معنی و مفهوم حقیقی تربیت/تربیت دینی
1- از نظر شما تربیت یعنی چه ؟
من کلمه تربیت را از نظر مفهوم دین نفی میکنم . البته اصطلاحات ارزشمندی است و گاهی هم در معانی خوبی استفاده میشود . این کلمه در قرآن کریم به این معنی بکار نرفته است . ما تعبیری نداریم که پیامبران ما ، مربی هستند . برخی از شقوق تربیت را در مفاهیم دینی داریم : آنجایی که از کلمه ی رب و ربوبیت الهی استفاده میشود . چون کلمه ی رب که تربیت هم از آن گرفته شده ، یک نوع جبر و سلطه ای در آن وجود دارد که بین انسانها در متون اصلی ما این کلمه استفاده نشده است . از کلمه هدایت استفاده شده است . از کلمه ی رشد استفاده شده است . حتی از کلمه تزکیه و تعلیم استفاده شده است . این ها همه کلمات خوب و قشنگی هستند اما کم کم رایج شده است . کلمه تربیت اگر بخواهیم به لغتش مراجعه کنیم ، کلمه ای است که زیاد برای این مفهومی که ما بکار می بریم مناسب نیست . مثلا کلمه تربیت درباره ی گل و گیاه درست است . چون بی اختیار و بی اراده هستند و آنها را تربیت میکنیم . تربیت درباره کودک شیرخوار درست است . چون هنوز اراده و آگاهی و استقلال ندارد . شما با او تعاملی ندارید و حالت یکطرفه است . تربیت درمورد خداوند متعال هم درست است . او اداره کننده ی عالم است . مقدرات عالم را او تعیین می فرماید . ولی درباره ی انسان و روابط انسانی تاثیر گزاری هایی که نامش تربیت قرار گرفته ، یک غلط مصطلح است . در عین حال ما می پذیریم . حالا چرا این را مطرح کردیم ؟ برای اینکه رشد دادن یک انسان یا کمک کردن به رشد یک انسان ، باید همراه نوعی آزادی باشد ، همراه نوعی توجه ، نوعی توجه او و متربی باشد که من هم از این غلط رایج استفاده میکنم . اینجا دیگر نمی شود کلمه تربیت را استفاده کرد . هدایت کردن که معنای سوق دادن بیشتر دارد ، نشان دادن معنا دارد ، و حتی در هدایت آنجایی که انسان می خواهد دست کسی را بگیرد و به مقصد برساند چون این دستگیری بدون جبر است ، باز کلمه تربیت را بطور دقیق نمی شود استفاده کرد . به این دلیل من این نکته را درباره تربیت عرض کردم . حالا ما می توانیم به همان معنایی که خودمان تربیت منظورمان هست ، بر اساس روایت دینی برداشت می کنیم به آن بپردازیم . تربیت در قاموس دین نوعی هدایت ، نوعی کمک به رشد افراد و حتی رشد دادن افراد شاید کلمه دقیقی نباشد زیرا من چه کاره هستم که شخصی را رشد بدهم ؟ در قرآن داریم : هرکس را که دوست داری نمی توانی هدایت بکنی . کمک به رشد انسانهاست . خودشان باید بخواهند . این خود خیلی نقش دارد . من هر وقت کلمه تربیت را می شنوم ، پشتم می لرزد و میگویم این خود دارد حذف میشود . در علوم تربیتی می بینیم که این خود فرد حذف میشود . در آموزش و پرورش در کلمه پرورش خود دارد حذف میشود . کلمه پرورش اندام کلمه درستی است . چون اندام در اختیار شماست . شما این قدر دستور می دهی که رفت و برگشت بازو را انجام میدهی تا پرورش بخشی از بدن شما محقق بشود . درباره انسانها نمی توان این جوری گفت . لذا کلمه تربیت را می خواهیم استفاده بکنیم و ترجمه خوب هم برای آن بکار ببریم . از همین اول باید مواظب آسیب آن باشیم . آسیب آن این است که نقش فرد در آن حذف میشود . و حتی کسی که می خواهد تربیت بشود ، دانش آموز یا کودک ما یا افرادی که در اطراف ما هستند ممکن است برای خودشان هم اشکال پیش بیاید که بگویند : شما ما را خوب تربیت نکردید . فکر می کنند خُم رنگرزی است ما باید با اراده برویم و آنها را تربیت کنیم . تربیت با توجه به اراده ، آزادی ، آگاهی و استقلال فرد ، کمک به رشد اوست . این را می توانیم برای معنای تربیت در نظر بگیریم . به اجمالی که در ابتدا عرض کردم . از این به بعد هر موقع خواستیم از این کلمه استفاده بکنیم با تحفظ از آن استفاده می کنیم . بخاطر اینکه غلط رایج ، غلط نیست . اگر ماالان می خواستیم اصطلاح چینی بکنیم ، از این کلمه استفاده نمی کردیم . چرا اسم پیامبر اسلام هادی و بشیر و نذیر نام گرفت ؟ معلم هستند . تزکیه کننده هستند . کلمه تربیت هم عربی است و خداوند می توانست بگوید : تو مربی هستی ولی استفاده نکرده است . البته ما سر لفظ دعوا نداریم . از تربیت یک جورهایی معنای هدایت فهمیده بشود کفایت می کند و ما استفاده می کنیم . ولی وقتی تربیت در علوم تربیتی می رود گاهی اوقات آزادی و استقلال و این شان انسانی در برنامه های تربیتی ملاحظه نمی شود .
2- چرا بعضی مواقع تربیت را نمی پذیریم ؟
اگر کسی تربیت را نپذیرفت ، شاید روش مان در تربیت درست نبوده است . ما اول باید روش ها را متهم کنیم . اهداف تربیتی را باید متهم کنیم . شاید اول باید مربی را متهم کنیم که با انگیزه های قشنگ جلو نیامده است . این بخاطر طرفداری از آدمهایی که تربیت را نمی پذیرند نیست ، این بخاطر طرفداری کردن از فطرت است . فطرت انسان ربایش دارد . اگر آن حرف را نگرفت ، شاید بجا نبوده است . شاید قشنگ گفته نشده و یا از راهش وارد نشده است . اگر ما برای رشد بخواهیم دیگری را تربیت کنیم ، اول خودمان را متهم می کنیم و بعد طرف را . در مرحله بعدی طرف مقابل باید مسئولیت تربیت یعنی رشد خودش را بپذیرد . آن جا به خود آگاهی برسد و ببینیم مشکلش چیست که حقیقت را نمی پذیرد . اینکه حقیقت است ، قلب تو هم نورانی است ، باید می پذیرفت باید ببینیم مشکل کجاست .
3- دین از نگاه شما یعنی چه ؟
من نسبت به تلقی که عموم به دین دارند ، یک کمی مسئله دارم . فکر می کنم تعبیر دقیقی از دین وجود ندارد . این تعابیر زیبا میتواند تلقی نادرستی از دین در دیگران ایجاد بکند . وقتی ما دین را به قانون ، چارچوب ، اصول و راهی که برای ما مشخص شده و البته راه درستی هم هست تعبیر میکنیم ، این ها چه تلقی ناصوابی را ممکن است از دین در ذهن ها ایجاد بکند ؟ من با این کار دارم . اگر ما تلقی مان را اصلاح بکنیم بد نیست . شما همین الان که این تعابیر را مطرح نمودید که شاید مقدمه ای از تعریف دین بود ، فکر می کنید چه کسانی با این تعابیر مشکل پیدا میکنند . تعابیر چارچوب ، راه مشخص هر چند درست و به سوی سعادت ، اصول و قوانین . چه کسانی با این ها مشکل پیدا می کنند ؟ کسانی که دوست دارند آزادی بیشتری را تجربه کنند . یک خصلت روانی قانون گریزی در خودشان می بینند در حالیکه از نظر نظری با قانون مشکلی ندارند ، با ضرورت قانون مشکل ندارند و اینکه انسان مجبور است قانونمند زندگی بکند با این ها مشکلی ندارند ولی بالاخره آن روزی که تعطیل است و انسان هر کاری را دوست دارد انجام می دهد ، فرق میکند با آن روزی که مجبور است سرکار برود . اینکه فردا تعطیل است ، کم کم تبدیل به مصرع دوم یک شعاری که کودکان هم از آن خوششان می آید می شود ، این یک ریشه روانی دارد و من با آن کار دارم . من می خواهم به این حس با احترام نگاه کنم . ببینیم چرا این جوری میشود ؟ همان حس قانون ریزی که نه تنها در انسانهای بد هست بلکه در آدمهای معمولی هست .می خواهیم از قانون استراحت کنند . می خواهم ببینم می توانیم با آن حس کنار بیاییم .آیا آن حس بدی است ؟ در انسان یک نیازی به شکوفتن و شکوفایی وجود دارد . این شکوفایی یعنی بیرون آمدن خواسته های من ، تحقق اراده های من ما فی الضمیرم را کشف کنم و تجلی بدهم . این احساس ، احساس بسیار گران سنگی در انسان است و انسان در برخورد با ضوابطی که در بیرون قرار دارد ، چه روابط اجتماعی چه روابط بیرون ، همیشه برخورد اولش با این ضوابط با این احساس توام میشود که اگر این ضوابط نگذارند که من شکفته بشوم چه ؟ اینجاست که من نیاز به احساس آزادی ، احساس نیاز به تجربه یک محیط فراخی که من بتوانم آزادانه در آن تجلی بکنم و من خودم را پیدا بکنم که شادی متفاوت با من های دیگر باشد ،احترام می گذارم . من باید قبل از اینکه به دین بعنوان چارچوبی که انسان را به نظم در می آورد نگاه بکنم و این جوری تعریف بکنم ، این را یک جور دیگر تعریف بکنم . درست است دین به یک ضوابطی می رسد ، منتهی قبل از اینکه این ضوابط را ببینم ، علاقمند هستم که بگویم دین آمده انسان را کمک بکند تا انسان به خود شکوفایی برسد.اینجا طعم آزادی در دین بیشتر چشیده میشود . البته این خود شکوفایی با تخریب شکوفایی متفاوت است . ضابطه هایی هم پیدا می کند و این بحث بعدی است . من فعلا می خواهم خودم را کشف کنم . خودم را در محیط آزادی بشناسم . چاه عمیق بزنم . ببینیم این معادنی که در وجود ما هستند چیست ؟ آنگونه که هستم باشم . در اینجا هنوز نوبت چارچوب و ضابطه نرسیده و من درست صحبت می کنم . اگر فرمود : دین مطابق فطرت است و فطرت در لابلای درون روح انسان پنهان است ، دین برنامه ای برای کشف خود میشود . و بی دینی یعنی بیگانگی با خود . قبل از اینکه من بیایم دین را بعنوان یک ضابطه و محدود کننده نشان بدهم ، می گویم : دین یک آزاد کننده انرژی های انسان است . دین راهی است که تو به نیروهای خودت پی ببری . دین هرکسی را هم یک جور شکوفا می کند و تو را به خلاقیت می رساند . از این جهت شباهتی به خلق خودت پیدا می کنی . هنری که در خلقت تو بخرج برد ، تو هم دوست داری این هنر را در رشد خودت یا در تربیت خودتان خلاقیت را بکار ببندیم . اگر بخواهیم دین را تعریف بکنیم . این تعریف بیشتر با فطرت بشر سازگار است . مبنایی تر هم هست . دلنشین تر هم هست . دین برنامه ای برای خودشکوفایی انسان ، دین راهنمایی است البته راهنما بهتر از برنامه است لطیف تر است . در برنامه جبر زیاد است . این دین مظلوم این قدر غیر اجبارانه با انسان برخورد می کند حتی در واجباتش لطفی وجود دارد که باید جداگانه به آن پرداخت . معنی حرف من این نیست که دین هیچ ضابطه و برنامه ای ندارد . دین راهنمایی است برای انسان که در اوج آزادی به شکوفایی برسد . و اگر برنامه ای هم برای آزادی می دهد ، برای این است که آزادی شما صدمه نخورد . در جمع اجباری من نمی گویم : خوب باشید ، من می گویم : خودتان باشید و از اینجا شروع می کنم . چرا شما از موعظه گر دین انتظار دارید به شما یک برنامه بدهد و بگوید خوب باشید ؟ من می گویم : خودتان باشید . تحت تاثیر تمسخر قرار نگیرید . دیگران به تو علاقه القاء نکنند . ببین حقیقتا چه می خواهی ؟ لایه های سطحی خواسته هایت تو را فریب ندهد . لایه های عمیق خواسته هایت را پاسخ بده . همین طور جلو می روییم تا به عرفان و اخلاق و دین نماز می رسیم . این تو هستی که می خواهی یک کسی مولای تو باشد و به تو دستور بدهد . از اینجا دستور آغاز شد . فطرت چنین جایگاهی دارد . بحث من اُمانیستی نیست . اُمانیستها می گویند : خدا در خدمت توست . ولی من میگویم این تو هستی که می خواهی باید در خدمت خدا باشی . در فطرت خودت نیاز به عبودیت را می بینی . نگاه اُمانیستی به دین هیچ وقت تو را عبد قرار نمی دهد . خدا را در سبد کالای روزمره ی تو قرار می دهد . می گوید : گاهی نیاز به آرامش داری ، پس برو با او مناجات کن و بعد او را کنار بگذار . من برای اینکه به خود شکوفایی برسم به دین نیاز دارم . دین برنامه یا راهنما یا هدایت گری ، برای خود شکوفایی . این مفهوم از دین ، نزدیک به مفهوم تربیت که کمکی برای رشد خواهد شد است . تربیت دینی دو تا قید توضیحی است که کنار هم قرار داده شده است . ترکیبی نیستند . در آینده خواهیم دید که اگر تربیتی ، دین در آن نباشد ، چقدر در آن ظلم به بشر و مستقل ندیدن بشر خواهد بود . دین تعبیر لطیفی دارد . من به تلقی مردم از دین کار دارم . چرا مردم ما از کلمه عشق لذت می برند ؟ چون تلقی لطیفی از آن دارند . چرا این لذت را از دین نمی برند ؟ چون تلقی قشنگی از آن ندارند . این تقصیر من و شماست . بیشتر تقصیر بنده . چرا خدا در قرآن فرمایید : خدا ایمان را عزیز دل شما قرار می دهد و در دل شما زیبا قرار می دهد ؟ ببینیم تعریف ما از دین چیست . اگر این تعریف زیبا نیست حتما تعریف ما اشکال دارد و باید آنرا اصلاح کنید . بعد به تعابیر رایج برمی خوریم مثل چارچوب . شما را در ساختمانی برده اند که فقط اسکلت در آن هست . شما هیچ وقت در آن زندگی نمی کنید . شما تصویر کنید کسی سر کار می رود چون به پولش احتیاج دارد و از پولش لذت می برد . یک کسی کارش خود شکوفایی است . دارد یک چیزی را کشف می کند . او با چه لذتی کار می کند ؟ دین از نوع دوم است . این لذتش خیلی بیشتر است . چرا ما اول جوری حرف بزنیم که سوء تفاهم پیش بیاید و بعدا سوء تفاهم را برطرف کنیم . ما می توانیم دقیق تر و راحت تر صحبت کنیم . دقیق تر که صحبت بکنیم جذابتر میشود . نه اینکه چیزی به آن آویزان کنیم مثل درخت کریسمس که هدیه به آن آویزان می کنند . درخت بها رخودش میوه و شکوفه می دهد . دین شبیه درخت بهار است . خودش شکوفه می دهد و در بهار است . نیاز نیست پیرایه ببندیم تا جذاب بشود . دین خودش جذاب است . اگرما درست نگاه کردیم دین میشود لطیف . کلمه ایمان لطیف میشود. وقتی میگویند : طرف آدم بی دین است می گویند : چه آدم ضُمُختی است . چقدر خشن است . بعضی ها در مورد دین این جوری میگویند که ما باید به این سعادت قشنگ از این راه دین سخت برسیم . دین قشنگ نیست . این راه این قدر دوست داشتنی میشود که حد ندارد . اگر شما اسب پیدا کنید و شما را به محبوب برساند و این مرکب در راه این قدر به شما لذت بدهد که وقتی به محبوب رسیدی ، مَرکب را هم ببوسی . در روایت کلمه عشق کم دیده میشود . در یکی از روایات از عشق ورزی نسبت به دین صحبت شده است . نسبت به این راهنما و همای رسیدن به سعادت . اگر نتیجه ی دین هم قشنگ نبود ، خود دین این قدر زیباست که آدم می تواند به نتیجه اش هم فکرنکند . البته باید به نتیجه دین که قرب الی الله و همه زیبایی ها آنجاست فکر کرد . و این آرزو این مسیر طولانی را برای انسان کوتاه بکند . ایمان و عمل صالح که ترکیبشان دین میشود خیلی زیباست . کار میکند تا به کار برسد . کار داریم تا کار . یک موقع شما خلاقیتی را به اثبات می رسانید ، خودتان را به اثبات می رسانید . شما به خود کار علاقه دارید نه به نتیجه اش که حقوق را سر ماه بگیرید . این تفریح است . دین داری قانون رعایت کردن نیست . چیزی فراتر است . دین یعنی نفس کشیدن . ما تربیت را برای رشد یک انسان تعریف کردیم . تربیت تربیت نیست . هدایت است و مسئولیت با خود فرد است و دیگران کمکش می کنند . خیلی از مواقع ما فرافکنی میکنیم و مسئولیت مان را گردن دیگران می اندازیم . می گوییم : دیگران وظایفشان را در قبال ما خوب انجام نداده اند . والدین و مربیان به فرزندان و متربی خودشان بگویند : ما درقبال شما هیچ کاره هستیم . این کلامی است که پیامبران الهی به امت خودشان می گفتند . خدا مسئولیت بعد از سن تکلیف را به دوش خود فرد گذاشته شده است . مربی نباید انتظار زیادی از خودش داشته باشد که من باید او را درست بکنم . ما کم کاره ای هستیم . و دین هم برای رشد و خود شکوفایی است و پیامبران تذکر دهنده نامیده شده است و تو بیدار کننده هستی و نشان دهنده نشانه هایی که در دست توست یعنی آیات الهی را با نشانه های که در خود اوست تطبیق میدهی . اینکه شما حرفهای من را تایید میکنید یعنی اینکه این ها را درخودتان دارید وگرنه تایید نمی کردید . یک عقلانیتی در شما هست و یک عقلانیتی از وحی به شما می رسد و فطرت شما با این ها تطبیق پیدا میکند . مومنین در برابر وحی که قرار می گیرند تایید میکنند و از اعماق جانشان این تایید را احساس میکنند به همین دلیل عشق می ورزند . دین بیدار کننده اعماق درونی انسان است . دین چیزی را روی دوش انسان سوار نمی کند . انسان راه را دوست دارد و نتیجه اش هم که بهشت است به او می رسند . دین حرکت زندگی انسان را سامان می دهد . حرکات و سکنات انسان را با ریتم خودش سامان میدهد و این ریتم آنقدر زیباست که انسان از قرار دادن خودش در اختیار دین لذت می برد . تربیت دینی یعنی انسان بگونه ای روی خودش و یا دیگران تاثیر بگذارد که دین برنامهای برای خود شکوفایی داده است . بهار با درختی یک تربیت دینی می کند . کاری میکند سیبها و شکوفه ها از دل درخت بیرون بیاید . ولی تربیت در غرب مثل برخوردی است که با درخت کریسمس می کنند . تو بیجا کردی که الان موقع جشن من است گل ندادی ، من این گل را به تو آویزان می کنم و جبری در آن هست . دین یعنی خود شکوفایی و تربیت یعنی کمک به رشد انسانها و تربیت دینی یعنی کمک به خود شکوفایی انسان . اگر کسی غیر دینی عمل کرد ، خودش را نشناخته و دارد دیگری می شود ، دیگران میشود . تحمیل ها را می پذیرد و دیگر خودش نیست . هرکسی به یک خود شکوفایی رسیده ، لذت برده است . در صورتیکه شما با تلقی قبلی دین را یک برنامه تحمیلی از بیرون تصور بکنید ، از اول دین ، با آن دعوا دارید و به نتیجه نمی رسد . آدمهایی که در سایه ی تربیت دینی قرا می گیرند به اوج شکوفایی و قابلیت های خودشان می رسند . مثل اینکه شما از موبایل برای در زدن استفاده بکنید . همه به این کار می خندند . پس از بقیه اش استفاده کن . پس این را بگیرید و به او سنگ بدهید . انسانی که دین ندارد یعنی به جایی نرسیده که ار همه استعدادهایش استفاده بکند . از بخش اندکی از استعدادهایش استفاده کرده است . چقدر انسان دلش برای چنین فردی می سوزد . با اینکه همه استعدادهایش شکوفا نشده ، خوشحال هم هست . خیلی از تشویق ها و تنبیه ها جنبه تحمیل پیدا میکنند . لذا در تربیت دینی آمار تشویق ها و تنبیه ها به شدت پایین می آید . میگوید : بگذار خودش این کار را بکند . لذا در یک تربیت دینی تشویق ها و تنبیه ها زیر پرده غیب می رود . اینجا با انگیزه هایی که بیشتر استقلال ما را معنی میکند ، حرکت می کنیم . من در جریان کمک کردن و راهنمایی باید بگونه ای رفتار بکنم که استقلال فرد تامین بشود یا به خود شکوفایی برسد و الا خودش نخواهد شد ، شما خواهد شد . شما پدر و مادر اگر خوب هستید ، فرزند شما باید خودش بشود نه شما بشود .
4- اولین قدم برای کسانی که می خواهند تربیت دین بشوند چیست ؟
سعی کنند استقلال خودشان را پیدا کنند و کمتر تحت تاثیر قرار بگیرند . حداقل از تاثیرات منفی که دیگران روی آنها میگذارند، شروع کنند . تحت تاثیر منفی کسی قرار نگیریم .کسی با تحویل نگرفتن او نتواند روحیه اش را خراب کند . کسی با تحویل گرفتن او نتواند زیادی او را خوشحال کند . ممکن است در ابتدا این جوری تلقی بشود که این انسان سردی است ولی به دنبالش گرمای عجیب و غریبی خواهد بود . کسی ما را تحقیر کرد ، تمسخر کرد و تحت تاثیر قرار نگیریم . روی استقلال مان فکر کنیم .
***********************************
منبع: سمت خدا
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 1133
- 2