امام هادی علیه السلام از تولد تا امامت
از تولد تا امامت
تولد نور
دهمين خورشيد فروزنده و تابناك راه فلاح و رستگاري حضرت امام علي النقي عليه السلام در پانزدهم ذي الحجه سال 212 هجري قمري[1]، در صَريا[2] متولد شد. صَرْيا روستايي است كه امام همام موسي بن جعفر عليه السلام آن را در نزديكي مدينه تأسيس كرده بود. پدر بزرگوارش حضرت جواد عليه السلام و مادرش بانوي گرامي و با فضيلتي به نام سُمانه[3] مغربيه است كه به «سيده ام الفضل» معروف بود. سمانه مغربيه كنيزي بود كه امام جواد عليه السلام او را به همسري برگزيد و خود عهده دار تربيت و تهذيب اخلاق آن بانو شد. او در خانه اي استقرار يافت كه زنان آل علي عليه السلام ـ آن الگوهاي بزرگي و پاكدامني ـ در آن خانه حضور داشتند و سمانه تحت تأثير رفتار و سلوك آنها قرار گرفت و از جمله زنان عابد متهجد و قاريان قرآن كريم شد.
نام، كنيه و القاب
پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام نام اين مولود مبارك را علي نهاد. كنيه آن حضرت، «ابوالحسن» و به القابي همچون ناصح، متوكّل، تقي، مرتضي، فقيه، عالم، امين، طيّب، رشيد، موضح، عسكري، شهيد، وفي و خالص ملقّب گرديد.[4]
رشد و نمو امام
امام هادي عليه السلام در خانواده اي بزرگ شد كه از نظر رفتار، آداب و فضايل از ديگر مردم متمايز بود. خانواده اي كه كودكِ آنها بزرگ را گرامي مي داشت و بزرگِ آنها به كوچك احترام مي كرد. فضاي خانه آنان آكنده از عطر دل انگيز معنويت، تقوا، اخلاص و دانش بود. هر روز كه از زندگي او در دامان مادر پاكدامن و با فضيلتش مي گذشت و هر لحظه كه در مكتب سازنده پدر بزرگوارش سپري مي شد، دريچه هايي از دانش و معرفت و كمالات نفساني، بر رويش باز مي شد و فضاي روشن جان و دلش را فروغي تازه مي بخشيد.
او از يك سو شاهدِ تلاشهاي مداوم علمي و فرهنگي پدر ارجمندش به منظور تثبيت پايه هاي اسلام و پاسخگويي به پرسشهاي موجود بود و از ديگر سو محدوديت شديد پدر بزرگوارش، از سوي حاكمان وقت را مي ديد. او از همان كودكي با ترفندها و سياست بازيهاي حاكمان جور آشنا شد و سنگيني رسالت آينده اش را احساس كرد.
نبوغ زودرس
از ديدگاه شيعه، علم امام موهبتي الهي است. انساني كه سُكّاندار كشتي هدايت خلق است بايد از هر جهت بر ديگران برتري داشته باشد. به همين جهت است كه امامت و نبوت را در درون كودكي در بعضي از امامان مشاهده مي كنيم. و امام هادي عليه السلام از زمره همين گروهند. امام از همان كودكي از هوشياري و آگاهي والايي برخوردار بود. نقل كرده اند آن زمان كه معتصم نقشه شهادت امام جواد عليه السلام را در سر مي پروراند، فرماني به عمر بن فرج داد و او را به مدينه فرستاد تا براي امام هادي عليه السلام كه از ايام عمر شريفش بيش از شش سال و اندي نگذشته بود آموزگاري انتخاب كند و تأكيد كرد كه معلم بايد ناصبي بوده و به اهل بيت گرايشي نداشته باشد. او «جنيدي» را انتخاب كرد براي او «ماهيانه اي» تعيين كردند و او شروع به آموزش امام هادي عليه السلام كرد.
روزي از «جنيدي» پرسيدند، حال اين كودك چگونه است؟
جنيدي بر آشفت و گفت: آيا تو مي گويي اين كودك! نمي گويي اين پير! تو را به خدا سوگند آيا در مدينه آگاهتر از من در علم و ادب سراغ داري؟
گفت: نه.
جنيدي گفت: به خدا سوگند كه من سخني در باب ادبيات مي گويم و تصور مي كنم كه تنها من به آن مطلب رسيده ام، آنگاه مي بينم او (امام هادي عليه السلام) باب هايي از آن را مطرح مي كند و من از او استفاده مي كنم. مردم گمان مي كنند من معلم او هستم و حال آنكه به خدا سوگند او معلم من است.
