حکمت الهی و مصلحت اندیشی عبد

تاریخ ارسال:ج, 10/29/1396 - 00:28
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مجتبی تهرانی(ره)
آيت الله مجتبی تهرانی،

اگر شخصی دعا کرد و بعد در اجابت تأخیر شد در اینجا نباید مأیوس شود و سرخوردگی پیدا کند. تعبیر «قنوط» در روایت بود و اینکه موجب بشود تا دعا را ترک کند مورد نهی است. عرض کردم که نه تنها ترک   کردن، بلکه گاهی یک سنخ مطالبی را گفتن شایسته نیست، مثل شکایت کردن

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُک وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُک‏ وَ أَقْبِلْ عَلَی إِذَا نَاجَیتُک فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیک وَ وَقَفْتُ بَینَ یدَیک»[
1]
معنای «حکیم بودن خداوند»
عرض کردم که یکی از صفات خداوند «حکیم» است، یعنی به مصلحت عمل می‏کند به این معنا که خدا مصالح و مفاسد را بهتر از من تشخیص می‏دهد؛ در این شکی نیست. حکمت اقتضا می‏کند که خداوند بر طبق مصلحت عمل کند. از این طرف گفته هر چه از مایحتاجت است بگو و از آن طرف آنچه را که به نفع من است باید بدهد، امّا آنچه که به ضرر من است بر خلاف حکمت است، که جلسۀ گذشته عرض کردم.
کرم و حکمت خداوند در دعا
در اینجا یکی دو تا روایت است می‏خوانم و بعد نکته‏ای را عرض می‌کنم. در روایتی است از علی(علیه‏السّلام)، است که حضرت فرمودند: «إِنَّ‏ کرَمَ‏ اللَّهِ‏ سُبْحَانَهُ‏ لَا ینْقُضُ حِکمَتَه‏»؛ یعنی خدا همان‌طور که کریم است؛ کرم او اقتضا می‏کند که آنچه از او درخواست شود بدهد و مقتضای کرم او اعطا است. امّا آیا صفت کرم به صفت حکمت ضربه می‏زند؟ «إِنَ‏ کرَمَ‏ اللَّهِ‏ سُبْحَانَهُ‏ لَا ینْقُضُ حِکمَتَه»؛ به حکمتش نقص وارد نمی‏کند. که بعد بخواهد بر خلاف آن عمل کند و معلوم شود که این کرم نبوده است. چون در نهایت برای من به ضرر تمام می‌شود. «فَلِذَلِک»؛ روی این جهت است که، «لَا یَقَعُ الْإِجَابَه فِی کلِّ دَعْوَه»؛[2] از این جهت است که می‏بینید، در هر دعا اجابت نیست. چرا؟ چون دعا با حکمت موافق نیست.
حکیم به مصلحت عمل می‌کند
علی(علیه‏السّلام) دو صفت خدا را با هم می‏آورد و مقایسه می‌کند و می‏گوید: او هم کریم است و هم حکیم است. کرم اقتضای اعطاء می‌کند و محلّ اعطا است. امّا در حکمت که حکیم است می‏گوید: وقتی به ضررش باشد و به مصلحتش نیست به او نده. حکیم به مصلحت عمل می‏کند نه به مفسده. خیلی زیبا اشاره می‌کند: این خدایی که داری، مجموعۀ صفات جمال و کمال است. او هم کریم است و هم حکیم است و امّا وقتی به هم برخورد می‏کنند جریان چه می‏شود؟ اینجا حکمت است، چون ضرر وجود دارد.
دعا؛ حکمتش را تغییر نمی‌‌دهد
جمله‏ای از امام زین‌العابدین(علیه‏السّلام) است که در مناجاتش به خدا خطاب می‏کند: «یا مَنْ‏ لَا تُبَدِّلُ‏ حِکمَتَهُ‏ الْوَسَائِلُ»؛[3] ای خدایی که وسائل حکمتِ تو را دگرگون نمی‏کند. حالا هر وسیله‏ای، اگر دعا است باشد؛ هرچه می‌خواهد باشد، لَا تُبَدِّلُ‏ حِکمَتَهُ‏ الْوَسَائِلُ؛ الْوَسَائِلُ لَا تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ.
مصلحت‌اندیشی نکنید!
این مقدّمه‌ای بود برای مطلبی دیگر و البته در معارفمان چنین بحثی‏ را ‏هم داریم و آن اینکه در دعا می‌گویند: تکرار کنید، الحاح و اصرار کنید امّا از آن طرف هم داریم که خدا فرموده است: برای من مصلحت‌اندیشی نکنید؛ مصلحت‌اندیشی مربوط به حکمت من است.[4] هر چه می‏خواهی تکرار کن و ما هم خسته نمی‏شویم. در روایات هم آمده است که: تو هر چه بگویی و زیاد هم بگویی من خستگی‌ناپذیرم، امّا خیال نکن که این اصرارها حکمت من را از بین می‌برد و به مصلحت‌اندیشی من ضربه بزند.[5] برای من مصلحت‌اندیشی دعا نکن که من مفاسد و مصالح را از تو بهتر می‏فهمم.
