فلسفه مناسک حج

تاریخ ارسال:د, 06/15/1395 - 15:35
مناسک حج
فلسفه مناسک حج - بخش اول

بسیاری از حج گزاران علاقمندند تا با بهره گیری از معارف نورانی اهلبیت(علیهم السلام) با فلسفه و اسرار مناسک حج و نیز علل نامگذاری هریک از اعمال آشنا شوند. این مقاله پاسخی برای اینگونه مخاطبان است که احادیث برگرفته از دو کتاب ارزشمند «حج و عمره در قرآن و حدیث»[1] و «علل الشرایع»[2] می باشد که ما تنها به ترجمه احادیث اکتفا کرده ایم.

توجه به این نکته نیز ضروری است که برخی از این احادیث ممکن است به صورت ظاهر تعارض با یکدیگر داشته و یا اعتبار لازم برای استناد آنها به معصوم را دارا نباشد که تحقیق پیرامون آن فرصتی دیگر را طلب می کند.

بخش اول این مقاله در شماره 53 فصلنامه میقات حج به چاپ رسید و اینک توجّه خوانندگان محترم را به بخش دوّم آن جلب می نماییم:

علّت وجوب حج ، طواف پیرامون کعبه و تمام اعمال حج

حضرت امیر(علیه السلام) بعضی از علت های حج را در خطبه قاصعه[3] یادآوری کرده و اینگونه فرموده است:

آیا نمی بینید که خدای سبحان آزمود پیشینیان را; از زمان حضرت آدم تا آخرین در این عالم ، با سنگ هایی که نه ضرر می زند و نه نفع می رساند ; سنگهایی که نه می شنوند و نه می بینند . خداوند این سنگ ها را خانه حرام خویش گردانید; همان خدایی که کعبه را مرکز قیام و نهضت مردم کرد. آن را جایی قرار داد که سنگ هایش از همه جا سخت تر است، در آن منطقه از خاک و کلوخ خبری نیست و تنگ ترین وادی ها از نظر قطر است. این خانه را میان کوه های سخت و شن های نرم قرار داد و میان چشمه های کم آب و روستاهای از هم دور . نه شتر جان می گیرد نه درازگوش و گاو و اسب و گوسفند علفی می یابند. سپس آدم و اولاد او را امر کرد که به طرف خانه خدا رو کنید، مقصد نهایی سفرهای با برکت مردم را آنجا قرار داد; «وَ رِمَال دَمِثَة وَ عُیُون وَشِلَة وَ قُرًی مُنْقَطِعَة لا یَزْکُو بِهَا خُفٌّ وَ لا حَافِرٌ وَ لا ظِلْفٌ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ(علیه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الاَْفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَار سَحِیقَة وَ مَهَاوِی فِجَاج عَمِیقَة وَ جَزَائِرِ بِحَار مُنْقَطِعَة حَتَّی یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ یَرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ ابْتِلاَءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّات وَ أَنْهَار وَ سَهْل وَ قَرَار جَمَّ الاَْشْجَارِ دَانِیَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَی مُتَّصِلَ الْقُرَی بَیْنَ بُرَّة سَمْرَاءَ وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ وَ أَرْیَاف مُحْدِقَة وَ عِرَاص مُغْدِقَة وَ رِیَاض نَاضِرَة وَ طُرُق عَامِرَة لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ وَ لَوْ کَانَ الاِْسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا وَ الاَْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَیْنَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ وَ یَاقُوتَة حَمْرَاءَ وَ نُور وَ ضِیَاء» بار اندازشان آنجاست . مغز دلشان به سوی آن پر می کشد. از بیابان های بی آب و علف و دورافتاده ، طی کردن بیابان های مهلک و درّه های عمیق با پرتگاه جزیره هایی که از یکدیگر جدا افتاده تا این که شانه هایشان را (به دور کعبه) بچرخانند در حالی که رام خدایند و دور خانه «لا إلهَ إِلاَّ الله» می گویند ، به حالت هروله می روند; با مویی ژولیده و خاک آلود. لباس های دوخته را کنار افکنده اند، زیبایی های خلقت خود را به وسیله رها کردن موها زشت کرده اند ، امتحانی است بزرگ . آزمایشی است جدّی . خداوند آن را وسیله رحمت خویش قرار داد و وسیله رسیدن به بهشت خویش . اگر خدا می خواست خانه خود و این محل عبادت را میان باغستان ها و رودخانه ها قرار دهد و میان زمین های صاف و هموار و پردرخت، که وقت میوه هایش رسیده و ساختمان هایش در هم پیچیده باشد و روستاهایش به هم چسبیده باشد، میان گندم های سالم و درشت و باغ سبز و خرّم و جلگه های قابل کشت و دشت های پر آب و باغ های دلکش و راه های آباد، این امتحان کم می شد و درجه اش پایین می آمد، چون امتحانش ضعیف بود. پس پاداشش نیز کم می شد و اگر خدا خانه خود را از زمرّد ، یاقوت ، طلا ، برلیان و جواهرات زیبای پر قیمت قرار داده بود و نور و درخشندگی داشت ، سرعت کردن شک را در سینه ها تخفیف می داد و کوشش شیطان را از دل های مردم پایین می آورد و تزلزل و اضطراب شک مردم را نفی می کرد، لیکن خداوند بندگانش را به اقسام سختی ها امتحان می کند و به انواع کوشش های سخت از بندگانش طلب پرستش می کند و آن ها را به اقسام چیزهای ناخوشایند آزمایش می کند تا تکبّر را از دل هایشان بیرون کند و رام بودن را در نفوسشان جای دهد و این سختی ها را راه های باز و درهای گشوده به تفضّل خویش قرار دهد و آن را سبب هایی آرام برای عفو و بخشش خود قرار دهد.

1 . عبدالحمیدبن ابی دیلم از امام صادق(علیه السلام) نقل می کندکه فرمود:

خداوند ـ تعالی ـ چون خواست توبه آدم(علیه السلام) را بپذیرد، جبرئیل را نزد او فرستاد، جبرئیل گفت: سلام بر تو ای آدم، ای کسی که بر بلا صابر و شکیبا بودی و از لغزشی که صادر شد توبه کردی. خداوند تبارک و تعالی مرا نزد تو فرستاد تا مناسکی را که بهواسطه انجام آن ها توبه ات پذیرفته می شود، به تو بیاموزم. پس جبرئیل دست آدم را گرفت و با او حرکت داد تا به بیت الله رسیدند. در آن جا ابری بر سر آدم سایه افکند. جبرئیل عرض کرد: هر جا که این ابر سایه افکند، با پا خط بکش. بدینگونه گام زدند تا به منا رسیدند. جبرئیل جای مسجد منا را به آدم نشان داد. آدم آن جا را خط کشید و نیز جای مسجدالحرام را با کشیدن خط مشخص کرد. پس از آن، به عرفات رفتند. جبرئیل آدم را بر عرفه ایستاند و به او گفت:

هرگاه آفتاب غروب کرد، هفت بار به لغزش خود اعتراف کن. آدم چنین کرد و به همین خاطر آن جا «عرفه» نامیده شد; زیرا آدم(علیه السلام) به لغزش خویش اعتراف کرد. پس این معنا سنّتی شد در میان فرزندان آدم که به گناهان خویش اقرار و اعتراف کنند، همان طور که پدرشان به لغزش خویش اعتراف کرد و نیز از خدا درخواست توبه و آمرزش گناهان خود کنند; چنانکه پدرشان از خدا این خواهش را کرد. پس از آن، جبرئیل(علیه السلام) به او گفت: از عرفات کوچ کرده، خارج شود. پس جناب آدم(علیه السلام) از عرفات بیرون آمد و عبورش بر هفت کوه افتاد و به دستور جبرئیل بر سر هر کوهی چهار تکبیر گفت، سپس ثلثی از شب رفته بود که به وادی جمع (مزدلفه) رسید. در آنجا میان نماز مغرب و عشا جمع نمود و به همین خاطر آنجا را «وادی جَمْع» نامیدند; چه آن که جناب آدم در آن جا میان نماز مغرب و عشا جمع کرد.

پس وقت نماز عشا در این شب و در این وادی، زمانی است که ثلثی از شب بگذرد. باری، پس از خواندن نماز مغرب و عشا جبرئیل(علیه السلام) امر کرد که حضرتش در پهنه جمع; یعنی زمین مسطّح مشعر تا صبح فرمانش داد که بخوابد. پس از آن، جبرئیل فرمان داد که بالای کوه وادی جمع برود و وقتی آفتاب طلوع نمود، به لغزش خویش هفت مرتبه اعتراف کند و از خدای منّان هفت بار طلب آمرزش و قبول توبه اش بنماید.

و دلیل این که جناب آدم(علیه السلام) دو بار به اعتراف کردن به لغزش خویش موظّف شد آن است که این عمل سنّت در فرزندان آن حضرت باشد، بنابراین کسی که عرفات را درک نکند و به وقوف ]اختیاری[ در آن نرسد(1) و تنها وادی جمع (مشعر) را درک کند به حجّش وفا کرده و مناسکش صحیح است. به هر صورت، جناب آدم(علیه السلام) از وادی جمع به طرف مِنا خارج شد و چاشتگاه به آن جا رسید. سپس به دستور جبرئیل دو رکعت نماز در مسجد منا به جا آورد. بعد از آن، جبرئیل فرمان داد که آن حضرت قربانی کند تا تقرّب به حق تعالی پیدا کرده و قربانی وی قبول شود.

و بداند که توبه اش پذیرفته شده است.

و این عمل (قربانی) در بین فرزندانش سنّت گردد.

باری جناب آدم(علیه السلام) به فرمان جبرئیل قربانی نمود، پس حضرت حق ـ عزّ وجلّ ـ قربانی را از او پذیرفت و آتشی از آسمان فرستاد و قربانی آدم را گرفت. جبرئیل گفت: خداوند تبارک و تعالی به تو احسان نمود; زیرا مناسکی را که به واسطه آن ها توبه ات مقبول گردید، به تو آموخت و قربانی تو را نیز پذیرفت. پس در قبال آن، تواضع نما و سر خود را بتراش.

پس آدم(علیه السلام) به منظور تواضع و فروتنی، در مقابل حقّ تبارک و تعالی سرش را تراشید. آنگاه جبرئیل دست آدم را گرفت و او را به طرف بیت برد. در میان راه، کنار جمره عقبه به ابلیس برخورد کردند. ابلیس گفت: ای آدم کجا می خواهی بروی؟

جبرئیل گفت: ای آدم، او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو. آدم آنچه را جبرئیل امر کرده بود، انجام داد و بدین ترتیب ابلیس از آن ها دور شد. بعد جبرئیل در روز دوّم دست آدم را گرفت و به طرف جمره اول برد، باز در میان راه به ابلیس برخورد کردند. جبرئیل(علیه السلام) گفت: او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو.

آدم چنین کرد و ابلیس از آن ها دور گردید و باز نزدیک جمره دوّم به ابلیس برخوردند و ابلیس گفت: ای آدم، کجا می روی؟

جبرئیل گفت: او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو.

آدم چنین کرد و ابلیس را از خود دور نمود. سپس نزدیک جمره سوّم، خود را به ایشان

1 . البته درک وقوف، حد اقل اضطراری عرفه، برای صحّت حج لازم است.

نشان داد و گفت: ای آدم، کجا می خواهی بروی؟

جبرئیل گفت: ای آدم، او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگی یک تکبیر بگو.

آدم چنین نمود و ابلیس را از خود دور کرد و سپس در روز سوّم و چهارم نیز آدم به زدن ابلیس مبادرت کرد و وی را از خود دور نمود.

جبرئیل خطاب به آدم گفت: دیگر هرگز او را نخواهی دید. سپس آدم را به بیت برد و امر نمود که هفت بار خانه خدا را طواف کند و آدم چنین کرد.

پس جبرئیل گفت: خداوند متعال تو را آفرید و توبه ات را پذیرفت و همسرت حوّا بر تو حلال گشت.

2 . یحیی بن أبی العلای رازی نقل کرده: مردی بر حضرت امام صادق(علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: فدایت شوم خبر دهید مرا از معنای فرموده حق تعالی: } ن ، وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ{ .[4]

و نیز از فرموده اش به ابلیس: } قَالَ فَإِنَّکَ مِنْ الْمُنْظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ{ و همچنین از این خانه (کعبه) که چگونه بر مردمان واجب شد به زیارتش بیایند؟

راوی گوید: امام(علیه السلام) به او توجّه کرده، فرمود:

پیش از تو کسی از آنچه تو پرسیدی از من سؤال نکرده است. بدان حق ـ عزّ وجلّ ـ وقتی به فرشتگان فرمود: من در زمین برای خود خلیفه ای قرار دادم. تمام آن ها از این کلام به ضجّه و فریاد آمده و گفتند: پروردگارا! اگر می خواهی برای خود خلیفه ای در زمین قرار دهی، او را از ما انتخاب کن که طاعت و فرمانت را می بریم.

خداوندِ دانا در جوابشان فرمود: من می دانم آنچه را که شما نمی دانید.

فرشتگان پنداشتند این کلام باری تعالی ناشی از خشم او بر ایشان است، پس به عرش پناه برده و آن را طواف نمودند، حق ـ جلّت عظمته ـ به ایشان امر کرد خانه ای را که از مرمر و سقفش از یاقوت سرخ و ستون هایش از زبرجد بنا شده بود، طواف کنند; خانه ای که هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن می شدند و بعد از آن تا وقت معلوم دیگر به آن وارد نگشتند.

سپس امام فرمود: و } ...یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ{ روزی است که در صور یک بار دمیده شود و میان دمیدن اوّل و دوّم، ابلیس هلاک می شود.

و امّا «نون»، عبارت است از نهری در بهشت که آبش از برف سفیدتر و از عسل شیرین تراست. حق تعالی به این آب می فرماید: مرکّب شو، پس بلا فاصله مرکّب می گردد. سپس درختی را با دستش می کارد (امام(علیه السلام)برای رفع شبهه ای که برای گروه مشبّهه[5] پیش آمده بلا فاصله فرمودند: مقصود از «ید» قوّه و قدرت است نه آن معنایی که در توهّم گروه مشبّهه می باشد). پس از آن، به درخت می فرماید: قلم شو و به دنبال آن، به قلم امر می کند: بنویس.

درختی که قلم شده عرض می کند: چه بنویسم؟

حق ـ جلّت عظمته ـ می فرماید: آنچه را که تا روز قیامت واقع خواهد شد، بنویس.

پس قلم به فرمان خدا تمام وقایع را می نگارد و آن را به نفخ صور و هلاکت ابلیس ختم می کند و بعد خداوند متعال به آن می فرماید: تا وقت معلوم، البّته سخن مگو و تکلّم مکن.

3 . ابن ابی عمیر، از اصحاب و یاران ما از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که: از آن جناب راجع به ابتدای طواف پرسیدند؟

حضرت فرمودند: خداوند ـ تبارک و تعالی ـ وقتی خواست آدم(علیه السلام) را بیافریند، به فرشتگان فرمود: در زمین برای خود خلیفه و جانشینی قرار خواهم داد.

دو فرشته از فرشتگان عرض کردند: آیا کسی را خلیفه خود قرار می دهی که در زمین فساد کرده و خون ها می ریزد؟

پس میان آن دو فرشته و حق ـ عزّ وجلّ ـ حجاب ها زده شد، در حالی که نور حق ـ جلّت عظمته ـ برای فرشتگان ظاهر و روشن بود. بعد از واقع شدن حجاب، آن دو فرشته دانستند خداوند از کلامشان به خشم و غضب آمده، لذا به دیگر فرشتگان گفتند: چاره ما چیست و چگونه توبه کنیم؟

فرشتگان گفتند: ما توبه ای برای شما نمی شناسیم مگراین که به عرش پناه ببرید.

امام(علیه السلام) فرمودند: پس آن دو فرشته، به عرش پناه بردند تا این که حق تعالی توبه آن ها را پذیرفت و حجاب ها را از میان برداشت و چون دوست دارد که با چنین عبادتی، عبادت شود; از این رو، بیت را در زمین آفرید و طواف در اطراف آن را بر بندگان واجب کرد و بیت المعمور را در آسمان آفرید و هر روز هفتاد هزار فرشته داخلش شده و تا روز قیامت از آن بیرون نمی آیند.

4 . فضل بن یونس روایت کرده است که: ابن ابی العوجاء، از شاگردان حسن بصری بود. او از مسیر توحید منحرف شد. به وی گفتند: از مذهب مولایت جدا شدی و داخل در چیزی شدی که نه اصلی دارد و نه حقیقتی؟!

گفت: مولای من مِخلَط است; یعنی گاهی قائل به قضا و قدر است و گاهی به جبر. نمی دانم پایبند مذهبی هست یا نه!

راوی می گوید: ابن ابی العوجاء در همان حالت تردّد و انکار کسی که بر او حجت نماید داخل مکه شد، اما علما از مجالست و مذاکره با او کراهت داشتند، به خاطر بدزبانی و فساد ضمیرش.

روزی خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و در مجلس آن حضرت، که جماعت از نظریات آن امام استفاده می کردند، نشست و گفت: ای ابو عبدالله، مجالس امانت هستند و به ناچار باید کسانی که اهل سخن گفتن و سؤال هستند، مطلب خود را مطرح کنند، آیا به من اذن در سخن گفتن می دهید؟

امام(علیه السلام) فرمود: هر چه می خواهی بگو.

پرسید: تا کی این خرمن را با پاها می کوبید و به این سنگ پناه می آورید و این خانه افراشته از آجر و کلوخ را می پرستید و همچون شتران فراری، دور این خانه «هروله» می کنید؟ هرکس در این باره بیندیشد، می داند که این کار را کسی غیر فرزانه و بی اندیشه بنیان نهاده است. پس بگو، که تو رییس این آیین و قلّه آنی و پدرت پایه و نظام آن است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند هرکس را گمراه و کوردل سازد، حق را برایش ناخوش می دارد و به کامش گوارا نمی آید و شیطان سررشته دار و همنشین او می شود و او را به وادیِ هلاکت می کشاند و از آن بیرونش نمی آورد. این خانه ای است، که خداوند بهوسیله آن بندگانش را به پرستش خود فراخوانده است، تا در انجام آن، میزان طاعتشان را بیازماید. از این رو، بندگان را به بزرگداشت و زیارت آن تشویق کرده و آن را جایگاه پیامبران و قبله گاه نمازگزاران قرار داده است. پس آن، شعبه ای از رضای الهی و راهی به سوی آمرزش خدایی است که بر راستای کمال و کانون عظمت و جلال استوار شده است.

خداوند متعال آن را دو هزار سال قبل از گستراندن زمین، خلق نمود و سزاوار است که در آنچه امر کرده، اطاعت شود و از آنچه نهی کرده باز دارد. خداوندی که ایجاد کننده ارواح و صورت ها است.

ابن ابی العوجاء گفت: ای ابو عبدالله، ذکر باری تعالی نمودی اما نزول و حلول ذات او بر غایب نمودی! فرمود: وای بر تو، چگونه او غایب است، در حالی که با مخلوقات خود حاضر است و از رگ گردن به آن ها نزدیکتر است. سخن آنان را می شنود و هیکل آنان را می بیند و اسرارشان را می داند؟

مخلوق آن است که هرگاه از مکانی به مکانی رود، آنجا را اشغال می کند و نمی داند در جای قبلی اش چه چیز حادث شده، اما خداوند عظیم الشأن ملک الدیان، هیچ مکان از او خالی و او به هیچ مکان مشتغل نیست و نیز به هیچ مکانی اقرب از مکان دیگر نیست و آن کس که به آیات محکم و دلایل روشن بر انگیختش و به نصرتش کمک کرد و برای تبلیغ رسالتش انتخاب نمود، ما را تصدیق می کند که پروردگارش او را برانگیخت و با او سخن گفت.

ابن ابی العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در این دریا انداخت؟ من از شما شرابی طلب کردم و شما مرا در آتش انداختید؟! گفتند: در مجلس او شخصی حقیر بودی. گفت: او فرزند کسی است که سرهای کسانی را که می بینید حلق نمود!

5 . امام رضا(علیه السلام) در پاسخ پرسش های محمّد بن سنان نوشت: علّت حج، ورود به (میهمان سرای) خداوند و درخواست افزایش و بیرون آمدن از گناهان است و برای آن که از گذشته توبه کند و عمل از سر گیرد و نیز در حج، خرج کردنِ ثروت ها و رنج و خستگی و بازداشتن بدن ها از خواسته ها و لذایذ و در عبادت به خدا نزدیک شدن و خضوع و فروتنی و کرنش و مذلّت (در پیشگاه حق) و بیرون آمدن در گرما و سرما و ایمنی و ترس است، به صورت حرکتی پیوسته. به علاوه در حج، برای همه مردم منافعی است و شوق و کشش و بیم به سوی پروردگار سبحان و نیز رها کردن سنگدلی و خسّت و غفلت و ناامیدی است و تجدید حقوق و بازداشتن جان ها از فساد و سود بردن هرکه در شرق و غرب و خشکی و دریاست; چه حج گزار و چه تاجر و وارد کننده کالا و فروشنده و خریدار و کاسب و بینوا که حج نمی گزارند و همچنین رفع نیازهای مردم اطراف و جاهایی که می توانند در آن جا گرد آیند، تا منافع خویش را شاهد باشند.

و علت یک مرتبه واجب بودن حج این است که خداوند متعال در واجبات ضعیف ترین مردم را در نظر گرفته، که از جمله این واجبات حج است، سپس تشویق کرده افراد توانا را به قدر توانشان بر انجام آن.

6 . هشام بن حکم گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: به چه علّت، خداوند بندگان را مکلّف ساخته که حج بگزارند و کعبه را طواف کنند؟

فرمود: خداوند مردمان را آفرید نه برای علّتی، جز آن که خواست، پس آنان را تا مدتی معیّن آفرید و به ایشان فرمان داد و بازداشت به آنچه که فرمانبرداری در دین و مصلحتشان باشد در کار دنیایشان. پس در حج، گرد آمدن از شرق و غرب را قرارداد، تا یکدیگر را بشناسند و هرکدامشان کالاهای تجارتی را از شهری به شهری ببرند، تا از این رهگذر ، کرایه دهنده و شتربان سود ببرد و تا آن که نشانه های رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و اخبار او شناخته و یاد شود و فراموش نگردد و اگر هرقومی به شهرهای خودشان و آنچه در آن هاست اتّکا می کردند، هلاک می شدند و شهرها ویران می شد و جذبِ کالا و سود بردن ها از میان می رفت و از خبرها آگاه نمی شدند. این است علّت حج!

7 . امام رضا(علیه السلام) در جواب نامه محمّد بن سنان از جواب سؤال هایی که پرسیده بود فرمود: علّت طواف این خانه، چنان بود که خداوند به فرشتگان فرمود: «من در زمین جانشین قرار می دهم». فرشتگان پاسخ دادند: «آیا کسی را قرار می دهی که در آن فساد می کند و خون ها می ریزد؟!» و چون فرشتگان این پاسخ را به خدای تبارک و تعالی دادند، دانستند که گناه کرده اند، پس پشیمان به عرش او پناهنده شدند و آمرزش طلبیدند.

پس خدای متعال دوست داشت که مانند آن، بندگان نیز عبادت کنند، پس در آسمان چهارم خانه ای در برابر عرش به نام «ضراح» قرار داد و در آسمان دنیا، خانه ای به نام «بیت المعمور» در برابر «ضراح» قرار داد و سپس این خانه «کعبه» را در برابر «بیت المعمور» قرار داد. آنگاه به آدم فرمان داد که بر آن طواف کند و توبه اش را پذیرفت و این سنّت تا روز قیامت درفرزندانش جاری شد.

8 . ابو حمزه ثمالی گوید: بر محضر حضرت امام باقر(علیه السلام) وارد شدم، آن حضرت مقابل دری که به طرف مسجد نصب شده بود، نشسته و به مردم در حال طواف می نگریستند، حضرت به من فرمودند: ابو حمزه! این مردم به چه چیزی امر شده اند؟

من ندانستم چه پاسخی بگویم، بنابراین از پاسخ فرو ماندم. حضرت خودشان فرمودند: ایشان مأمورند که این سنگ ها را طواف کرده، سپس نزد ما آیند و دوستی خود را به ما اعلام کنند.

9 . عبدالرحمان بن حجاج گوید: از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم: مردی به صیدی که در خارج حرم بوده و به طرف حرم می رود و دو فرسخ با مسجد فاصله دارد، تیری می زند و حیوان می گریزد و خود را به حرم می رساند و در آنجا از ضرب تیر از پای درمی آید، آیا بر تیرانداز کفاره ای هست یا نه؟

فرمود: کفاره ای بر او نیست و وی مانند کسی است که در خارج حرم تله ای نصب می کند، سپس صیدی در آن می افتد و با اضطراب و زحمت خود را به حرم می رساند و داخل آن می شود، ولی در حرم می میرد، در اینجا بر نصب کننده تله کفاره ای نیست; زیرا در جایی تله گذارده که برایش حلال بوده، تیرانداز هم در جایی تیرانداخته که برایش حلال بوده، پس بر او کفاره ای نیست. عرض کردم: این بیان از نظر مردم قیاس است. فرمود: چیزی را برای تو به چیز دیگر تشبیه کردم تا حکم را بفهمی (نه آن که به دلیل شباهت، حکم آن را به این سرایت دهم).

10 . خلاد از حضرت صادق(علیه السلام) در باره شخصی که کبوتری از کبوتران حرم را سر برید، نقل می کند که فرمود: وی باید فدا و عوض آن را بپردازد. پرسیدم: آیا می تواند آن را بخورد؟ فرمود: خیر. گفتم: بعد از سر بریدن اگر حیوان را بیندازد و برود چطور؟ فرمود: یک عوض دیگر بر عهده اش می آید. پرسیدم: پس وی چه کند؟ فرمود: باید حیوان را دفن کند.

11 . معاویة بن وهب گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا مکه و مدینه مانند سایر بلاد هستند و حکمشان با هم متحد است؟ فرمود: بلی. گفتم: برخی از اصحاب روایت کرده اند که شما به ایشان فرموده اید اگر پنج روز در مدینه ماندید نماز را تمام بخوانید. حضرت فرمود: این اصحاب شما به مدینه می آمدند و هنگام نماز از مسجد بیرون می رفتند، من از این کار کراهت داشتم. از این رو این حرف را به آن ها گفتم.

12 . معاویه گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: مادرم در سفر حج با من همراه و دردمند و بیمار است، وظیفه وی چیست؟

حضرت فرمود: به او بگو از آخرین میقات و نزدیکترین آن ها به مکه مُحرم شود; زیرا پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) برای اهل مدینه ذوالحلیفه و برای اهل مغرب جُحفه را میقات قرار داده اند.

معاویه گوید: مادرم از جحفه محرم شد.

13 . ابراهیم کرخی گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: مردی در غیر ماه های حج از غیر مواقیتی که پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) معین کرده اند، احرام حج بسته است، حکم وی چیست؟

حضرت فرمودند: احرامش صحیح نیست، اگر خواست به منزلش برگردد، باز گردد و تکلیفی بر او نیست و اگر خواست ادامه دهد و بگذرد، بگذرد، اما منتهی وقتی به یکی از مواقیت تعیین شده رسید، از آنجا محرم گشته و عملش را عمره قرار دهد نه حج، این کار از رجوع به منزلش بهتر است; زیرا وی اعلان کرده که به احرام حج محرم شده است، حال رجوعش به منزل و انصراف از آن سزاوار نیست.

14 . ابو بصیر: از امام صادق(علیه السلام) درباره شخص مُحرمی می پرسد که کمربندی را ـ که پولش در آن است ـ محکم به شکمش می بندد. حضرت فرمود: محکم ببندد، تا از آن مطمئن شود، که با همین خرجی، می تواند حجش را تمام کند.

15 . زراره از حضرت باقر(علیه السلام) در باره مُحرمی که از سر فراموشی با همسرش همبستر شده پرسید، حضرت فرمود: چیزی بر عهده اش نیست; زیرا وی به منزله کسی است که در ماه رمضان از روی فراموشی غذا خورده باشد.

 

منبع: حوزه
--------------------------------------
پی نوشت:

[1] محمد محمدی ری شهری، با همکاری عبدالهادی مسعودی، حج و عمره در قرآن و حدیث، ترجمه جواد محدثی، قم، دارالحدیث، 1381
[2] شیخ صدوق، علل الشرایع، انتشارات مکتبة الصدوق، تهران.
[3] نهج البلاغه (صبحی صالح) صص292 ـ 294 ، خطبه شماره 192
[4] قلم : 1.
[5] مشبّهه کسانی هستند که صفات مخلوقات را با همان معنای محسوس و مادی بر خدا حمل می کنند و می گویند : خدا مانند ما چشم و دست دارد و او از بالای آسمان دنیا به پایین می آید . مشبّهه چندین فرقه گشته اند ، نکـ : معجم الفرق الاسلامیه ، ص225

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط