گزینش بندگان خاص (اجتباء)

تاریخ ارسال:ي, 08/02/1395 - 20:17
آیت الله حسن رمضانی
استاد حسن رمضانی؛

گزينش بندگان خاص براى رهايى از تشتّت و بهره مندى از فيض هاى ويژه
واژه اجتبا از باب افتعال و از ريشه «ج ب ى» است. لغويان، جبى را به معناى جمع كردن (گردآورى) دانسته اند;[1] بدين سبب حوض را كه محلّ گردآورى آب است، جابيه، و خراج را كه از اطراف و اكناف گردآورى مى شود، مَجْبى ناميده اند.[2] از آن جا كه باب افتعال بر قصد و اختيار دلالت مى كند مى توان اجتبا را به معناى اختيار كردن شىء براى گردآورى و رهايى بخشيدن آن از تشتّت و پراكندگى دانست.[3] اجتبا و برگزيدن بنده از ناحيه خداوند به معناى اختصاص دادن او به فيض هاى خاص الهى است كه نتيجه آن حاصل شدن انواع نعمت ها براى او، بدون هيچ گونه سعى و تلاشى است و اين موهبت تنها براى پيامبران و صديقان و شهدا خواهد بود.[4] در قرآن كريم، مشتقّات «جبى» 12 بار به كار رفته كه 10 مورد آن به بحث «اجتبا» مربوط است. در موارد ياد شده، به جز يك مورد كه به معناى لغوى اجتبا (اعراف/7، 203) ارتباط دارد، به حقيقت اجتبا (معناى مصطلح آن) همراه با علم به تأويل احاديث (يوسف/12، 6) و هدايت (مانند نحل/16، 121; انعام/6، 87 و ... ) و صلاح (قلم/68، 50) و علم به غيب (آل عمران/3، 179) و نفى حرج (حج/22، 78) اشاره شده است.
حقيقت اجتبا:
همان گونه كه از تأمّل در معناى لغوى و اصطلاحى اجتبا به دست مى آيد و نيز دقّت در موارد كاربرد آن در قرآن مؤيّد است، حقيقت اجتبا آن است كه خداوند، بنده خود را برگزيند و وى را از هرگونه تشتّت و تفرّق و سرگردانى و تمايل به جوانب گوناگون و متضادّ رهايى بخشد; آن گاه او را به سوى خود متمايل و راه هدايت و رستگارى را برايش فراهم آورد.[5] برخى مفسّران، ذيل آيه 6 يوسف/12 آورده اند: در همه موارد كاربرد و همه مشتقّات اين مادّه (جبايه) جمع آورى چيزى و حفظ آن از تفرقه و تشتّت لحاظ شده است; بنابراين، اجتباى بنده اى از بندگان خداى سبحان به وسيله او به اين معنا است كه بخواهد او را مشمول رحمت خود سازد و به مزيد كرامت، اختصاص دهد و به اين منظور، او را از تفرّق در راه هاى پراكنده شيطانى حفظ كرده، در شاه راه صراط مستقيمش بيندازد.[6] از آن چه گفته شد، روشن مى شود كه تفسير اجتبا به مطلق برگزيدن، درست نيست; زيرا گزينش، معنايى است كه ما آن را از صيغه افتعال كه بر قصد و اختيار دلالت دارد، استفاده مى كنيم و به مادّه اجتبا اختصاص ندارد; بلكه معناى مزبور را از هر مادّه اى كه به باب افتعال برده شود مى توان فهميد. بلى مى توان گفت: شخصى كه مُجْتَبى است، او را براى اختصاص به مقام اجتبا يا جهت كارهاى خطيرى چون رسالت و امامت و ولايت برمى گزينند;[7] ولى بايد توجّه داشت كه برگزيدن اوّل، سابق بر اجتبا يا همراه آن است و برگزيدن بعدى، متفرِّع بر اجتبا خواهد بود.
از آن چه گفته شد، روشن مى شود كه مرادف دانستن اجتبا با واژه هايى چون اصطفا و اخلاص (خالص گردانيدن)، درست نيست; زيرا اصطفا از مادّه صفو ( = صاف و خالص بودن)[8] و به معناى گزينش كسى جهت خالص و پاكيزه ساختن وى از آلودگى ها است،[9] و اخلاص نيز از آن جا كه از باب افتعال و مفيد معناى اختيار نيست نمى تواند مرادف اجتبا قرار گيرد. برخى مفسّران به رغم آن كه اجتبا را به گزينش تفسير كرده اند، با كمك حديث «إذا أحبّ اللّه عبداً ابتلاه فإن صبر اجتباه و إن رضى اصطفاه»، اجتبا را مقدّمه اصطفا دانسته و گفته اند: آن چه در روايت آمده، مراتب محبّت خدا است; خواست و گرفتارى و درگيرى، آن گاه پاى دارى و كوشش و پذيرش و گزيدگى، سپس خلوص و تصفيه.[10]
اجتبا و هدايت:
خداوند درباره شمارى از پيامبران مى فرمايد: ما آن ها را اجتبا، و به راه راست هدايتشان كرديم: «واجتَبَينـهُم و هَدَينـهُم اِلى صِرط مُستَقيم» (انعام/6، 87). آمدن اجتبا همراه هدايت به ويژه پيش از هدايت، گوياى اين نكته است كه بين اجتبا و هدايت، رابطه علّى و معلولى برقرار است و نيز تقدّم ذكرى «اجتَبَينـهُم» بر «هَدَينـهُم» بر زمينه ساز بودن اجتبا براى هدايت دلالت دارد.[11] گويا خداى متعالى خواسته است بگويد: ما پيامبران ياد شده را از سرگردانى ميان كثرات و تمايل و ركون به مظاهر خلقيّة نجات داده و آن ها را به سوى خود متمايل ساخته و به صراط مستقيم* هدايتشان كرده ايم.[12]
برخى به رغم اين كه اجتبا را در آيه ياد شده به مطلق برگزيدن معنا نكرده بلكه برگزيدن را لازمه آن دانسته اند، در تصوير معناى جمع به گونه اى ديگر مشى كرده و گفته اند: اين معنا (برگزيدن) گرچه از موارد كاربرد اجتبا استفاده مى شود; ولى معناى اصلى آن نيست; بلكه لازم آن معنا به شمار مى رود و معناى اصلى اجتبا همان جمع آورى است و از سياق آيات مورد بحث به دست مى آيد كه همان معناى اصلى لغت مورد عنايت است و خواسته براى بيان هدايت* به صراط مستقيمى كه بعد ذكر مى كند، زمينه سازى كرده باشد. گويى فرموده است: ما سلسله جليله انبيا(عليهم السلام) را كه در طول تاريخ بشر متفرّق بوده اند و هر يك از آنان در زمانى مى زيسته، يك جا جمع، و همه را با يك عنايت، به سوى صراط مستقيم هدايت كرديم. مقصود از سياق اين آيات، بيان اتّصال رشته هدايت يافتگان به هدايت فطرى الهى است و مناسب چنين بيانى اين است كه اين سلسله يك جا تصوّر شده و هدايتشان يك هدايت و صراط مستقيمشان يك صراط گرفته شود تا آن كه اختلاف در زمان و احوال و اختلاف پويندگان باعث اختلاف در هدايت و صراط نشود.[13]
در آيات 13 شورى/42 58 مريم/19; 122 طه/20، و 121 نحل/16 نيز رابطه اجتبا و هدايت مطرح شده است. در خصوص آيه 13 شورى، اجتباى خداوند مسبوق به نهى از تفرقه و سابق بر هدايت ذكر شده است و اين خود، گوياى سير طبيعى تبدّل تفرقه به جمع و زمينه سازى جمع جهت هدايت است:[14] «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ما وصّى بِهِ نوحـًا والَّذى اَوحَينا اِلَيكَ و ما وصَّينا بِهِ اِبرهيمَ و موسى و عيسى اَن اَقيموا الدّينَ و لاتَتَفَرَّقوا فيهِ كَبُرَ عَلَى المُشرِكينَ ما تَدعوهُم اِلَيهِ اللّهُ يَجتَبى اِلَيهِ مَن يَشاءُ و يَهدى اِلَيهِ مَن يُنيب».
برخى از مفسّران، ذيل آيه 122 طه/20 «ثُمَّ اجتَبـهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيهِ و هَدى» گفته اند: كلمه اجتبا به معناى جمع كردن براى برگزيدن است. در اين آيه نيز خداى متعالى بنده خود (آدم) را براى خويش جمع آورى كرده، به طورى كه كسى غير از خدا در او شريك نباشد. بنابراين معنا است كه تفرّع جمله «فَتابَ عَلَيهِ و هَدى» بر آن به خوبى روشن مى شود. گويا او را داراى اجزايى فرض كرده و اجزايش را از اين جا و آن جا گرد آورده، سپس به او رجوع و هدايتش كرده و به سوى خود به راهش انداخته است.[15] اين مفسّر، ذيل آيه 121 نحل/16 (شاكِرًا لاَِنعُمِهِ اجتَبـهُ و هَدهُ اِلى صِراط مُستَقيم) كه به حضرت ابراهيم(عليه السلام)مربوط است، پس از اشاره به ريشه واژه اجتبا نيز آورده است: اجتباى انسان بهوسيله خدا به اين است كه او را براى خود خالص، و از مذهب هاى گوناگون جمع آورى كند.[16]
اجتبا و نفى حرج:
در آيه 78 حج/22، به رابطه ميان نفى حرج و اجتبا اشاره شده است: «و جـهِدوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَبـكُم و ما جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدّينِ مِن حَرَج». اين آيه را خواه خطاب به همه امّت اسلامى بدانيم ـ همان گونه كه بيش تر مفسّران گفته اند ـ[17] و خواه خطاب به اهل بيت عصمت و طهارت ـ همان طور كه مفاد برخى از روايات است و برخى از مفسّران نيز آن را پسنديده اند ـ [18] بين نفى حرج و حقيقت اجتبا رابطه علّى و معلولى برقرار است; زيرا حرج و هرگونه گرفتارى دست و پاگيرى، اضطراب و تشتّت را بر انسان حاكم كرده، اطمينان و تمركز وى را از بين مى برد و در نتيجه نخواهد توانست به آسانى به سوى ملكوت روى آورد و در جهت آن حركت كند و به هدف نايل آيد; برخلاف صورتى كه حرج از او نفى، و گرفتارى هاى دست و پاگير زندگى از مسير تكاملى وى برداشته شود; زيرا در اين صورت، تشتّت و تفرّق انسان به تمركز، و اضطراب او به آرامش مبدّل مى شود و سير او را به سمت ملكوت آسان مى كند.
علم به غيب و اجتبا:
سر از راز غيب درآوردن و بر امور غيبى مطّلع شدن، نصيب كسى كه در كثرات منغمر است و تفرّق و تعدّد مظاهر گوناگون عالمِ كثرت، او را متفرّق كرده و هر جزئى از اجزايش را به جانبى مى كشاند، نمى شود. اطّلاع بر غيب، تمركز مى طلبد و تمركز، تجمع مى خواهد; ازاين رو، خداوند در آل عمران/3 آيه 179 مى فرمايد: اين گونه نيست كه خدا شما را از غيب آگاه سازد; بلكه او از ميان پيامبران، عدّه اى را به مقام اجتبا اختصاص داده; آن گاه آنان را بر امور غيبى آگاه مى سازد:[19] «و ما كانَ اللّهُ لِيُطلِعَكُم عَلَى الغَيبِ و لـكِنَّ اللّهَ يَجتَبى مِن رُسُلِهِ مَن يَشاءُ» و نيز به همين جهت، حق تعالى در آيه 6 يوسف/12، علم به تأويل احاديث را كه خود نوعى از آگاهى بر غيب شمرده مى شود، پس از اجتباى حضرت يوسف(عليه السلام)مطرح مى كند: «و كَذلِكَ يَجتَبيكَ رَبُّكَ و يُعَلِّمُكَ مِن تَأويلِ الاَحاديثِ ...».
صلاح و اجتبا:
در سوره قلم، آيه 50 خداوند، پس از آن كه به قصّه حضرت يونس و گرفتارى و سرگردانى وى اشاره مى كند، مى فرمايد: اگر نعمتى از پروردگارش به فريادش نرسيده بود، در حالى كه نكوهيده بود، به هامون افكنده مى شد; ولى پروردگارش او را به مقام اجتبا اختصاص داد و از صالحانش قرار داد: «فَاجتَبـهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّــلِحين». در اين آيه، تأخّر اجتبا از حالت خاص يونس و تقدّم آن بر «فَجَعَلَهُ مِنَ الصّــلِحين» آن هم با فاى تفريع مفيد اين معنا است كه اجتبا، يونس را از تفرّق بال و تشتّت و حيرانى رهايى بخشيد; آن گاه وى را لايق درجه صالحان كرد.
كاربرد «اجتبا» در آيه 203 اعراف/7، به اجتباى اصطلاحى ربطى ندارد; بلكه فقط معناى لغوى آن مقصود است; زيرا اين آيه به تعريض مشركان هنگام تأخير نزول وحى بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)اشاره دارد و مى گويد: آنان وقتى براى مدتّى وحى نازل نمى شد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)منتظر نزول وحى بود، مى گفتند: آيات پيشين را كه از اين سو و آن سو جمع كرده اى، حال نيز چنين كن: «و اِذا لَم تَأتِهِم بِـايَة قالوا لَولاَ اجتَبَيتَها».

منابع:
البرهان فى تفسير القرآن; پرتوى از قرآن; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير منهج الصادقين; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه;الكافى; لسان العرب; لغت نامه; مجمع البيان فى تفسير القرآن; المنجد فى اللغه; الميزان فى تفسير القرآن; النهايه فى غريب الحديث والاثر.
-----------------------------------------
پی نوشت:
[1]. لسان العرب، ج2، ص174; الصحاح، ج 6، ص 97; ترتيب العين، ص 126.
[2]. النهايه، ج 1، ص 231; ترتيب العين، ص 126.
[3]. التّحقيق، ج 2، ص 53.
[4]. مفردات، ص 186، «جبى»; دائرة الفرائد، ج 5، ص 41.
[5]. الميزان، ج 11، ص 79.
[6]. الميزان، ج 11، ص 79.
[7]. مجمع البيان، ج 3، ص 511; التبيان، ج 9، ص 151.
[8]. ترتيب العين، ص 452; لسان العرب، ج 7، ص 370.
[9]. لسان العرب، ج 7، ص 370.
[10]. پرتوى از قرآن، ج 5، ص 94 ـ 95.
[11] . الميزان، ج 7، ص 246 ـ 247.
[12]. الميزان، ج 7، ص 247.
[13]. همان، ص 246 ـ 247.
[14]. منهج الصادقين، ج 8 ، ص 209; الميزان، ج 18، ص 31.
[15]. الميزان، ج 14، ص 223.
[16]. الميزان، ج 12، ص 368.
[17]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 246; تفسير قرطبى، ج 12، ص 67 .
[18]. الكافى، ج1، ص197; البرهان، ج3، ص910ـ911.
[19]. الميزان، ج 4، ص 79.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط