نقش ادبيات در رسالت دین اسلام

تاریخ ارسال:ج, 06/26/1395 - 18:40
نقش ادبيات در رسالت دین اسلام
حجه الاسلام و المسلمين سيدجمال الدين دين پرور

چكیــــــــده
 این مقاله كه ترجمه متن سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین سید جمال الدّین دین پرور در همایش هزاره شریف رضی در دمشق است، به بررسی نقش ادبیات در رسالت اسلام می پردازد و برای این منظور، ابتدا در باب ادبیات انسانی و رابطه انسان و ادبیات سخن رانده و سپس به بیان رابطه میان سخن و دل و اثرگذاری سخنی كه از دل برآید می پردازد. در این مقاله، فصاحت و قدرت بیان، فلسفه موفقیت پیامبران در امر دعوت و رسالت بر شمرده شده و برای نمونه، اشاره ای به داستان موسی (ع) و آغاز رسالتش آمده و آنگاه، بلاغت و فصاحت قرآن كریم، به عنوان یكی از دلایل معجز بودن آن معرّفی شده است.
شعر نیز مقوله ای دیگر در ادبیات است كه مقاله حاضر، ضمن بررسی جایگاه آن در نزد پیامبر (ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام)، به بحث درباره چگونگی بهره گیری شاعران متعهّد در صدر اسلام از شعر به عنوان شمشیری برنده در برابر مشركین پرداخته است.
واژه های كلیدی: ادبیات، شعر، رسالت اسلام، فصاحت و بلاغت، اعجاز قرآن.

بنده در این همایش پربار، به نمایندگی «بنیاد نهج البلاغه» شركت كرده ام؛ مؤسسه ای كه فعّالیتهای علمی آن درباره نهج البلاغه و سخنان امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) می باشد.
حاصل این فعّالیتها تاكنون، تحقیق، تالیف و نشر سی (1) كتاب و رساله به دو زبان عربی و فارسی بوده است. شش سال پیش، این مؤسسه اوّلین همایش نهج البلاغه را برگزار كرد، كه افتتاحیه آن، روز سیزدهم ماه رجب 1401ه، سالروز میلاد مولای متّقیان علی- علیه السّلام- بود، كه در مدرسه عالی شهید مطهّری با پیام رهبر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی - كه خداوند ایشان را حفظ كند (2)- و با حضور جمعی از علماء و متفكران اسلامی، آغاز به كار كرد و با فضل و قوه الهی، به موفقیتی چشمگیر در فعالیتهایش دست یافت و با وجود اینكه همایش مذكور، در آغاز تجاوز رژیم فاسد عراق علیه جمهوری اسلامی برپا شد، با استقبال بی نظیری مواجه گشت؛ چنان كه دست اندركاران را به برپایی هر ساله این همایش ترغیب كرد. در ماه رجب گذشته، به فضل خداوند، پنجمین همایش نهج البلاغه در تهران برگزار شد. این پنج همایش، سرشار از بركات معنوی، و پربار و مملوّ از دستاوردهای علمی و تحقیقی بوده است.

و امسال كه مصادف با هزارمین سالگرد وفات گردآورنده نهج البلاغه، علّامه سید شریف رضی است- كه خداوند مقامش را عالی گرداناد- همایش، با نام این پرچمدار اسلام، در ماه رجب- یعنی همان زمان تعیین شده برای برپایی سالانه آن- برگزار خواهد شد وبه جهت اینكه تاریخ وفات سید شریف رضی در محرّم سال 406 هجری بوده است، واحد فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دمشق، با فراخوانی جمعی از دانشمندان و علمای متعهّد، اقدام به برگزاری همایشی به منظور بزرگداشت این علّامه ادیب در كشور دوست و همسایه، سوریه، نموده است.

طبعاً شایسته است كه تمام كشورهای اسلامی، برای بزرگداشت این عالم بزرگ اقدام كنند؛ چراكه ایشان با جمع آوری كلام علی (ع) خدمت عظیمی انجام داده است. همچنین علی (ع) به كشور خاصّی تعلّق ندارد و مایه فخر همه مسلمین، بلكه همه عالم است. او سرچشمه الهام و الگوی همه سالكان و رهروان راه حقّ و عدالت و آزادی است.

البته این مراسم یادبود و بزرگداشت، برای خدا و خدمت به علم و ادب برگزار می شود، نه به جهت اهداف پست و مغرضانه ای كه با ارزشهای اسلامی و انسانی در تعارضند؛ چنان كه نمی توان چنین فكر كرد كه اقدامات گروه جنایتكاری كه پرچمدار معاصر تفكر اسلامی، شهید آیت الله سید محمّدباقر صدر، و خواهر عالمه و فاضله ایشان، شهید بنت الهدی صدر، را به شهادت رسانده و حوزه اصیل و ریشه دار علمیه را در نجف و كربلا خراب كردند و هزاران دانشمند و متفكر و ادیب و روشنفكر اسلامی را از بین بردند، در راه خدمت به علم و ادب بوده است؛ بلكه به خدا سوگند، جز گمراه سازی و فریب و پنهان كردن چهره های عبوس و ددمنشانه و دستان جنایتكاری كه آمیخته به خون بی گناهان است، در زیر پوشش دروغین، هیچ هدفی ندارند. (3)

از خداوند سبحان می خواهیم كه اساتید و دانشمندانی را كه در این همایش پربار جهت غنی سازی تفكر اسلامی و پرده برداشتن از زوایای پنهان شخصیت شریف رضی شركت می كنند و با راهنماییها و رهنمودهایشان ما را در برگزاری همایش آتی در تهران یاری می رسانند، به شكل مطلوبی موفق و پیروز بدارد؛ كه خداوند متعال، ولی و سرپرست پیروزمندی و توفیق است. عنوان پژوهش بنده در این همایش، «نقش ادبیات در رسالت اسلام» است؛ و این عنوان را بدین دلیل انتخاب كردم كه شریف رضی، از بزرگان و اعلام ادبیات در قرن چهارم هجری (4) و از پیشگامان به خدمت گیری ادبیات در راه رسالت اسلام است.

در ابتدا باید اشاره كنم كه از موضوعات مهمّی كه سزاوار است پردازندگان به تاریخ ادبیات به آن اهتمام داشته باشند، تاثیر متقابل ادبیات و رسالت اسلامی، بررسی میزان تاثیری كه اسلام بر ادبیات گذاشته و همچنین خدمتی كه ادبیات به انتشار دعوت اسلام و گسترش مفاهیم اسلامی كرده است، می باشد. تا آنجا كه بنده مطّلع هستم، تاریخ ادبیات نویسان، بحث و پژوهش كامل و وافری در این زمینه ها انجام نداده اند.

انسان و ادبیات
ادبیات، بیدار كردن احساسات پنهان انسانی و به پرواز درآوردن انسان در آفاق زیبا و بی منتهاست.

روح انسان، مشتاق عروج به قلّه‌های والایی و بلندمرتبگی است، و ادبیات، راه عروج را به انسان می آموزد و فضای پرواز را برایش مهیا می سازد. ادبیات، در واقع همچون كشتی ای است كه انسان را به میانه امواج سیل آسای افكار بشری می برد و انسان، با صادقانه ترین بیان، از روح خود، كه به سوی كمال و هدف دور- بسیار دور- امتداد یافته، سخن می گوید.

انسان، در مسیر حركت تكاملی اش نیاز به قدرتی دارد تا مراحل بحرانی معنویاتش را پشت سر گذارد و بر توان حركتش بیفزاید؛ و ادبیات قادر است كه در روح انسان این سرود الهی را به نوا در آورد؛ سرودی كه بر سرعت حركت و زیبایی آفاق و آرامش و استقرار روح می افزاید.

ادبیات قادر است كه انسان را از نگونساری در مرداب بهیمیت و فرورفتن در خودپرستی نجات دهد، تا او را به سوی عالم لایتناهی روحی بالا برد.

طبیعتاً مراد از ادبیات، مهملات پیش پا افتاده ای نیست كه در محافل لهو و لعب و افسانه گوییهای شبانه و اقوال سست و بی پایه مطرح شود؛ بلكه ادبیات، به منزله سرانگشتانی است كه گیتار روح را به نوا درآورده و به حركت وا می دارد، تا از آن، نغمه های عروج انسان بلند شود و او را از كمّیتها به سمت كیفیتها متحوّل سازد، كه در حقیقت، همان سیرعرفانی و عملی روح بشری است.

از این مطلب روشن می شود كه نهایت بلاغت، مبتنی بر عملی است كه به لحاظ انطباق لفظ با معنی و از جهت مطابقت معنای معقول با مصداق خارجی، منطبق بر واقعیت باشد. امّا درباره لفظ، بنا بر گفته عبدالقاهر جرجانی در كتاب دلائل الاعجاز، ترتیبی كه میان اجزاء لفظ بر اساس دلالت وضعی وجود دارد، منطبق بر همان ترتیبی است كه بر اساس دلالت طبعی میان اجزای معنا وجود دارد؛ معنایی كه لفظ مذكور آن را بیان می كند.

امّا درباره معنا، اگر در صحّت و درستی، مبتنی بر واقعیت خارجی باشد، به گونه ای كه حقیقت از آن زایل نگردد، دراین صورت، این همان درجه و مرتبه ای است كه مرتبه پیشین بر آن تكیه كرده و استوار می شود. چه بسیار هزلیات بلیغی كه در مقابل كلام جدی، دوام نیاورده، و چه بسیار كلام بلیغ جاهلانه ای كه نه تنها با حكمت مقایسه نشده، بلكه اصلاً در حدّ مقابله و قیاس با آن نبوده است! بنابراین كلام جامع و كاملی كه در میانه شیوایی لفظ و روانی اسلوب و بلاغت معنا و حقیقت واقع در خارج باشد، والاترین و بالاترین كلامهاست.

اگر كلام برحقیقت استوار بوده و معنا بر آن انطباق كامل داشته باشد، دیگر حقیقتها را تكذیب نخواهد كرد و آن حقایق هم، این كلام را تكذیب نمی كنند؛ چرا كه حق، اجزایی به هم پیوسته و اركانی متّحد دارد. هیچ حقّی، حقّ دیگر را باطل نمی سازد و هیچ راستی و درستی ای، درستی دیگری را تكذیب نمی كند؛ بلكه این باطل است كه باطل دیگر را و نیز حق را نفی می كند.

به بطن این سخن خداوند منزه و متعال بنگر كه می فرماید: «فَماذا بَعدَ الحَقُّ الّا الضَّلال: (5) بعد از حق، جز ضلالت و گمراهی چه خواهد بود؟» خداوند، حق را امر واحدی قرار داده كه تشتت و پراكندگی، تفرقه و دوگانگی در آن نخواهد بود. و این از عجایب قرآن است كه هیچ یك از آیات آن، در بیان دلالت خاموش نشده و نتیجه گیری را بی حاصل و بی فایده نمی گذارد و هرگاه آیه ای به آیه مناسب دیگری بپیوندد، حقیقتی را شكل می بخشد و آنگاه آیه سوم، دو آیه قبلی را تصدیق و از آن به عنوان شاهد استفاده می كند. (6)

حاصلْ اینكه، ادبیات، كلید دلهاست؛ اگر صالحان آن را به كار گیرند، خیر و صلاح را به دلها وارد می سازند و اگر به دست تبهكاران افتد، با افكار و هواهای نفسانی خود، آن را به بیهودگی و لغو مبتلا می سازند و مردم را به انحراف می كشانند. ادبیات، شمشیری دو لبه است؛ گاه موانع را در مقابل مسیر كمال از بین می برد و گاه زخم نیزه ای می شود و در نفوس برگزیدگان فرو می رود؛ و این، مصداق زبان كسانی است كه خداوند منزّه و متعال درباره ایشان می فرماید: «فَاذا ذَهَبَ الخَوف سلقوكم بِالسنهٍ حدّاد (7) : پس چون ترس و خوف از آنان رخت بربندد با زبانهای برنده، با شما برخورد می كنند...»

زبان این مشركان، به دلیل به كارگیری بلاغت، در طعنه زدن تیز و برنده است؛ چراكه آنها ادبیات را برای هدف پست و خبیثانه خود به كار گرفته اند.

ادبیات انسانی، فطرت بشری را تعالی می بخشد و آن را به حركت واداشته، از زیر انبوه منیت ها و خودپرستیها و مادّیات خارج می سازد و فضایی را برای انسان مهیا می سازد تا ندای فطرت خویش را در آن بشنود و به سمت درك و لمس تعالیم وحی الهی، كه هماهنگ با فطرت خداوندی است كه انسان را بر اساس آن فطرت آفریده، سوق دهد.

این گونه، انسان در فضای تربیتی ای زندگی خواهد كرد كه ملتزم به واجبات و ترك محرّمات، با رضا و رغبت و اراده و نه به اجبار، می باشد.

آری؛ تا زمانی كه قفل دلها گشوده نشود، ندای حق در آنها راهی نمی یابد و پذیرای نور الهی نمی گردند. به همین خاطر، وظیفه انبیا و اولیاء خدا در مرحله اوّل، گفت و گو با دلها و تسخیر آنهاست، و از این راه، موفّقیتی كامل را در راه تهذیب و هدایت افراد محقّق می سازند.

مدرسه پیامبـــــران
مدرسه پیامبران و مكتب آنها، اساساً و ذاتاً با مكتب فلاسفه در این ویژگی تفاوت دارد. آنچه كه در مكتب پیامبران از جانفشانی و انگیزه بذل هرچیز گرانبها و با ارزش، حتّی بذل جان انسان، مشاهده می كنیم، به نیروی جاذبه ای بازمی گردد كه مكتب الهی در نفوس انسانها ایجاد كرده است؛ در حالی كه این پدیده در مكتب فلاسفه به صورت امری متروك یافت می شود.

داستان ابوعلی سینا با شاگردش بهمنیار، دلیل صادقی بر گفتار ماست؛ چراكه فلاسفه فقط عقل را مورد خطاب قرار می دهند؛ در حالی كه انبیاء، علاوه بر گفت و گو درباره عقل و خرد، حسّ عشق ورزی را نیز در دلها بر می انگیزانند، و این عشق را به سمت صحیح جهت دهی كرده، آتشفشانی می سازند كه انسان را به حركت به سوی خیر و صلاح و سازندگی و انهدام مظاهر رذیلت و تباهی وا می دارد. از همین جاست كه گفته اند: «آیا دین جز عشق ورزی چیز دیگری هست؟» یكی از راههای برانگیختن احساس عشق در انسان و گشودن افقهای روحانی و عرفانی در برابر دیدگانش، ادبیات است كه خداوند، قدرت و تسلط بر آن را به انسان عطا كرده است.

جاحظ می گوید: خداوند- تبارك و تعالی- آغاز زیبایی خود را در تعلیم بیان و سخن گفتن، و نعمت عظیمش را در قوام بخشیدن به زبان ذكر كرده و فرموده است: «الرَّحمن * عَلّمَ القرآن* خَلَقَ الانسانَ* عَلَّمَهُ البیانَ: او خداوند رحمان است. قرآن را تعلیم فرمود، انسان را خلق نمود و سخن گفتن را تعلیم داد.» (8)

بنابراین اوّلین نعمتی كه خداوند سبحان بعد از نعمت خلقت یادآور می شود، نعمت بیان است؛ و بیان، یعنی پرده برداشتن از درون و ضمیر باطنی، كه این بیان در نزد پیامبران به كامل ترین شكل و جامع ترین مصداق وجود دارد و وظیفه پیامبران، پرده برداشتن از حقایق الهی ای كه بر آنها نازل شده و عرضه آن بر امتشان است.

خداوند سبحان درباره قرآن و وحی آسمانی فرموده است: «هذا بیانٌ للنّاس (9): این، بیان و تبلیغی است برای مردم». به این ترتیب، خداوند قرآن را به بیان و فصاحت و به حسن تفصیل و تشریح ستوده و آن را فرقان [جدا كننده حق از باطل] نامیده؛ چنان كه نام «قرآن» بر آن نهاده است. همچنین خدای سبحان آن را با عبارت «عربی مبین (10): قرآنی عربی كه روشن كننده است» توصیف كرده كه مبین معنای وسیع این كلمه است و بیننده، تمامی حقایق را به همان شكل در آن می بیند، و از همین جاست كه خداوند در جای دیگری درباره كتاب خود می فرماید: «وَ نَزّلنا عَلَیك الكتابَ تبیاناً لَكُلٍّ شیءٍ (11): و ما این كتاب را بر تو فرو فرستادیم تا بیان روشن و واضحی برای هر چیز باشد».

رابطه میان سخن و دل
سخن گفتن، ترجمان دل است و سخن گوینده با مردم، تنها فصلهای كتاب دلش را برای آنها می خواند و تمایلات قلبی خود را به آنها انتقال می دهد.

طبیعی است كه سخن گفتن، وسیله انتقال است، و هر میزان كه بیان و سخن فصیح تر باشد، قدرت انتقال ابعاد گوناگون یك مفهوم، بیشتر خواهد بود. این قدرت و تسلّط هنری برای انتقال، همان ادبیاتی است كه در این مبحث، مدّنظر می باشد.

همان طور كه پیش تر اشاره كردیم، برخی تصور می كنند كه ادبیات، گزینش الفاظ زیبا و هماهنگ، برای خلق فضایی مفرّح و شاد، همراه با لهو و نوعی سرمستی است و كسی كه بر چنین گزینشی تواناست، ادیب به حساب می آید؛ در حالی كه چنین نیست. فرهنگهای لغت، دارای زیباترین الفاظ هستند؛ اما نه كتاب ادبی به شمار می آیند و نه توانایی مخاطب قرار دادن روح انسان را دارند؛ همچنین قادر نیستند كه موجب تحرّك ساكنی یا برانگیختن اشكی شوند.

مسئله دیگر آن است كه سخن گفتن، تعبیر روح و دل انسان است؛ پس سخنها به نسبت اختلاف مسیری كه روح انسان طی می كند و قلب در آن می زید، متفاوتند. به همین دلیل است كه درباره ویژگیهای شعر شریف رضی گفته شده:

از قید و شرطهای خود، گاهی پرده بر می دارد و بیرون می آید... و بیشتر اشعار رضی در ارتباط با زندگی و تاثّرات دورنی اوست. (12)

شخص دیگری گفته:
شعر رضی، هر چند دارای اسلوبی درست و محكم و بلاغتی آشكار است و نفس و روح انسان را به اوج تعالی اش بر می افرازد و بافتی قوی و تعابیری روشن دارد و متانت و روانی و استحكام خاصّی در آن دیده می شود، امّا شخصیت صاحب خود را كه شخصیتی بزرگ و شریف، دارای نفسی با عزّت و آرمانهای والاست، در خود ظاهر می سازد... (13)

این اشعار، زبان دل شاعر است:
آیا ممكن است مرا این گونه بیابی كه از نوشیدن آب لذّت برم، در حالی كه این آب، جان و روح آن امام تشنه را سیراب نكرد؟

نیزه ها بر او بوسه زدند و مرگها برای او به نبرد تاختند و پیكانها او را در آغوش كشیدند. اسیران، كه از برترین و نیكوترین نژاد و اصل بودند، به جلو رانده می شدند و به آن پاكدامنان اهانت می شد. این بی اهانتی، نسبت به كسانی بود كه قلبهایی خونین داشتند كه نگاه عاشقانه از آنها جاری بود و چشمهایی داشتند كه سراسر اشكریزان بود. روسریها از هر چهره ای كشیده شده بود؛ چهره هایی كه به جای روبند، پوششی از سیانت داشتند.
با سرانگشتان، بر چهره خود نقاب زدند، و حال آنكه اشكها خود نشانی بود بر چهره نقابداران. (14)

ↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂↂ
پی نوشت هـــــا :

 1- در حال حاضر متجاوز از یكصد و ده كتاب و رساله می باشد.

2- این همایش در زمان حیات پربركت امام راحل برگزار گردید.

3- همزمان با برگزاری این كنگره- حزب بعث عراق هم برای اغفال مردم و ایجاد جوّ مناسب برای خود اقدام به برگزاری همایش شریف رضی در بغداد نمود.

4- مهیار دیلمی در جلد 2 از دیوانش به فقدان صنعت شعری با وفات رضی و ابن نباته اشاره می كند... و در كتاب الشّیعه و فنون اسلام [شیعه و هنرهای اسلامی] از علّامه سید حسن صدر، صفحه 146 نقل شده است كه: اوّلین كسی كه اشعار بسیار و عالی [در این زمینه] داشت، شریف رضی- برادر مرتضی - است و او بهترین مصداق این سخنی است كه درباره اش گفته می شود: وی شاعرترین فرد قریش و شاعرترین شخص از بین طالبین است و همراه و همپای او هیچ شاعری- نه از متقدّمین و نه از متاخّرین- قابل ذكر نیست.

5- یونس: 32.

6- ر.ك: تفسیر المیزان، ج1، ص73.

7- احزاب: 19.

8- البیان و التّبیین، ج1، ص7 (الرّحمن: 4-1)

9- آل عمران: 138.

10- شعراء: 195.

11- نحل: 89.

12- مقدّمه كتاب "مناهل الادب العربی".

13- دیوان سید شریف رضی، ج1، مقدّمه.

14- دیوان سید شریف رضی، ج1، مقدّمه.

 ☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣

منبــــع: نشریه النهج شماره 13-14

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط