حقیقت معنایی مودّت با اهلبیت(علیهمالسلام)
حقیقت معنایی مودّت با اهلبیت(علیهمالسلام)
در قرآن و روایات در رابطهٔ با اهلبیت(علیهمالسلام) که مراد از اهلبیت با توضیح خودشان، پیغمبر(ص) تا امام عصر(عج) است، کلمهٔ مودّت و محبت بهکار گرفته شده است. مودّت که از لغت «وُد» آمده، اوج ارتباط قلبی با اهلبیت(علیهمالسلام) است. در لغت عرب گفتهاند این ارتباط سبب اطاعت و پیروی است که درست هم میگویند. وقتی انسان دلداده شد، بخواهد یا نخواهد، در مدار دویدن بهدنبال محبوب و در مدار این حقیقت میافتد که کاری بکنم تا محبوب از من راضی و خوشحال بشود. محبت هم ذکر شده است؛ من هر دوی آنها را از قرآن برایتان بخوانم.
«قُلْ لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ»(1)، اگر کسی بگوید منظور از این «قُرْبیٰ» عموهای پیغمبر، همسران پیغمبر، پسرعموها و پسرداییهای پیغمبر و قوموخویشهای همسرانش هم هستند؛ هم روایات شیعه و هم روایات غیرشیعه، استوار و محکم میگویند که منظور از اهلبیت، پیغمبر اسلام و اهل طهارتِ ذاتی، فکری، عملی و اخلاقی و آن بزرگوارانی است که دارای مقام عصمت، ولایت و امامت هستند. بنابراین شاملِ غیر نمیشود و آیهٔ شریفه فقط شامل اهلبیت(علیهمالسلام) هستند که از نسل صدیقهٔ کبری(س) و امیرالمؤمنین(ع) است؛ یعنی همسران، اقوام، عموها، پسرعموها، پسرداییها، پسرخالهها، دامادها، عروسها و اینها را نمیگیرد. مراد از اهلبیت، نسل این دو نفرند؛ همانهایی که خدا دربارهشان در سورهٔ احزاب فرموده است: «إِنَّمٰا یرِیدُ اَللّٰه لِیذْهِبَ عَنْکمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»(2). بخصوص این کلمهٔ آخر آیه، یعنی «تَطْهِیراً» که از نظر ادبی مفعول مطلق است، نشان میدهد اهلبیت، غیر از نسل صدیقهٔ کبری(س) و امیرالمؤمنین(ع) را مطلقاً شامل نمیشود.
شیعه در پی تحقق دو حقیقت
حقیقت نخست: ارتباط مودّتی، ارتباطی جدانشدنی
اگر ارتباط کسی با اهلبیت(علیهمالسلام) ارتباط مودّتی بود؛ یعنی دوستی، دلدادگی و علاقهای که آن علاقه و دوستی او را وادار میکند تا آخر عمرش بهدنبال اهلبیت(علیهمالسلام) باشد؛ اگر شعلهٔ چنین مودّت و محبتی در قلب برافروخته شد که این شعله از حالات، افعال، رفتوآمد و جلسات ما در همه جای دنیا نشان میدهد در قلب ما برافروخته شده است؛ یعنی ما نسبت به اهلبیت(علیهمالسلام) مودت، محبت و دلدادگی داریم و اهلبیت را میخواهیم. اینقدر هم پیوند ما شدید است که خودمان یقین داریم امکان قطع رابطهٔ با اهلبیت(علیهمالسلام) برای ما با هیچ حادثهای وجود ندارد.
حقیقت دوم: پیروی از اهلبیت(علیهمالسلام)
طبق روایاتمان و نیز طبق یک آیه که من آن آیه را معنی نمیکنم، فقط برای ماندگار شدن بحث و بعد هم آمدن در نوشتهها میخوانم: «وَ مَنْ یعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ»(3). نمیگوید «وَ مَنْ یعْمَل اَلصّٰالِحٰاتِ»، بلکه میگوید «وَ مَنْ یعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ». اگر ما در کنار این محبت و مودّت، طبق آیه و روایات دیگر، بخشی از اعمال خودمان را طبق فرهنگ اهلبیت(علیهمالسلام) انجام بدهیم، ائمهٔ ما با تحقق این دو حقیقتِ محبت و بخشی از پیروی، به ما «شیعه» میگویند. سلمان و مقداد هم شیعه هستند، ولی آنها کل اعمال را براساس این مودّت و محبت انجام دادهاند؛ حالا ما چرا کل آن را انجام نمیدهیم؟ ضعیف، ناتوان و مقداری بیحال و سست هستیم؛ ولی اینطور نیست که اعمالی را براساس دلدادگی به اهلبیت(علیهمالسلام) انجام ندهیم.
حالا اگر انجام نگرفت، هیچکس حق ندارد به داوری ائمه، به ما بگوید تو شیعه نیستی؛ اگر بگوید، او دروغ گفته و ما شیعه هستیم. شب آخر مجلس است و از محرّم و صفر بیرون میآییم، واقعاً هم دلمان برای همدیگر، این جلسه، دور هم بودن و گریه تنگ میشود؛ اما دوستان شما چند روز است که با هم همفکری و صحبت میکنند، بنا شد که آخرین شب جمعه هر ماه، مثلاً همین ربیعالأول که چهار شب جمعه دارد، شب جمعهٔ آخر ماه یا شب جمعهٔ آخر جمادیالثانی(به محضر مبارکتان هم از طریق همین ابزارها اعلام میکنند)، همین ترکیبی که الآن هست و در این ده شب بود؛ یعنی ترکیب زیارت عاشورا، منبر و دو بخش بعد از منبر، اگر خدا لطف کند، شب جمعهٔ آخر ماه در همینجا برقرار باشد که دورهم بودن، حرف زدن و گریه کردن ما ادامه پیدا کند؛ چون امام صادق(ع) میفرمایند: خدا شما را رحمت کند که دور هم برای احیای دین ما جمع میشوید تا نگذارید این دین در خانوادهها، مردم و شهر کهنه بشود. خدا شما را رحمت کند که صدایتان بلند است و گریهتان همینطور تداوم دارد. خدا شما را رحمت کند که دور هم بهخاطر احیای امر ما جمع میشوید.
خداوند هر ماه، یک شب جمعه میخواهد به ما لطف کند که اتصال ما به رحمت پروردگارمان تداوم داشته باشد؛ اگر اتفاقاً گناهی از ما در این یک ماه بهخاطر ضعف، بیتوجهی و غفلت سر زد، امام صادق(ع) میگویند: پروندهتان با گریهٔ بر حسین ما شسته میشود. نه یک روایت، نه دو روایت، بلکه روایات سنگین و با سند وجود دارد. حالا خدا این لطف را بهطور کامل به ابیعبدالله(ع) داشته و گریهٔ بر او را سبب آمرزش گناهان قرار داده است، هیچکس هم نمیتواند به خدا ایراد بگیرد. روایتی از خود پروردگار دیدم که میفرماید: من اگر بخواهم یکنفر را به جهنم نبرم و کل آفریدههایم را به بهشت ببرم، باکی ندارم و کسی هم نمیتواند به من ایراد بگیرد. من مالک بندگانم هستم و خواستهام همه را به بهشت ببرم. البته نه اینکه این اتفاق بیفتد، چون عدهای مرد و زن، خودشان را از رحمت خدا دور و از بهشت محروم میکنند؛ ولی حالا حد ابیعبدالله(ع) به شاهراه وصل است و به قول خارجیها، پروردگار عالم پوئنهایی به ابیعبدالله(ع) داده که به هیچکس نداده و اینطور خواسته است. حالا چقدر خود پروردگار عاشق ابیعبدالله(ع) است!
