ولایت الهیه در امتداد توحید/بخش دوم
4 ـ حقیقت رشد و غی
اگر سخن از اخذ میثاق و گردن نهادن به ولایت خداوند و اولیاء او به میان آمد به معنای حاکمیت جبر بر پذیرش دین نیست اصولاً خداوند متعال در پذیرش دین اکراهی قرار نداده است و بنا نیست ما تکوینا مجبور به گردن نهادن به ولایت او و اولیائش شویم. «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغی» [3] لذا در آنجا که دینداری به اراده و اختیار ما بازگشت دارد هیچ اکراهی در میان نیست. از یک سو «رشد» و «غی» از یکدیگر تمیز داده شده است و از دیگر سو به انسان قوه اختیار و آگاهی عطا شده است. دین الهی همان رشد است و ولایت طاغوت چیزی جز«غی» نیست. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقی» یعنی کسی که به طاغوت، کفر بورزد و به خداوند متعال ایمان بیاورد پس به تحقیق به رشته محکمی دست یازیده است که «لا انفصام لها» این رشته او را تا قرب حق به پیش می برد. اما ببینیم این «ایمان» و «کفر» که در آیه شریفه بیان گردیده چیست؟ با این وصف حقیقت رشد چیزی جز «تولی تام» به ولایت الهیه و «اعراض تام» از ولایت طاغوت نیست. در حقیقت «رشد» و «غی» محصول دو ولایت هستند.
محصول ولایت طاغوت، «غی» و «ضلالت» است و محصول ولایت الهیه که متجسد در ولایت خلفاء الهی است رشد و ایمان است. طبعا نتیجه ولایت الهیه «یخرجهم من الظلمات الی النور» و نتیجه ولایت طاغوت «یخرجهم من النور الی الظلمات» است. در روایات ذیل این کلمه چنین آمده است: وقتی کسی ولایت الهیه را قبول می کند، خداوند تمامی گناهان او را می آمرزد و او را از ظلمات ذنوب به نور توبه بیرون می برد و البته این نور نیز همان نور ولایت الهیه و اهل بیت(ع) است. اصولاً «نور اللّه» در تمامی عوالم چیزی جز نور اهل بیت (ع) نیست. ظلمات ذنوب نیز همان تاریکی های ناشی از ولایت طاغوت است چرا که باطن گناه تولی به ولایت آنهاست. حال اگر احیانا کسی که در اساس ولایت الهیه را قبول کرده است امّا در بعضی از اعمال خود تخطی و یا غفلت نموده و ولایت طاغوت و ظلمت گناه را پذیرفته است، خداوند متعال به برکت پذیرش ولایت الهیه که ریشه در اعماق جان او دارد، وی را از ظلمات گناه به سمت نور توبه و ولایت الهیه هدایت می کند و با ولایت خویش وی را به مدار اصلی ولایت باز می گرداند.
5 ـ معنای ایمان و کفر
با استفاده از معارف اهل بیت (ع) می توان بی هیچ تردیدی ادعا نمود که ایمان و کفر چیزی جز پذیرش یا اعراض از ولایت الهیه نیست. این نکته حائز اهمیتی است که بایست مورد دقت قرار گیرد. در این نکته هزاران واقعیت نهفته است. اصولاً کسی که ولایت الهیه را نپذیرد گر چه در تمام عمر سر بر سجده بگذارد، باز کافر است. چرا ابلیس با شش هزار سال عبادت از زمره کافرین شد مگر غیر از این است که معنای ایمان در مکتب اهل بیت (ع) همان ایمان به ولایت الهیه است. در روایاتی که شیعه و سنی ذیل آیه شریفه «فقد استمسک بالعروة الوثقی» ذکر کرده اند، «عروة وثقی» همان «ایمان باللّه» و «کفر به طاغوت» معنا شده است. در بعضی از روایات چنین آمده است: «من اراد ان یستمسک بالعروة الوثقی فلیوال علیا» [4] در حقیقت این روایت و احادیث مشابه، دلالت بر این امر دارد که پذیرش ولایت وجود مقدس مولی الموحدین(ع) در تمامی شئون حیات همان حقیقت دین است و این نیز چیزی جز پذیرش ولایت الهیه نیست. چنانچه قبلاً بیان شد زمانی که خداوند متعال می خواهد ولایت خود را بر عالم جریان دهد و از عالم انسانی امتحان بگیرد، ولایت خود را در وجود خلفاء به حق خویش جاری می کند.
6 - مبدأ خیرات و شرور
زمانی که «عروة الوثقی» و حقیقت دین به پذیرش ولایت الهیه و اولیاء خداوند معنا می شود، به نتیجه دیگری نیز رهنمون می شویم به اینکه اصولاً تولی به ولایت الهیه و معصومین(ع) مبدأ تمامی خیرات و تولی به ولایت طاغوت منشأ تمامی شرور است. به بیان بهتر باطن تمامی خوبیها ولایت الهیه و باطن تمامی بدیها ولایت طاغوت است. از همین جاست که فرموده اند: « نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، عدونا اصل کل شر و من فروعهم کل قبیح و فاحشة»[5]
برای آنکه مقام رفیع اهل بیت (ع) بیش از پیش روشن شود، آیات و روایات دیگری را از نظر می گذرانیم. در آخر سوره یوسف چنین می خوانیم: «قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ انّما الیهکم اله واحد»[6] این سخن از زبان نبی اکرم اسلام (ص) است که من بشری همچون شما هستم امّا با این تفاوت که به من وحی می شود. روایات ذیل این آیه شریفه چنین میفرماید که پیامبر(ص) تنها در مخلوق بودن همچون دیگر افراد بشر است و الا در هیچ امر دیگر اصولاً قابل قیاس با هیچ مخلوقی نیست.
مرحوم کلینی(ره) روایتی را در باب «مولِدِالنبی» نقل کرده اند که از قول امام صادق(ع) در جواب محمدبن سنان چنین آمده است: «انّ اللّه تبارک و تعالی لم یزل متفردا بوحدانیّته ثم خلق محمدا و علیا و فاطمة فمکثو الف دهر ثم خلق جمیع الاشیاء»[7] یعنی خداوند متعال درازل متفرد در وحدانیت بود وهیچ شریکی نداشت همچنانکه در آینده نیز شریکی نخواهد داشت، سپس محمد، علی و فاطمه را خلق فرمود و هزار دهر مکث کردند و سپس خداوند جمیع اشیاء (حتی انبیاء اولوالعزم و ملائکه) را آفرید.
به خوبی می دانیم که انوار پاک اهل بیت (ع) از همین سه نور منشعب شده است لذا در باب فاطمه زهرا(س) چنین می خوانیم:«اخرج منها انوار ائمتی» در حقیقت زهرای مرضیه(س) مصدر انوار ائمه(ع) هستند. و در باب خصوصیات این انوار مقدس چنین می خوانیم: «فاشهَدَهم خلقهم و اجری ولایتهم علیها و فوّض امورها الیهم» [8] امام معصوم(ع) می فرمایند: «ائمه(ع) بر تمامی خلق شاهد و ناظراند و ولایت شان بر تمامی آنها جاری است و امور تمامی مخلوقات حتی عالم انسانی به دست آنهاست. و در ادامه می فرماید:«فهم یحللّون ما یشاؤون و یحرّمون ما یشاؤون» [9] یعنی ایشان حتی حلال و حرام الهی و تشریع احکام را نیز در اختیار دارند و این دقیقا همان معنای ادعای قبلی ماست که احکام شرع چیزی جز تناسبات ولایت معصومین(ع) نیست. به بیان بهتر اهل بیت (ع) تنها ولایت الهیه و تناسبات آنرا ـ که همان ولایت خودشان است ـ «تحلیل» می کنند و تناسبات ولایت طاغوت را که همان ولایت اعداء ایشان است «تحریم» می نمایند. اما این «تحلیل» و «تحریم» نه بر اساس اهواء بلکه بر اساس شاء و اراده الهی است چه اینکه معصوم(ع) ادامه میدهد:«ولن یشاؤوا الا ان یشاء اللّه» [10] در حقیقت تمامی اراده ایشان در شاء الهی قرار دارد چرا که ایشان ابتدائا به صورت تام به ولایت الهیه گردن گذارده اند و در ظرف وجودی خود از مقام عصمت برخوردار شده اند لذا اراده و ولایت ایشان بر تمامی عوالم جاری است و حکم آنها حکم خداست و تشریع شان تشریع حضرت رب است.
در ادامه امام صادق(ع) به محمدبن سنان چنین میفرمایند: «هذه الدیانة التی من تقدّمها مرق و من تخلّف عنها محق و من لزمها لحق» [11] حضرت میفرمایند این همان دیانتی است که سبقت گیرنده بر آن از دین خارج می شود و آنکه از این دیانت عقب بیفتد، هلاک می گردد تنها کسی که ملازم آن است به حق واصل می شود.
و اما فراز دوم از آیه آخر سوره کهف به این مطلب اشعار داشت که «انّما الیهکم اله واحد» این بشارت بسیار بزرگ برای بشر است چرا که به عالم انسانی نوید می دهد که شما می توانید در مقابل چنین خدایی با این عظمت خضوع کنید و او را بپرستید و ولایت او را به نحو تام بپذیرید تا به قرب و بندگی برسید. چنین خدایی واحد است و معنای توحید چیزی جز این نیست. از اینرو در ذیل آیه چنین می فرماید: «فمن کان یرجول لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا» [12] در حقیقت آنچه که در صدر آیه در خصوص آن بشارت بزرگ بیان گردید، در ذیل آیه به صورت مشخص تبیین می گردد به این معنا که اگر کسی این بشارت را درک کرد و خواهان رسیدن به مقام توحید بود و دیدار پروردگار خود را آرزو کرد، باید به دو کار همّت بگمارد: اول انجام عمل صالح و دوم پرهیز از شرک در مقام عبادت.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
*************************************
پی نوشت ها:
*************************************
[3] سوره مبارکه بقره آیه 256
[4] بحارالانوار، ج 23 ـ ص 144 و ج 38 ـ ص 92
[5] کافی، ج 8 ـ ص 242
[6] سوره مبارکه کهف آیه 110
[7] کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19
[8] کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19
[9] کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19
[10] کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19
[11] کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19
[12] سوره مبارکه کهف آیه 110
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 836
- 0