روزي ديگر از او سؤآل كردند اين كودك چگونه است؟
جنيدي اعتراض كرد و گفت: به خدا سوگند كه او بهترين شخص روي زمين است و بالاترين مخلوقي كه خداوند آفريده است. گاهي مي خواهد وارد اتاق شود، مي گويم اول سوره اي از قرآن بخوان و بعد داخل شو. مي گويد كدام سوره؟ يكي از سوره هاي طولاني را نام مي برم. او مي خواند به صحيحترين قرائت و با صدايي دلگشاتر از مزامير داوود عليه السلام او قرآن را از اول تا به آخر از بردارد و تأويل و تنزيل آن را مي داند! سبحان الله ميان اين ديوارهاي سياه و بلند مدينه اين همه علم را از كجا فرا گرفته است!؟ عاقبت جنيدي ناصبي تبديل به محبّ خاندان ولايت و معتقد به امامت شد.[5]
همسر و فرزندان
همسر امام عليه السلام بانويي محترم به نام حُدَيْثه و يا سليل است. و از آن امام همام چهار فرزند پسر و يك فرزند دختر به يادگار ماند. پسران آن حضرت به نامهاي حسن عليه السلام كه همان امام حسن عسكري عليه السلام است و سيد محمد و سيد حسين و سيدجعفر مي باشند و تنها دختر آن حضرت عليّه نام دارد.[6]
امامت حضرت هادي عليه السلام
امامت موهبتي الهي
امامت يعني هدايت بشر به سوي فلاح، امامت يعني نشان دادن راهها و برحذر داشتن انسانها از رهزنها و بيراهه ها، و اين امر خطير از عهده هيچ بشري بدون امداد و عنايت الهي برنمي آيد. كدام بشر است كه بتواند انسان اين موجود پيچيده را بشناسد و صلاح و فساد او را بداند. كدام انسان است كه بتواند از دنيا و آخرت و ارتباط ناگسستني بين اين دو آگاهي داشته باشد.
از اينرو شيعه معتقد است امامت لطفي است از جانب پروردگار و موهبتي است الهي كه خداوند متعال به انسانهايي وارسته عنايت مي كند. آنها كه نسل اندر نسل در دامانهايي پاك و طاهر و از پدراني مؤمن و بزرگوار، زاده شده اند. به آنها علم وافر و عصمت از گناه عطا مي كند تا بتوانند چراغ راه هدايت باشند. شيعيان همواره بر اين اعتقاد بوده اند كه امام مي بايد عالم ترين، شجاع ترين، زاهدترين و برترين افراد امت باشد.
امامت در سن كودكي
از آنجا كه امامت موهبتي است الهي و از راه تحصيل، كسب علم و تجربه حاصل نمي شود، در بعض موارد بنابر مصلحت خداوندي، سه تن از امامان معصوم، در سنين كودكي به امامت رسيده اند. حضرت جواد عليه السلام در سن هشت سالگي و حضرت هادي عليه السلام در سن شش سالگي و حضرت حجت عليه السلام در سن پنج سالگي.
شايد براي گروهي پذيرش اين امر سنگين باشد كه كودكي در سن شش سالگي، به امامت برسد. چرا كه دوران شكوفايي عقل و جسم انسان معمولاً در حد و مرز خاصي است اما چه اشكالي دارد كه خداوند متعال اين فاصله را كوتاه كند و افرادي در سنين كودكي، كمالات بزرگان را داشته باشند. زيرا خداوند بر انجام هر كاري قادر است.
در زماني كه امام جواد عليه السلام به امامت رسيد ايشان نيز خردسال و در سن هشت سالگي بودند. امامت او بر عده اي سنگين آمد از او سئوالاتي كردند و چون پاسخ شنيدند، آرام گرفتند. مناظره حضرت جواد عليه السلام با يحيي بن اكثم و شكست سنگين يحيي، عالم بزرگ وقت در مقابل كودك خردسال براي هيچ كس شكي باقي نگذاشت كه حتي كودكان اين خاندان، با ديگران مقايسه نمي شوند![7]
استشهاد از قرآن
قرآن كريم، كتاب آسماني مسلمانان، از دو پيامبر عظيم الشأن نام مي برد كه يكي در سنين كودكي و ديگري در گهواره به نبوّت رسيده اند. در كودكي به يحيي عليه السلام فرمان نبوت داده شد: يا يحيي خذ الكتاب بقوّةٍ و آتيناه الحكم صبيّا[8].
ديگر حضرت عيسي عليه السلام كه در ميان ناباوري همگان در حالي كه هنوز اوّلين روزهاي زندگي را طي مي كرد لب به سخن گشود و گفت: إنّي عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا.9]
«به درستي كه من بنده خدايم. به من كتاب داده شده و من از پيامبرانم.»
اگر يحيي در كودكي و عيسي در گهواره مي توانند پيامبر باشند. حضرت محمدبن علي الجواد عليه السلام و علي بن محمدالهادي عليه السلام نيز مي توانند در كودكي امام باشند. به طور قطع هرآنچه را كه خدا بخواهد، انجام خواهد شد.
احترام علوي ها به امام عليه السلام
سادات و علوي ها در احترام و بزرگداشت امام، همصدا بودند و همگي رهبري و فضل امام را پذيرفته بودند از جمله اين علويون زيد بن موسي بن جعفر ـ معروف به زيدالنار ـ بود كه عموي پدر حضرت به شمار مي رفت و در آن وقت مردي كهنسال بود. روزي زيد به قصد ديدار امام بر در خانه آمد پس از اجازه ورود وارد شد و در مقابل امام كه در صدر مجلس بود با احترام نشست و بدينسان به امامت حضرت اعتراف كرد. روز ديگر كه زيد به حضور امام شرفياب شد ايشان در مجلس حاضر نبودند. زيد در صدر مجلس نشست. اندكي بعد امام وارد مجلس شد و همينكه زيد حضرت را ديد به سرعت از جاي خود برخاسته امام را در مكان خويش جاي داد و خود مؤدّبانه در مقابل ايشان نشست. در اين زمان، امام بسيار جوان بود و زيد مردي كهنسال بود. اين حركت زيد اعتراف به امامت حضرت و فضيلت ايشان بود و تمامي قائلين به امامت ايشان چنين مي كردند.[10]
اعتراف ديگران به شخصيت امام عليه السلام
نويسندگاني كه پيرامون شخصيت امام هادي عليه السلام به تحقيق پرداخته اند امام را نمونه علم، شرافت و تقوا ديده اند و بر اين باورند كه تمام ارزشهاي عالي انساني در وجود امام عليه السلام متبلور است. بنابراين هريك به شيوه خود حيرت و ناباوري خود را بيان كرده اند و از سرگشتگي خود پرده برداشته اند.
ابن صباغ مالكي مي گويد:
يكي از بزرگان مي گويد: فضيلت ابوالحسن علي بن محمد بن هادي زبانزد خاص و عام است و آوازه فضلش سراسر گيتي را درنورديده است فضيلتي ذكر نمي شود مگر آنكه نام امام قرين آن است و كرامتي به اجمال گفته نمي شود جز آنكه تفصيل آن را امام هادي عليه السلام داراست. حضرتش دارنده مكارم اخلاق است و نمونه كامل انسانيت به شمار مي روند. روح و اخلاق حضرت پسنديده، سيرت وي عادلانه و دوستي هايش خيرخواهانه بود. در وقار، آرامش، عفت، پاك رفتاري، زيركي، شجاعت، شرف و همت عالي بر سنت نبوي و سيرت علوي بود. در زندگي، روش سخت دشوار و عارفانه اي پيش گرفته بود كه كسي را در آن طمع و شراكتي نبود.
ابن حجر عسقلاني در الصواعق المحرقه مي گويد:
علي هادي دانش و بخشش را از پدر به ارث بوده بود.
ابوالفلاح حنبلي در شذرات الذهب مي گويد:
ابوالحسن بن علي الجواد فرزند علي بن موسي الرضا فرزند جعفر الصادق علوي حسيني معروف به الهادي امامي فقيه و متعبد به احكام بود.[11]
منبع: سپهر هدایت
-------------------------------------
پی نوشت:
[1] همچنين سوم، بيست و دوم و بيست و هفتم رجب و سال 214 نيز گفته اند.
[2] اصول كافى، كلينى، ج 1، تاريخ ابى الحسن على بن محمد عليهماالسلام [و ]الارشاد، شيخ مفيد، ص 297.
[3] الارشاد، شيخ مفيد، ص 297.
[4] زندگانى امام على الهادى عليه السلام، باقر شريف قرشى، ص 17.
[5] زندگانى امام على الهادى عليه السلام، باقر شريف قرشى، ص 24 به نقل از مآثر الكبرا.
[6] الارشاد، شيخ مفيد، تاريخ زندگانى امام حسن عسگرى عليه السلام، ص 313.
[7] منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، زندگانى امام جواد عليه السلام، فصل دوّم.
[8] مريم، 12.
[9] مريم، 30.
[10] زندگانى امام على الهادى عليه السلام، باقر شريف قرشى، ص 26، به نقل از مآثر الكبرا.
[11] زندگانى امام على الهادى عليه السلام، باقر شريف قرشى، ص 28 ـ 31.
- وبلاگ سردبیر ضیاءالصالحین
- بازدید: 700
- 1