یقیناً شما را شیعه میگویند؛ مواظب باشید در جلساتی که شرکت میکنید، به شما سخت نگیرند و به روحتان فشار نیاید تا از اینکه شیعه هستید، ناامید بشوید و بگویید با حرفهایی که این آقا میزند، شیعه ابوذر، مقداد و ابوحمزهٔ ثمالی است، ما کدام بدبختی هستیم! مواظب باشید کلاهبهسرتان نرود! دلدادگی دست خود ما نیست، او آن را داده است. ما خودمان ننشستهایم پیچومهرهٔ قلبمان را اینطرف و آنطرف بکنیم که عاشق اهلبیت(علیهمالسلام) بشویم. او اصل مایه را داده، فقط میماند پیروی کردن که به خودم میگویم، به شما عزیزانم و نور چشمانم هم عرض میکنم تا جایی که میشود، گناه نکنید و تا جایی که امکان دارد، از اهلبیت(علیهمالسلام) پیروی بکنید.
داوری امام رضا(ع) از شیعه
تا اینجای مطلب معلوم شد؟ حالا داوری وجود مبارک حضرت رضا(ع) را به نقل شیخ صدوق در اواخر قرن سوم ببینید؛ یعنی شیخ صدوق با امام عسکری(ع) فقط یک پدرش فاصله بود. این عالم به عصر ائمه خیلی نزدیک بود و اگر زودتر بهدنیا آمده بود، حضرت عسکری(ع) را میدید؛ چون پدرش وکیل تام امام یازدهم در شهر قم بوده است. بنابراین شما کاملاً به این روایت اطمینان کنید و یقین کنید روایت صادر شده، روایت از نظر صدوق موثق، قطعی و مطمئن است. بعد از 1200 سال بهدست ما رسیده، ما هم که متن را میبینیم، میبینیم با آیات قرآن و روایات میزان و نزدیک است. چون شب آخر است، من این روایت را بهعنوان مزد اهلبیت(علیهمالسلام) برای زحمت دو ماه محرّم و صَفرتان آوردهام؛ و الّا هنوز میتوانستم بحث شبهای گذشته را ادامه بدهم. چهار پنج شب دیگر از آن بحثها مانده بود و جا داشت؛ ولی امروز گفتم چیزی برای این بزرگواران -مردها، جوانها، خانمها و دخترخانمها- ببرم که بدانند و این به فکر من افتاد که شما بدانید اهلبیت(علیهمالسلام) چقدر به شما نظر دارند!
-چرخش شیعه در رحمت خداوند
این روایت عنوان یک پاداش دارد. در ختمها دیدهاید که جلوی در میایستند، دستبهسینه میگذارند و میگویند ممنون، متشکر، زحمت کشیدید؛ این روایت هم همان ممنون و متشکر بودن اهلبیت(علیهمالسلام) دربارهٔ شماست. اینهایی که میگویم، من بعضیهایش را اصلاً لمس کردهام. «شیعه یتقلبون فی رحمة الله» شیعه را میگوید! شیعه در رحمت خدا میچرخد و میگردد. شب در رحمت خداست، در خواب و بیداری در رحمت خداست، درِ مغازه در رحمت خداست.
-کامیابی شیعه به ارزشگذاری خداوند
«و یفوزون بکرامة الله»(4) شیعه کامیاب به ارزشگذاری خداست. این را توجه داشته باشید که ابداً این مسائل فقط به زمان بودن اهلبیت(علیهمالسلام) در دنیا مربوط نیست. فرصتی نبود، و الّا کتاب «کاملالزیارات» را میآوردم که یکی از مهمترین کتابهاست، آن را باز میکردم و از رو برایتان میخواندم که امام صادق(ع) میفرمایند: پیغمبر، امیرالمؤمنین، صدیقهٔ کبری، امام مجتبی و ابیعبدالله(علیهمالسلام) این نوع جلسات شما را از آن عالم نگاه میکنند؛ چون «عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»(5) هستند و بین آنها و ما پردهای به نام دنیا وجود ندارد. الآن خود حضرت رضا(ع) همین را میگویند؛ اللهاکبر از این داوری حضرت رضا(ع)!
