اسباب فتنه جویان برای فتنه انگیزی در جوامع اسلامی/بخش دوم
4 ـ تفرقه در صفوف
یکی دیگر از ابزارهای فتنه انگیزی و فتنه جویی، اختلاف و تفرقه است. شاید بتوان گفت اصولاً فتنه، خود، زاییده ی اختلاف است. البته هرچه دامنه ی اختلاف و تفرقه بالاتر باشد، بر دامنه ی فتنه نیز افزوده خواهد شد. اختلاف، نیرو و توان را از آدمی می گیرد و انسان را زمین گیر می سازد. روش و پیشه ی زورمندان عالَم همواره بر همین پایه بوده است و از قاعده ی "تفرقه انداز و حکومت کن" بیشترین بهره را برده اند. اختلاف، کینه را در دل ها می پروراند و حسّ اعتماد و حُسن ظن را ویران می سازد. دانش و بینش را تباه می کند و به نیرومندی دشمن می انجامد. تضعیف حقیقت را در پی می آورد و یکی از عوامل سقوط و انحطاط جوامع است.
یکی از عوامل مهم تداوم نیافتن حکومت علی علیه السلام همین موضوع است که علی علیه السلامنیز همواره از آن در رنج بودند. در ابتدای خلافتش، عده ای از بیعت سر باز زدند و در خانه نشستند و حمایتش نکردند. گروهی نیز در ظاهر بیعت کردند، اما در سر هوای دیگر داشتند و در نهایت آتش جنگ جمل را برافروختند. کسانی نیز همانند معاویه سر از طاعتش برتافتند و خود تخت و سلطنت فراهم کردند. گروهی تاب عدالتش را نیاوردند و به دشمن پیوستند. با این حال در میان یاران به جا مانده ی علی علیه السلام نیز چندگانگی و چندرنگی موج می زد. گروه ها، اشخاص و قبایل گوناگون هریک با انگیزه و مقصدی گونه گون، نه بر طاعت علی علیه السلام که بر طاعت خویش بودند. هنگامی که علی علیه السلامبا سستی سپاهیانش رو به رو می شود، می فرماید:
اَنَّهُ لَاِغنَاءَ فِی كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتَِماعِ قُلُوبِكُمْ.16
چه سود که در شمار افزون هستید، در حالی که میانه ی دلهای تان، اتفاق اندک است.
آن هنگام که خبر چیرگی بُسربن اَرْطاة ـ که از سفاکان و ریزه خواران معاویه بود ـ بر یمن به علی علیه السلام رسید، در جمع مردم سخن راند و مایه ی این نگون بختی آنان را چنین بیان کرد:
اُنْبِئْتُ بُسْرا قَد اِطَّلَع الَْیمَن وَ اَنِّی وَ اللّهِ لَاَظنُّ اَنَّ هَوُلاءِ الْقَوْمِ سَیدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِماعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ وَ بِمَعْصِیتِكُمْ اِمَامَكُم فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ اِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ.17
خبر یافتم که بُسر بر یمن غلبه یافته است. به خدا سوگند! پندارم که این قوم به زودی بر شما چیره شوند؛ زیرا آن ها با آن که بر باطل اند، دست در دست هم دارند و شما با آن که بر حق هستید، پراکنده اید. شما امام تان را که حق با اوست، نافرمانی می کنید و آنان، پیشوای خود را با آن که بر باطل است، فرمان بردارند.
و در جای دیگری، سوگ مندانه می فرماید:
اَیهَا النّاسُ، اَلُْمجْتَمِعَةُ اَبْداُنَهُمْ. اَلُْمخْتَلِفَةُ اَهْوَائُهُمْ كَلاَمُكُمْ یوهِی الصَّمَّ الصِّلاَبِ وَ فِعْلُكُمْ یطْمَعُ فیكُمْ الْاَعْدَاءَ!18
ای مردمی که به تن ها مجتمع اید و به آرا، پراکنده! سخنان تان هنگامی که لاف دلیری می زنید، صخره های سخت را نرم می کند، در حالی که کردارتان، دشمنان تان را در شما به طمع می اندازد.
و در کلامی دیگر به زیبایی و صراحت، پراکندگی و ناهمدلی آنان را بر ملا می سازد:
اَیهَا القَومُ الشَّاهِدَةُ اَبْدَاَنَهُم. اَلْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولَهُمْ. اَلُْمخْتَلِفَةُ اَهْوائُهُمْ اَلْمتبلی بِهِمْ اُمَرَاَئُهُمْ صَاحِبُكُمْ یطِیعُ اللّهُ وَ اَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ اَهْلِ الشَّامِ یعْصی اللّهَ وَ هُمْ یطیعُونَهُ.19
ای کسانی که به تن حاضرید و به خرد غایب! هریک از شما را عقیدتی دیگر است.فرمان روایان تان گرفتار شمایند. فرمان روای شما، خدا را اطاعت می کند و شما نافرمانی اش می کند. فرمان بردار آنان، خدا را نافرمانی می کند و ایشان سر بر خطِ فرمانش دارند.
5 ـ شک و تردید و شایعه پراکنی
از ابزار و وسایل پرنفوذ فتنه گران، پراکندن شک و تردید و شایعه در دل مردمان است. نخستین گام برای از میان برداشتن فکر و عقیده ای، سست کردن آن اعتقاد در ذهن و دل صاحبان آن است. از این رو، طلایه دار بروز فتنه ها، ظهور شبهه و شایعه است. شبهه چنان حقایق را در هم می پیچد و باطل را زیبا جلوه می دهد، که رویارویی با آن، اراده ای استوار و بینشی پایدار می طلبد. رواج شایعه و پاشیدن بذر شک و تردید در جامعه، پیوستگی اقشار جامعه و قوام حکومت را تضعیف می کند و جوّ اعتماد عمومی را خدشه دار می سازد. مهم ترین قسمت برنامه ی فتنه گران، شبهه سازی، شایعه پراکنی و ایجاد شک و دودلی است. اصولاً فضای تنفسّی و محیط رشد و نموّ اینان، جوّ پر ابهام شبهه و شایعه است. علی علیه السلام در دوران خلافت خود با چنین توطئه هایی روبه رو بود، آن گونه که سخنانش را در نمی یافتند و ناجوان مردانه، علی علیه السلام را به دروغ گویی متهم می نمودند، تا هم نادانی خود را بپوشانند و هم از نفوذ کلام او بکاهند. علی این گونه با مظلومیت به شبهات پاسخ می دهد:
وَ لَقدْ بَلَغَنی اَنّكُمْ تَقُولُونَ عَلِی یكْذِبُ. قَاتَلَكُم اللّهُ فَعَلی مَنْ اَكْذِبُ؟ اَعَلَی اللّهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ امَنَ بِهِ! اَمْ عَلَی نَبیهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! كَلّا وَ اللّهِ وَ لكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَ لَمْ تَكُونُوا مِنْ اَهْلِهَا.20
به من خبر رسیده که گفته اید علی دروغ می بندد. خدای تان بکشد! به چه کسی دروغ می بندم؟ آیا به خدا دروغ می بندم، در حالی که من نخستین کسی هستم که به او ایمان آورده ام یا بر پیامبر دروغ می بندم در حالی که من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کرده ام؟ به خدا سوگند! که نه چنین است، بلکه آن چه می گفتم، معنی آن در نمی یافتند؛ زیرا شایسته ی دریافت آن نبودید.
در آن زمان، بنی امیه با تبلیغات عوام فریبانه و سلطه جویانه، انواع شایعات و شبهات را علیه آن حضرت می پراکندند، تا مهرش را از سینه ها بر کنند و کینش را بکارند. در طول حکومت امویان، علی علیه السلام را بر منابر ناسزا می گفتند. وی را به قتل عثمان متهم می ساختند و خون خلیفه ی مقتول را از او طلب می کردند. حال آن که خود بزرگ ترین شریکان خون عثمان بودند. آنان برای کتمان شخصیت علی علیه السلامدردناک ترین تهمت ها را بر او وارد می کردند. از این رو، علی علیه السلام خطاب بدان ها می فرماید:
اَوَلَمْ ینْهِ بَنی اُمَّیةَ عِلْمُها بِی عَنْ قَرْ فِی اَوَمَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتی عَنْ تُهْمَتِی؟ وَ لَمَّا وَعَظَهُمُ اللّهُ بِهِ اَبْلَغُ مِنْ لِسَانِی؟ اَنَا حَجیجُ الْمَارِقینَ وَ خصیمُ الْمُرتابینَ وَ عَلی كِتَاب اللّهِ تُعْرَضُ الْاَمْثالُ وَ بِمَا فِی الصُّدُورِ تُجَازِی الْعِبَادُ.21
آیا باز نداشت بنی امیه را از عیب نهادن بر من، شناخت شان از من؟ آیا سابقه ی من در دین، نادانان را از تهمت نهادن بر من مانع نگردید؟ خداوند اندرزشان داده و اندرز خداوند از سخن من رساتر است. من بر ضد کسانی که از دایره ی دین پای بیرون می نهند، احتجاج می کنم. من خصم کسانی هستم که در دل، شک و تردید می پرورند. هرکار که در آن شبهتی هست، به کتاب خدا عرضه شود و خدا، بندگان خود را به آن چه در دل نهان داشته اند، کیفر می دهد.
دشمنان و فتنه انگیزان آنچنان فضای جامعه را به شبهه، تیره و تار ساخته بودند که مولا علی علیه السلام می بایست در مقابل لشکریان خود این چنین داد سخن دهد:
فَوَالَّذی لَا اِلَهَ هُوَ اَنِّی لَعَلَی جَادَّةِ الْحَقِّ وَ اَنَّهُمْ لَعَلَی مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ.22
سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست! بدرستی که من بر مسیر حقم و ایشان (لشکر معاویه) بر طریق باطل.
از نکات شگفت انگیز و تأسف آور تاریخ این است که بنی امیه با تبلیغات، لعاب زده یخود، ساده لوحان و زودباوران را می فریفتند. در شام علی علیه السلام را به شوخ طبعی بسیار متهم می کردند و بدان حضرت می تاختند، تا او را برای حکومت ناصالح قلمداد کنند. همان چیزی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله یکی از دستاویزهای بی مایه ی غاصبان برای غصب خلافت بود. مولا علی علیه السلام، این کینه و نیرنگ فریب کارانی چون عمروعاص را چنین بیان می فرمایند:
عَجَبا لِاْبنِ النَّابِغَةِ! یزْعُمُ لِاَهْلِ الشّام اَنَّ فِی دُعَابَةً وَ اَنِّی اِمْرُوٌ تِلْعَابَةٌ اُعَافِسُ وَ اُمَارِسُ! لَقد قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَق آثِما. اَمّا وَشَرَّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ. اَنَّهُ لَیقُولُ فَیكْذِبُ.23
در شگفتم از پسر نابغه (عمروعاص)! به شامیان می گوید که من بسیار مزاح می کنم و مردی شوخ طبعم و اهل لعب و بازیچه ام. این سخنی است باطل و گناه آلود که عمرو بر زبان آورده است. بدانید که بدترین گفتار دروغ است و او می گوید و دروغ می گوید.
شبهه، عنصر اساسی فتنه است و شبهه سازان نیرنگ باز کسانی هستند که با بهره گیری از ضعف ها، حقایق را کتمان یا وارونه می سازند و مقاصد باطل خویش را حق جلوه می دهند. در چنین شرایطی تمسک به احکام نورانی اسلام و اطاعت از حاکم عادل اسلامی می تواند گرداب مهیب فتنه ها را فرو نشاند.
************************************
منبع: کتاب گرداب هلاکت
***********************************
پی نوشتها:
16ـ نهج البلاغه، خطبه ى 119.
17ـ نهج البلاغه، خطبه ى 25.
18ـ همان، خطبه ى 29.
19ـ همان، خطبه ى 97.
20ـ نهج البلاغه ى دشتى، خطبه ى 71، ص 120.
21ـ نهج البلاغه، خطبه ى 75، ص 124.
22ـ همان، خطبه ى 197، ص 412.
23ـ نهج البلاغه، خطبه ى 84.
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 829
- 1