کردند و آن راجع به اصل مرگ است. یعنی انسان نه از مرده، بلکه از مرگ بترسد. باید بدانیم همه طعم مرگ را می چشند، «کل نفس ذائقة الموت».
می گویند: این هم یکی از آن خوف هایی است که درون آن، سه مورد مذموم و یکی ممدوح است. اوّلاً بعضی از بزرگان تعبیری دارند، می گویند: «اشد الخوف خوف من الموت»، شدیدترین خوف در انسان ها، خوف از مرگ است.
این ها را ریشه یابی می کنیم تا انسان بداند کجا باید بترسد و کجا نباید بترسد و وجود و فیزیک خودش را با این مسائل تطبیق بدهد که در آن صورت، جلو می رود و بنده ی خدا می شود.
یک دلیل عمده که ما متخلّق به اخلاق الهی نمی شویم، این است که آگاهی ما کم است. اخلاق علمی نداریم. گاهی برخی از افراد که اهل حال هستند، مطالبی را برای ما بیان می کنند، امّا این که به ما بگویند: چطور زندگی کنیم، چطور حرکت کنیم، از کجا به کجا برویم، به چه طریقی، به چه نوعی، به چه وسیله ای و ... . این ها بیان نشده و یا کم بیان شده و دقّت نشده است. مثلاً بحثی در مورد غیبت، تهمت و ... می شود، امّا این را که چرا غیبت می کنیم؟ چرا تهمت می زنیم؟! چرا پرونده سازی می کنیم و ... نمی دانیم. اگر از همان پایه و ریشه درست کنیم و مانند یک بنا بدانیم که این فونداسیون باید چگونه چیده شود، تا روکاری و تزئینات آن را بدانیم. همه ی این ها حسب مباحث اخلاق علمی و عملی تبیین شده است.
والله قسم، چیزی نیست که در اسلام، به خصوص این اسلام ناب محمّدی، یعنی اسلام اهل بیت تبیین نشده باشد. هر چه انسان مطالعه می کند و حرف های دیگران را می بیند و با حرف های اهل بیت تطبیق می دهد، به خدا قسم، عشق، محبّت و ارادتش به اهل بیت بیشتر می شود و سجده شکر می کند که شیعه است، الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین).
برخی از دوستان که در خارج از کشور هستند، این مطلب را متوجّه شدند. یکی از دوستان ما می گفت: ما وقتی مطالبی را از اهل بیت، مانند نکاتی از نهج البلاغه، آن هم خیلی کوتاه، در بوسنی مطرح می کردیم، می گفتند: چرا این ها را نمی گویید؟! عرفان و معرفت، همین این هاست. هیچ چیزی در عالم مانند فرمایشات اهل بیت، این قدر دقیق نیست، معلوم است چون این ها علم خدا هستند. اگر این معارف را بدانیم و بدانیم باید چه کنیم، به خدا قسم در امنیّت خواهیم بود، مراقب خواهیم بود و شیطان و نفس دون، این اعدی عدو، ما را فریب نمی دهد. برخی از بزرگان فرمودند: هر روز صبح که بلند می شویم، خوبست که به خودمان یادآور شویم که درون ما، اعدی عدوّ است، اگر این گونه باشد دیگر نمی تواند ما را فریب ندهد. اگر همان گونه که اهل بیت برایمان ترسیم کردند و تصویرسازی کردند، حرکت کنیم، به فلاح و رستگاری می رسیم. دیگر کینه نداریم، دیگر هر آنچه از بدی ها و پلشتی هاست، نداریم. یک علّت این که نفس دون، انسان را فریب می دهد، مستی قدرت است. خمر، ام الخبائث است، به حضرت فرمودند: آیا از این هم بدتر هست؟ فرمودند: سکر القدرة، مستی قدرت! کسی که قدرت دارد و می تواند هر کاری انجام دهد و باید خیلی مراقب نفس دون باشد. موارد دیگر، سکر الشباب و سکر العلم است. اگر انسان مراقبت کند و آن طور که اهل بیت ترسیم کردند، حرکت کند، به فلاح و رستگاری می رسد.
لذا این که بیان فرمودند: اشد خوف همین ترس از مرگ است، علاج هایی دارد. یک مورد این است که باید آنچه را سبب خوف از مرگ می شود، بشناسیم که علّت چیست. یکی این است که انسان تصوّر می کند نابود شده است.
روایتی از امام حسن عسگری بیان شده که بسیار زیباست. حضرت می فرمایند: پدرم به عیادت یکی از دوستانشان که مریض شده بود، رفتند «و هو یبکی و یجزع الموت»، او گریه و جزع می کرد از این که مرگ دارد می آید. فهمیده بود که دیگر آخرش هست. منتها گریه می کند. پدرم به او فرمودند: می دانی برای چه از مرگ می ترسی؟ «تخافوا من الموت لانک لا تعرفوه» برای این که مرگ را نمی شناسی. اصلاً یکی از خوف ها همین است که بیان می کنند: انسان چیزی را که نمی شناسد، وقتی می خواهد تازه با آن برخورد کند، وحشت دارد. لذا می گویند: وقتی انسان از رحم مادر می خواهد به دنیا بیاید، چون دنیا را نمی شناسد، می ترسد، نمی خواهد به این دنیا بیاید، ملکی می زند و او بیرون می آید و گریه می کند. لذا این خوف، خوف از چیز جدیدی است که معرفت به آن ندارد. یک موقع معرفت دارد، خوفی ندارد. امّا چون معرفت ندارد، می ترسد، نمی داند خوب است، بد است، برای من مشکلی ایجاد می کند، نمی کند و ... . به تعبیر دیگر، خوف از آن چیزی است که حادثه ی جدید است.
لذا طفل گریه می کند، امّا وقتی در آغوش مادر قرار گرفت و آن محبّت مادر را دید، شیر خورد و ...، دیگر آرام می شود. لذا حتّی برخی مواقع می گویند: این که بچّه در خواب یکباره می ترسد، دلیل بر این است که او هم خواب می بیند، اتّفاقاً همان زمان را هم که در رحم بوده، خواب می بیند. کما این که حتّی درون رحم را فیلم برداری کردند که گاهی بچّه در درون رحم می خندد و گاهی هم اخم می کند. می گویند: مادر اخم کرده است؟ می بینند خیر، اتّفاقاً مادر دارد استراحت می کند، امّا علّت این اخم و خنده، شاید اتّفاقاتی است که در عالم صلب برای او رخ داده و آن ها را در نظر می گیرد. این انسان عجیب است و ما خیلی از موارد را درباره ی انسان نمی دانیم. در همین دنیا هم که می آید، شاید یاد آن لحظات خروج می افتد و می ترسد.
کما این که در روایت داریم که فردای قیامت، یکی از صحبت هایی که بهشتیان، با هم دارند، بحث مرگ و صفی است که در قیامت ایستاده بودند. در همان بهشت می گویند: خدا دوباره نیاورد. معلوم می شود که چیز عجیبی است. این که می گویند: صدقه، سایه است، معلوم است مکافاتی داریم و ما فعلاً شوخی گرفتیم و جدّی نمی دانیم. لذا گاهی دلیل این که خوف نداریم، این است که نمی دانیم و باور نداریم. امّا حسب روایات شریفه، صف بسیار طولانی و وحشتناک است و نعوذبالله بعضی برهنه هستند و حتّی کفن ندارند و خجل هستند، اصلاً خود آن انتظار که قرار است سؤال و جواب کنند، کشنده است.
- وبلاگ بهزاد پورحسین
- بازدید: 1108
- 3