-اتصال قوی اهلبیت(علیهمالسلام) با شیعه
«ما من احد من شیعتنا یمرض الا مرضنا بمرضه» یک شیعهٔ ما که بیمار میشود، ما هم بیمار میشویم. اینقدر اتصالمان به هم قوی است؛ یعنی انگار ما و شیعه یک واحد هستیم. آنها مریض میشوند، ما هم مریض میشویم. «و لا إغتم الّا اغتممنا لغمنه»(6) شیعیان ما غصهدار نمیشوند، مگر اینکه بلافاصله ما هم غصهدار میشویم. میثم تمار میگوید: یکبار امیرالمؤمنین(ع) را در کوچه دیدم، دستشان روی پیشانیشان بود، گفتم: آقا چه شده است؟ فرمودند: سرم درد میکند. گفتم: برای چه؟ فرمودند: برای اینکه تو الآن سرت درد میکند.
من کیام، لیلی و لیلی کیست، من ×××××××××× هر دو یک روحیم اندر دو بدن
این چه اتصالی است که اهلبیت(علیهمالسلام) به شیعه دارند! «و لا یفرح الّا فرحنا بفرحه»(7) شیعهٔ ما وقتی خوشحال و شاد بشود و بخندد، ما هم به شادی او شاد میشویم.
-حضور همیشگی اهلبیت(علیهمالسلام) در کنار شیعه
آنچیزی که گفتم حالا به آن برسیم، این است: «و لا یغیب انا حد من شیعتنا این کان فی شرق الارض أو غربها»(8) یک شیعه از چشم ما پنهان نیست؛ میخواهد در نیمکرهٔ شمالی زمین باشد، میخواهد در نیمکرهٔ جنوبی زمین باشد، همیشه شیعیان ما پیش ما حاضرند. از شهر نیشابور بیرون میرفتند؛ از شهر که بیرون آمدند، به ساربان گفتند: شتر را بخوابان. خدایا! اینجا که نه خانه، نه زندگی، نه باغ و نه چشمه است، حالا میگوید بخوابان! شتر را خواباند و پیاده شد. هفتهشت نفر جنازهای را تشییع میکردند، در تشییع آمدند. بعد که میخواستند مُرده را دفن کنند، فرمودند: کنار بروید، خودشان داخل قبر رفتند، مُرده را گرفتند و در قبر خواباندند، صورت مُرده را بوسیدند و درآمدند. وقتی خواستند سوار شتر بشوند، یکی گفت: آقا این مرد چندبار از نیشابور تا مدینه خدمت شما آمده بود؟ حضرت فرمودند: اصلاً پیش من نیامده بود! گفت: آیا او را میشناختید؛ یعنی از نیشابور به مدینه نیامده بود؟ فرمودند: نه نمیشناختم؛ شیعیان ما پیش ما هستند، میشناختی یعنی چه؟! یعنی همهٔ شیعیان ما در کتاب وجود ما هستند.
-دِین شیعه به گردن اهلبیت(علیهمالسلام)
«و مَن ترک من شیعتنا دِیناً» این جمله را به جان امام هشتم، من حاضرش بودهام! رفیق دلدادهٔ به اهلبیتی داشتم که دوسه روز به مردنش مانده بود، من و یکی از رفقا فهمیدیم که حدود هفتادهزار تومان در 45سال پیش بدهکار بوده است. آنوقت هم هفتادهزار تومان خیلی بود! این دوست من عصبانی شد و گفت: برای چه نگفتی؟ گفت: به تو چه که بگویم من دارم میروم و این هفتادهزار تومان را ندارم. بر اهلبیت(علیهمالسلام) واجب است دِین مرا بدهند. من این را با چشم دیدم؛ یعنی شب هفتم او نشده بود، هفتادهزار تومان آماده شد و دادیم که هیچ، شب چهلمش هم نرسیده بود که خانهای برای او خریدیم. «و من ترک من شیعتنا دِیناً» اگر شیعهٔ ما بدهکاری داشت، نتوانست بدهد و مُرد، «فَهُوَ عَلَیْنا» بر ما واجب است آن دِین را بپردازیم؛ حالا اگر در دنیا دِینش پرداخت نشود، در قیامت به طلبکارش میگوییم اگر نجات میخواهی، او را ببخش و بعد با ما به بهشت بیا. بر ما واجب است که دِین شیعه را بپردازیم. «و مَن ترک منهم مالاً فهو لورثته» اما اگر پول، زمین یا خانهای از شیعیان ما ماند، برای ورثهاش است و ما چیزی نمیخواهیم. ما دِین را میپردازیم، ولی مال ماندهاش برای خودش است.
نشانههای شیعهٔ حقیقی
حالا اینجا امام هشتم یازده نشانه برای شیعه میگویند:
-برپاداشتن نماز
«اَلَّذِینَ یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ»(9) شما امشب نماز مغرب و عشا را خواندهاید و آمدهاید؟ بله خواندهایم. این یک نشانهٔ شیعه است.
-پرداخت زکات
«وَ یؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ» (10) ما که در تهران هستیم و نه گاو و گوسفند، نه شتر، نه طلا، نه نقره، نه گندم و نه جو داریم. زکات به ما تعلق نمیگیرد و فقط خمس به ما تعلق میگیرد. آیا هر سال میپردازیم؟ بله، چرا نمیپردازیم! من هم میپردازم، شما هم میپردازید. مگر میشود شیعه نسبت به اهلبیت(علیهمالسلام) بخیل باشد و حق اهلبیت(علیهمالسلام) را نپردازد؟! نه، من اصلاً باور نمیکنم کسی امشب در این جلسه باشد و خمس واجب اهلبیت(علیهمالسلام) به گردنش باشد. مگر چقدر هست؟! یکمیلیون یا دومیلیون تومان در سال هم چیزی است؟ شما ببینید اهلبیت(علیهمالسلام) چطور نثار خدا کردهاند! چیزی نیست! شاعر از زبان امام حسین(ع) میگوید:
گفت الها، ملکا، داورا ×××××××××× پادشها، ذوالکرما، یاورا
در رهت ای شاهد زیبای من ××××××××× شمعصفت سوخت سراپای من
ای سر من در هوس روی تو ××××××××× بر سر نی رهسپر کوی تو
یک ذره پول چیزی است که من بُخل بکنم و به اهلبیت(علیهمالسلام) بگویم این حقی که خدا در سورهٔ انفال برای شما قرار داده است، من نمیپردازم! این خانمها و دخترانی که شیعه هستند و در این جلسهاند، حفظ حجاب برایشان مشکل است؟ مگر این 84 زن و بچه در آن شلوغیها، حملهها و کتکها حجابشان را حفظ نکردند! ما که در شلوغی، در نیزه و کتک نیستیم.
-رفتن به حج بیتاللهالحرام
«و یحجون البیت الحرام»(11) اگر حج به شیعیان ما واجب بشود، میروند.
-گرفتن روزه
«وشهر رمضان» اگر باید روزه بگیرند، میگیرند.
-دلدادهٔ اهلبیت(علیهمالسلام)
«و یوالون اهل البیت» شیعیان ما دلدادهٔ ما هستند.
-برائت از دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام)
«و یتبرؤن من اعدائهم» شیعیان ما هیچ دلِ خوشی از دشمنان ما ندارند.
-اهل ایمان
«اولئک اهل الایمان»(12) شیعیان ما اهل ایمان هستند؛ ما ایمان داریم. کدامیک از شما در این جلسه خدا را قبول ندارید؟ ما مردهٔ خدا و انبیا هستیم. ما اهل ایمانیم!
-پاکدامن و باتقوا
«و اهل الورع و التقوی » (13)شیعیان ما پاکدامن هستند و اگر ازدواج نکردند، خودشان را از شهوت حرام حفظ میکنند؛ ازدواج هم کردند که پاکدامنیشان بهراحتی حفظ میشود.
ارزش شیعه در کلام امام رضا(ع)
این صفات شیعه بود، اما اینجا چقدر عجیب است! اصلاً بعدازظهر که من این روایت را مینوشتم، ارزش شیعه خیلی برایم سنگین بود! «و من رَد علیهم فقد رد علی الله» هر کس شیعهٔ ما را رد کند، خدا را رد کرده است. «و من طعن علیهم فقد طعن علی الله» هر کس به شیعهٔ ما زخم زبان بزند، به خدا زخم زبان زده است. شما چقدر ارزش دارید! این بچهها نمیگذارند، به خدا اگر مرا آزاد میگذاشتند، بعد از منبر دم در مینشستم و کفشهای تکتکتان را جفت میکردم. شیعه خیلی ارزش دارد!
بعد امام میفرمایند که چرا اینها این قدر مهم هستند: «لأنهم عباد الله حقاً» بندهٔ واقعی خدا شیعه است و بقیه فاتحهشان خوانده است. «و اولیاؤه صدقاً» شیعه بهراستی عاشق خداست. «و الله» ائمهٔ ما در عمرشان خیلی کم قسم «والله» خوردهاند و اینجا یکی از آنهاست. «والله ان احدهم لیشفع فی مثل ربیعه و مضر» به خدا سوگند، یک شیعهٔ ما در قیامت به تعداد دو قبیلهٔ بزرگ عرب به خدا میگوید به من اجازه بده که من شفاعت بکنم. «فیشفعه الله تعالی فیهم» خدا میگوید: قبول دارم، در
محشر نگاه کن و ببین مادرت، پدرت، دوستت یا همسایهات است؛ میخواهی چه کسی را شفاعت بکنی، قبول میکنم.
-حکایتی شنیدنی از ارزش حقیقی شیعه
این قطعه را هم گوش بدهید که فکر میکنم اکثرتان نشنیدهاید؛ حالا نمیدانم این روایت را شنیده بودید یا نه، اما این قطعه غوغاترین قطعهٔ حضرت رضاست که این هم در رابطهٔ با ماست. روزی منافقی به خانهٔ حضرت رضا(ع) آمد. سینهاش را سپر کرده بود و باد در دماغش انداخته بود، گفت: آقا، من بعضی از این شیعیان شما را میبینم که گناه میکنند. آدم گاهی غفلت میکند، گاهی ضعیف است، گاهی خدا را یادش میرود، گاهی فشار غریزهٔ جنسی است و گناهی میکند. یابنرسولالله! بعضی از شیعیان شما گناه میکنند، حضرت فرمودند: شیعه را بازیچهٔ دستت گرفتهای و سینهسپر کردهای که من بعضی از اینها را میبینم! بازیچهٔ دستت، همین شیعیان ما که گاهی مرتکب گناه میشوند، همین شیعهٔ گنهکار «فإنه یجد رب رؤفا» وقتی در قیامت وارد میشود، میبیند پروردگار به او مهرورزی دارد؛ «و نبیّاً عطوفاً» وقتی در قیامت با پیغمبر(ص) برخورد میکند، پیغمبر(ص) خیلی مهربانانه با او برخورد میکند؛ «و اماماً علی الحوض عروفا» همین شیعه که گناه کرده، امامی اصیل و استوار را در کنار حوض میبیند؛ «و سادة له به شفاعه» بعد از علی(ع) رهبرانی را میبیند که منتظر شفاعتش هستند. ائمه ایستادهاند که شیعه برسد و بگویند نگران نباش، ما پیش خدا از تو شفاعت میکنیم. این برای شیعیان ما که حالا دیدی گناه کرد؛ اما تو: «تجد انت روحک فی برهوت ملوفا» اما تو روح خودت را در وادی برهوت جهنم غصهدار میبینی. بلند شو و برو پی کارت! آمدهای که شیعه را پیش من بکوبی، تو خودت کوبیدهشده هستی! این ارزش شیعه و اینهم قیامت شیعه است.
کلام آخر؛ از گدا جز گدایی نیاید
لا اله الا الله! چقدر امشب دلمان خوش شد و شاد شدیم. اهلبیت(علیهمالسلام) چه پاداشی به ما دادند! چه وعدههای عالیای به ما دادند.
سالها در جهان زیستم من ××××××××××× ره نبردم که من کیستم من
چند پرسی ز من چیستم من ×××××××××× نیستم نیستم نیستم من
«کهاز عدم زی فنا میگرایم»
من ز خود هست و بودی ندارم ××××××××××× من ز خود تار و پودی ندارم
معلوم است چون هرچه دارم، از اهلبیت(علیهمالسلام) دارم، نه از خودم.
من ز خود ربح و سودی ندارم ××××××××× من که از خود نمودی ندارم
«بیخودانه چِسان خود نمایم»
گر بخواند به خویشم، فقیرم ××××××××××× ور براند ز پیشم، حقیرم
ور بگوید امیرم، امیرم ×××××××××××× ور بگوید بمیرم، بمیرم
«بندهٔ حکم و تسخیر رأیم»
بنده را پادشاهی نیاید ××××××××××× از عدم کبریایی نیاید
بندگی را خدایی نیاید ×××××××××××× از گدا جز گدایی نیاید
«من گدا من گدا من گدایم».
-بیحرمتی به اهلبیت(علیهمالسلام) در ماه محرم
پسر شبیب! محرّم ماهی بوده که اهل جاهلیت برای آن احترام قائل بودهاند؛ «یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته» بتپرستها محرم که میشد، ظلم نمیکردند و کسی را نمیکشتند. «فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها» اما بعد از پیغمبر(ص) احترام محرّم و پیغمبر(ص) را نگه نداشتند. «لقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته» در ماه محرم بچههایش را کشتند، «فستحلت فیه بمائنا» در این ماه ریختن خون ما را حلال کردند، «و هتک فیه حرمتنا» در این ماه ارزش ما را پایمال کردند، «و سبوا فیه نسائنا» زنان و دختران ما را به اسارت گرفتند، «و اضربت فیه مضاربنا» خیلی جملهٔ کشندهای است! به نیت اینکه همهٔ ما را آتش بزنند، آمدند و خیمههای ما را آتش زدند، «و انتهب ما فیها من ثقلنا» هرچه باروبنه در خیمهها داشتیم، هرچه در دست بچهها انگشتر و النگو بود، هرچه به گوش بچهها گوشواره بود، همه را درآوردند و بردند. نمیدانم از عصر تا حالا در فکر بودم که چطوری این جمله را معنی کنم! «إن یوم الحسین اقره جفوحنا» عاشورا کاری کردند که از بس گریه کردیم، پلکهای ما زخم شد و تاول زد. روزِ حسین(ع) اشک ما خانواده را جاری کرد، «ازل عزیزنا» کربلا ما را تحقیر و خوار کردند. میدانید چطوری اهلبیت(علیهمالسلام) را خار کردند؟ تا بچه، دختر یا زنی میخواست گریه کند، با تازیانه میزدند و میگفتند گریه برای یزید میمنت ندارد! اینطوری ما را تحقیر کردند. «اورثنا البلاء الکرب و بلا الی یوم الانقضا» دیگر تا قیامت زخم قلب ما خوب نمیشود و غصهٔ ما تمام نمیشود. «و علی مثل الحسین فالیبک الباکو» هر کس گریه دارد، امام هشتم میگویند واجب است برای حسین ما گریه کند. «فإن البکاء علیه یحط الذنوب العظام» گریه گناهان کبیره را از پرونده میریزد.
«یابن شبیب ان کنت باکیاً لشیء» اگر بنا باشد برای چیزی گریه کنی، برای پدرت، مادرت یا بچهات گریه کنی، «فابکی للحسین» فقط برای حسین ما گریه کن. نمیدانم این جمله را بخوانم یا نه! حالا هرچه شد، چهکار کنم! امام هشتم میفرمایند: «فإنه ذبح کما یذبح الکبک» پسر شبیب، وقتی میخواهند گوسفند را سر ببرند، اول میخوابانند و دست و پایش را میبندند، حسین ما را هم بستند...
منبع : از سایت شیخ حسین انصاریان
-------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1).سورهٔ شوری، آیهٔ 23
(2).سورهٔ أحزاب، آیهٔ 33
(3).سورهٔ نساء، آیهٔ 124
(4).شیخ صدوق ،صفات الشيعة، ،ص: 4
(5).سورهٔ آلعمران، آیهٔ 169
(6).شیخ صدوق ،صفات الشيعة، ،ص: 4
(7). همان
(8).همان
(9).همان
(10).همان
(11).همان
(12).همان
(13).همان
- وبلاگ میکائیل حیدری
- بازدید: 1437
- 1