اگر مصلحت است به ما بده!
گاهی بنده در اصرارِ خود لحن مصلحت‌اندیشی به کار می‌برد و گاهی به خدا جنبه‏های تعرّضی پیدا می‏کند. عبد چنین حالتی پیدا می‏کند و به اصطلاح می‌گوید:[6] مگر از تو کم می‏شود که این را به ما بدهی؟ اصرار و الحاح باید به این‌صورت باشد که: خدایا اگر مصلحت ما است، این را به ما بده. هر روز پنج وعده بعد از نماز این را می‏گوید و بسیار کار خوبی هم هست. خدا از این لذّت می‌برد و به تعبیر من می‏گوید: این آدم فهمیده‏ای است و برای من تعیین، تکلیف نمی‏کند.
عقوبت مصلحت‌اندیشی برای خدا!
امّا اگر بخواهی برای خدا تعیین، تکلیف بکنی، در اینجا حکمت اقتضا می‏کند که به او بدهد تا بعداً مفسده‏اش را بفهمد. دیگران اصرار می‏کنند و دعایشان مستجاب می‌شود امّا برای شخصی که تعیین تکلیف مشخّص می‌کند حکمت اقتضا می‏کند که حکمتش را نشان بدهد. حکمتش اقتضا می‏کند، در اینجا که دعا را به اجابت نرسانده به آن شخص حکمت را بفهماند. این‌ها با بحث‏هایی که کردیم اصلاً و ابداً منافات ندارد، بلکه در موازین کلامی و حکمی، دقیق و حساب‏شده است.
فهم حکمت الهی در عقوبت مصلحت‌اندیشی برای خدا
روایت در زبور داوود (علیه‏السّلام) دارد: «یقُولُ اللَّهُ تَعَالَى یا ابْنَ آدَمَ تَسْأَلُنِی‏ وَ أَمْنَعُک»؛ درخواست می‏کنی و من هم به تو نمی‏دهم، چرا؟ «لِعِلْمِی‏ بِمَا ینْفَعُک». خیلی روشن است؛ چون می‏دانم چه چیزی به نفعت و چه چیزی به ضررت است، «ثُمَّ تُلِحُّ عَلَی بِالْمَسْأَلَه»؛ مرتّب می‏آیی برای من تعیین تکلیف می‏کنی و دست هم بر نمی‏داری، «فَأُعْطِیک مَا سَأَلْتَ»؛ من در اینجا باید حکمت ندادن را به تو بفهمانم. یعنی حکمتم اقتضا می‏کند که به تو بفهمانم، «فَأُعْطِیک مَا سَأَلْتَ فَتَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى مَعْصِیتِی». پول را به تو دادم امّا غرور پیدا کردی. حالا پول‌ها را کجا خرج می‏کنی؟ در راه معصیت من؟ می‏دانستم وقتی به تو بدهم، شخصی هستی که نفس چموشی داری و مسئلۀ معنویت را از یاد می‌بری و از نعمتی که به تو دادم کمک می‏گیری تا معصیّت مرا بکنی «فَأَهُمُّ بِهَتْک سِتْرِک»؛ من هم تصمیم می‏گیرم پرده‌دری کنم و آبرویت را ببرم. به تعبیر ما، منِ خدا آهنگ آبروریزی تو را می‏کنم، «فَتَدْعُونِی فَأَسْتُرُ عَلَیک»؛ امّا تو می‏فهمی که آبرویت دارد می‌رود. می‏آیی و می‏گویی: خدایا! آبرویم را نریز، «فَتَدْعُونِی فَأَسْتُرُ عَلَیک»؛ و من در اینجا پرده‌پوشی می‏کنم و نمی‏گذارم آبرویت برود، «فَکمْ مِنْ جَمِیلٍ أَصْنَعُ مَعَک وَ کمْ مِنْ قَبِیحٍ تَصْنَعُ مَعِی»؛ چه بسیار کارهای زیبا و رفتار زیبایی است که من با تو کردم و یکی از آن‌ها همین است. «وَ کمْ مِنْ قَبِیحٍ تَصْنَعُ مَعِی» و چه بسیار کارهای زشتی که تو با من کردی، «یوشِک أَنْ أَغْضَبَ عَلَیک غَضْبَه لَا أَرْضَى بَعْدَهَا أَبَداً»؛[7] نزدیک است چنان از تو خشمگین شوم که از این پس هرگز خوشنود نشوم.
تنافی الحاح و تعیین تکلیف کردن برای خدا
اگر بخواهیم تعیین تکلیف و اصرار بکنیم، خدا حکمتش را به ما نشان می‏دهد، چون حکمت او اقتضا می‏کند تا آن را به ما بفهماند و الّا بعداً در مقابل خداوند می‌ایستیم. مسئله این است. لذا خدا می‏گوید: از نظر درخواست از من خسته نشو و مرتّب از من بخواه که خوشم می‏آید. امّا تعیین تکلیف نکن. مسأله این است و الّا تمام مطالبی که در باب دعا گفتیم، همه هم سو است و با هم هیچ تنافی ندارد.
الحاح در دعا
در روایتی دارد: «لَا تَمَلَ‏ مِنَ‏ الدُّعَاءِ فَإِنِّی لَا أَمَلُّ مِنَ الْإِجَابَه»؛[8] تو از دعا خسته نشو، من هیچ‌وقت از اجابت خسته نمی‏شوم. هیچ‌وقت فکر نکنی که من خسته می‏شوم، چه در تعجیل در اجابت، چه تأخیر در اجابت و چه در اصل عدم اجابت؛ و این که امروز خواندیم در اصل عدم اجابت بود. البتّه این را بگویم که ممکن است شخص در اصلِ مسیر زندگی خود راه بهتری را برود تا مقداری سر به راه‏تر بشود، تا مثلاً اگر پول بیشتری به او بدهند در راه رضای خدا مصرف کند یا انفاق کند.[9] اگر عوض بشوی، اوضاع عوض می‏شود، «یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ».[10]
گره‌های بزرگ، باب‌الحوائج‌های کوچک
شب جمعۀ آخر ماه مبارک رمضان است. به حسب ظاهر ماه رمضان به آخر رسیده و ما نمی‏دانیم که خداوند آن لطف و عنایتی که به بندگانش می‌کند، نسبت به ما کرده است یا نه؟ ما که چشم امید به این الطاف الهی داریم. خدا شاهد است که امشب طبق روایتی که داریم، به خودم گفتم: خدایا! من یکی از میلیون‌ها نفری هستم که هنگام افطار از آن‌ها گذشتی؛ خدایا! یعنی من این‌قدر بد هستم که مشمول عفو تو نمی‏شوم؟ معمول این است، در این‌طور مواقع به باب الحوائج‏هایی که از نظر ظاهر کوچک هستند توسّل پیدا می‏کنم؛ ولی شنیده‏ام که از نظر واقع گره‏های بزرگ باز می‏کنند.
سر پدر در آغوش دختر
می‏نویسند که در دل شب فضا فضای ساکت و آرامی بود. امّا صدای طفلی این آهنگ را شکست؛ پشت سر هم می‏گوید: «أینَ أبِیَ الحُسَین؟» پدرم حسین کجاست؟ بهانۀ پدر گرفته «رَأیتُه السَّاعَه فِی المَنَام‏» الآن پدرم را در خواب دیدم. بی‏بی‏ها و اطفال از خواب بیدار شدند. اطراف دختر کوچک حسین را گرفتند؛ صدای ضجّه از خرابه بلند شد. از زین‌العابدین (صلوات‌الله‌علیه) نقل شده که فرمود: ما را در خرابه‏ای جا دادند. شب‌ها از سرما ناراحت بودیم و روزها از گرمای آفتاب. صدای ضجّه و گریۀ آن‌ها بلند شد. اینجا نزدیک مقّر آن خبیث بود؛ پرسید چه خبر است؟ به او گفتند: حسین(علیه‏السّلام) دختر کوچکی دارد که از خواب بیدار شده و بهانۀ پدر گرفته است. آن خبیث دستور داد: سر پدر را برایش ببرید. آمدند و سر را که در ظرفی بود و روی پوششی کشیده بودند وارد خرابه کردند و جلوی این طفل گذاشتند ، سؤال کرد: این چیست که برای من آورده‏اید؟ گفتند: این سر پدر تو است. پوشش را برداشت؛ چشمش که به سر پدر افتاد: «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَه مِنَ الطّشتِ» سر بابا را بلند کرد و  مقید است که طوری بلند کند تا به زمین نیافتد، «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَه مِنَ الطّشتِ»؛ شاید به سینه‏اش چسبانده بود. یا حسین! یا حسین! ماه رمضان دارد تمام می‏شود. با امید وارد این ماه شدیم و نباید مأیوس بیرون برویم. شروع کرد با پدر صحبت کردن، «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ» ای بابا! چه کسی رگ گردنت را برید؟ «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی خَضَّبَکَ بِدِمَائِکَ» ای بابا! چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرد؟
*************************************
منبع: برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)
*************************************
پی نوشت ها:
[1]. بحارالأنوار، ج91، ص96
[2]. غررالحکم و دررالکلم، ص226
[3]. صحیفه سجادیه، دعای13
[4]. اینجا به زبان ساده می‌گوید: فضولی نکن.
[5]. این بحث‏ها را مفصّل کرده‏ام و روایات آن را هم خوانده‏ام.
[6]. چون اینها را می‏گوییم یک چیزی از خودم در نمی‏آورم، اینها در تمام عرف ما مطرح است،
[7]. بحارالأنوار، ج‏70، ص365
[8]. بحارالأنوار، ج‏90، ص373
[9]. این‌ها بحث‏هایی کشش‏دار است و نمی‏توانم در یک جلسه همه را مطرح کنم.
[10]. سوره مبارکه رعد، آیه39

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط