چرا انسان نیاز به دعا دارد؟

تاریخ ارسال:س, 03/01/1397 - 00:09
دعا
استاد محمد شجاعی

انسان به دلیل فقر ذاتی که دارد، محتاج دعاست. یعنی نه تنها در برآورده ساختن نیازهای خود وابسته به خداست، بلکه در اصلِ هستی خود نیز وابسته به پروردگار باری تعالی است و به دعا نیاز دارد. از طرفی، فطرت خداجوی انسان همیشه دنبال قدرت قاهره ی غیرقابل شکست و نامحدود است. زیرا می بیند که از هیچ کدام از قدرت های موهوم و سلسله عللِ عالم، کاری ساخته نیست. پس به طرف قدرت غیر مغلوب الهی جذب شده و به او متوسل می گردد.

اولین اثر دعا، پر کردن خلاء فطری و نیاز به دعا است که در وجود انسان ها نهاده شده است. راهی که قهرا سبب می شود، پای انسان به کج راهه ها باز نشود و از انحرافاتی که از هر جهت برای انسان مضر است، جلوگیری گردد.

پناه بردن به قدرتهای محدود، گذشته از ناتوانی های قهری و تخلف های طبیعی، موجبِ خضوع نابجا، تملق، شکست های روحی و هضم شدن در حریم های ناامن می گردد و از همه مهمتر، سبب فراموشی خدای تعالی و غفلت از قدرت بی انتهای او و محروم شدن از برکات این ارتباط نیز خواهد شد.
در واقع مکتب دعا، بار عام برای همه ی گرفتاران و نیازمندان، و وعده ی اجابت از طرفِ قدرتی غیر مغلوب و توانا می باشد که تنها حلال مشکلات عظیم انسانهاست.
با توجه به نکات ذکر شده، اولین اثر دعا، پر کردن خلاء فطری و نیاز به دعا است که در وجود انسان ها نهاده شده است. راهی که قهرا سبب می شود، پای انسان به کج راهه ها باز نشود و از انحرافاتی که از هر جهت برای انسان مضر است، جلوگیری گردد.
ما فقیر مطلق هستیم و موجود مستقلی نیستیم. نیاز هایی داریم. یعنی اساسا در نظام وجودی خودمان وابسته هستیم. ما برای حرکت چشم و پلک مان یا حتی برای ضربان قلب مان احتیاج به عنایت حق تعالی داریم. حال، موجودی که این گونه محتاج است، وقتی به سراغ غیر خدا می رود، در واقع خودش را از عامل حیات خود محروم ساخته است. وقتی کسی خودش را از اساسی ترین نیازش محروم می کند، دیگر تعادلِ او معنایی ندارد.
نظام شخصیتی انسان، تعادل او، آرامش و قدرت او در ارتباط با حق تعالی است.  ما با امری کاملا ریاضی روبرو هستیم. ریاضیات روح بشر، طوری تنظیم شده که بخش اصلی شخصیت ما، که فوق عقل ما را تشکیل می دهد،  فقط با خدا آرامش می گیرد«. أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باش كه با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد».[1]«قلب» یعنی همه ی حقیقت انسان.
پس اولین اثر دعا این است که وقتی تو در جلسه ی دعا می گویی: «الهی، اللهم، یا ربّ، یا الله»، با خداوند روبرو می شوی و خداوند می فرماید: به محض این که تو بگویی:«الهی، اللهم و ...»، من می گویم: «لبیک».
ما «اللهم» می گوییم و صدایش می کنیم. او هم می گوید: «لبیک». ولی ما خود را با او روبرو نمی بینیم و حرفی نداریم و خود خدا را برای خودمان نمی خواهیم. اگر هم حرفی بزنیم، بیشتر نگران بخش های جمادی و گیاهی و حیوانی مان هستیم و چیزهای مربوط به این بخش ها را می خواهیم. یعنی اصلا با خود خدا، کاری نداریم و در مقابل خود خدا خیلی زاهدیم.
«ای که صبرت نیست از دنیای دون  ******  چونت صبرست از خدا؟ ای دوست، چون؟»(مولوی)
ما هر وقت با خدا روبرو می شویم و او لبیک می گوید، ما می گوییم: «من ماشین می خواهم». «همسر می خواهم، خانه می  خواهم...» . اما هیچ وقت نخواستیم حقِ دل مان را بگیریم. یعنی نگفتیم خودت را می خواهیم و با خودت کار داریم. نیاز ما به خدا از طریق نیازمان به مسائل جمادی، گیاهی و حیوانی تعیین می شود. این یعنی هر وقت که پیش خدا می روی و نیازهایت را به او می گویی، از شما سؤال می کند که برای خودت چه می خواهی؟ ولی آیا شده، یکبار برای خودمان چیزی بخواهیم؟ ما هر چه خواسته ایم، برای غریبه خواسته ایم. برای ناخودمان و برای بخش حیوانی که از بین می رود، خواسته ایم. چیزی برای نفس و روح، برای قلب و عقل مان که معشوقش خداست، نخواسته ایم. وقتی مهمترین مسئله و دغدغه ام خودم نیستم، چه چیزی را از دعا می خواهم برداشت کنم؟ انسان بر اساس نظام ارزشی خود، بر هر چیزی قیمت می گذارد و متاسفانه در نظام ارزشی ما خداوند تبارک و تعالی قیمتی ندارد. «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ؛ بزرگى خدا را چنان كه باید نشناختند»[2].
اگر به شخصی بگویند، کشتی ات غرق شد؛ پسرت مرد؛ زنت مرد؛ پولهایت گم شد و ... سکته می کند. چون نظام ارزشی او به این چیز ها بسته شده است. ضربان قلبش با این ها تنظیم می شود. اما حالا اگر یک نفر بفهمد، خدا را از دست داده است، باید چه حالی به او دست بدهد؟
ما خوابیم و نمی دانیم در حق خودمان چه جنایتی انجام می دهیم. بعد که به برزخ منتقل می شویم، تازه می فهمیم، چه کلاهی سرمان رفته است. اگر خدا همه ی دعاها و حتی دعاهای مقدست را هم که اجابت کند، بعدا می فهمی همین که با خود خدا رفیق نبودی، باخته ای و همین برای تو بزرگترین حسرت می شود.
اگر کسی از الان فهمید که باید خلاء روحی اش را با معشوق خودش پر کند، و دغدغه ای اصلی او این شد که بگوید: « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ؛ خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد را روزیم فرما». اینجاست که آرامش سراغ انسان می آید.
اگر بزرگترین دغدغه ی ما دغدغه ی فوق عقلانی باشد، آن وقت آدم راحت می شود و درد احساس نمی کند و «بلا» نمی تواند کمر انسان را خم کند و آرامش را از او بگیرد. نه تنها نمی تواند، آرامش را بگیرد، بلکه از آن به عنوان یک ثروت، یک وسیله برای رسیدن به خدا استفاده می کند.
خیلی فرق است بین کسی که سوار بلا می شود تا در آغوش خدا برود و کسی که وقتی بلا سرش می آید از خدا دور می شود.
گفتن «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» راحت است. «الا بذکر الله» یعنی غیر از ذکر خدا نیست. اگر تو واقعا اطمینان قلب می خواهی و می خواهی همیشه آدم قدرتمند و شاد باشی، باید بروی و با معشوق خودت ازدواج کنی. این که تو فکر کنی، اگر از دست این زن خلاص شوی و با زن دیگری ازدواج کنی، از دست این شوهر خلاص شوی و با دیگری ازدواج کنی؛ این ماشینت را عوض کنی؛ یا از مستاجری دربیایی و...؛ اگر فکر کنی با اینها به آرامش می رسی، اشتباه کرده ای. سراب می بینی. اینها فقط سراب است، سراب. خداوند ما را بدبخت و بیچاره خلق نکرده است. ما جزء مظاهر خدا هستیم و روح خدایی داریم.
انسان برای به آرامش رسیدن، نه پدر می خواهد، نه مادر، نه همسر و نه غذای آن چنانی و نه ثروت و نه خانه ی آن چنانی. انسان برای آرامش فقط خدا می خواهد. اگر خدا باشد تو آرام هستی و اگر نباشد نه. اینها را هم داشته باشی و او نباشد آرام نیستی.
پس اولین اثر دعا پر کردنِ خلائی است که ما نیاز داریم پر شود. چون این خلاء خیلی مهم است.
ارتباط با قدرت نامحدود الهی، با توان ضعیف انسانی که گذشته از امن و آرامش دائمی برای انسان، و اشباع خلاء روحی او، منجر به دریافت عظمت و فضیلتی می گردد که این فضیلت سبب می شود، او در مقابل هیچ مشکلی توان خود را از دست نداده و همواره مقاوم باشد. یعنی یک معدن عظمت و قدرت و اجابت و مسبب الاسباب را انسان، پشتیبان خود قرار داده است.
از خودت در بیا! انسان با خداوند قدرتمند می شود. وقتی که شما نفسِ این ارتباط را داری، روز به روز قوی تر می شوی. ما نمی دانیم واقعا این یعنی چه؟! این یعنی وصل به مرکز قدرت باشی و این اتصال برای انسان خیلی غوغا می کند.
بنابراین، در آیه کریمه می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» یگانه آرامش بخش که می تواند بر تمام وجود آدمی مسلط و فراگیر باشد، فقط و فقط یاد خداست. تنها آرام بخش همین است.
امام حسین (علیه السلام) در دعای عرفه می فرماید: خدایا تو بودی که با یاری خودت مرا تایید کردی تا بر دشمنانم پیروز شوم. اگر یاری تو نبود من از شکست خوردگان بودم. ای کسی که رفعت مقام و بلند مرتبگی را به خودت اختصاص دادی. دوستان تو با عزت تو شکست ناپذیرمی شوند. ای کسی که پادشاهان در مقابل تو یوغ ذلت برگردن نهادند و از خشم و غضب تو ترسانند.
در تایید این نکته، اگر نظری به تاریخ بیندازیم، به عظمت و مهم بودنِ این موضوع بهتر واقف می شویم. تاریخ تمام انبیاء را که بنگریم، خواهیم دید که آن بزرگواران همیشه در مقابل قدرتهای بزرگ ایستاده اند. در قرآن داستان 25 پیامبر صلوات الله علیهم را بخوانید. قسمت جالب اینجاست که آنها همیشه تنها بوده اند، تا به ما بفهمانند که منشاء قدرت چه کسی است؟
خداوند در قرآن سفارش کرده است:«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى؛ بگو من فقط به شما یك اندرز مى‏ دهم كه دو نفر به دو نفر و به تنهایى براى خدا به پا خیزید» [3]. برای خدا دو نفره یا یک نفره قیام کنید. یعنی وقتی من قیام کنم و پشتوانه ام خدا باشد، هیچ فرقی نمی کند که یک نفر باشم یا دو نفر.
هر پیامبری که آمده، فرعونی در مقابل او قد علم کرده و شدّاد و نمرودی به نزاع با او برخاسته است. در مقابل، انبیای عظام حتی از کمترین نظام فیزیکی زمان خود بهره مند نبودند. ولی هرگز خود را نباختند و جالب آن است که عاقبت هم پیروزی از آنِ مکتب انبیا بوده.
حضرت موسی (علیه السلام) فقط هارون را داشت. هیچ کس همراه ابراهیم (علیه السلام) نبود و پیامبر ما فقط از پشتیبانی ابوطالب برخوردار بود. ولی عاقبت، قدرت الهی بر همه چیز غالب آمد. « رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند»[4].
و نیز فرمود: «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ؛كه آنان [بر دشمنان خودشان] حتما پیروز خواهند شد»[5]. تنها آنها یاری می شوند. « وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ؛ و سپاه ما هرآینه غالب ‏آیندگانند» [6].
 لشکر ما به تنهایی غالب خواهد گشت. حال کسی می تواند، فکر کند که ما نمی توانیم، آمریکا و ابرقدرتها را نابود کنیم؟ نمی توانیم زمینه ی ظهور امام زمان (علیه السلام) را فراهم کنیم؟ والله اگر تردید کنیم، دین نداریم.
فقط و فقط اگر مردم ایران به «وفاداری» و «همدلی» با امام زمان (علیه السلام) برسند، تردید نکنید که هیچ فاصله ای تا ظهور نخواهیم داشت.
-------------
پی نوشتها:
[1].سوره رعد - آیه 28.
[2].سوره انعام  - آیه 91.
[3].سوره سبا - آیه 46.
[4].سوره مجادله - آیه 22.
[5].سوره صافات - آیه 172.
[6].سوره صافات - آیه 173.
------------------------------------------
منبع: سایت منتظران منجی, استاد محمد شجاعی 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط