جدال و مراء در اخلاق اسلامی

تاریخ ارسال:چ, 08/10/1396 - 14:22
جدال

آنگونه كه نطق براى بیان و تبیین است نه براى دروغ و تحریف آنسان كه سرمایه براى تجارت است نه براى ربا و همچنان كه آموزش[ سلاح] براى دفاع و جهاداست براى ترساندن مردم و بستن گردنه ها و غارت خلایق و سرقت منازل علم و منطق هم وسیله بحث براى رسیدن به حق است نه براى تظاهر و خودنمائى و فضل فروشى!
این كاربرد غیرموضعى از علم و سوءاستفاده ازابزاراست . و با این حساب است كه[ جدل] از آفات علم به حساب مى آید و[ مراء] ضایعه و خوره اى در بحث .
اساسا جدال نوعى بیراهه و كژى در راهیابى به حق است .
بگذاریداینطور بگوئیم :
خللى به نام[ جدل]
میان افراد در راستاى فهمیدن وادراك رابطه اى طرفینى است . در این ارتباط دو جانبه یكى مى فهماند یكى مى فهمد ( افهام و فهم )
یكى مى آموزد یكى فرا مى گیرد (تعلیم و تعلم )
یكى مى باوراند دیگرى باور مى كند و مى پذیرد ( اقناع واقتناع )
این رابطه میان دو فرد یا دو گروه گاهى حال روانى طبیعى دارد و گاهى غیر طبیعى است .
یاآلوده است یا آمیخته به لجاجت
یا قصور در بیان یكى است و یا در فهم آن دیگر
یعنى یكى[ الكن] و دیگرى[ كودن]
دراینصورت چگونه تفهیم و تفاهم صورت خواهد پذیرفت ؟
من گنگ خوابدیده و عالم تمام كر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
گاهى تفهیم و تبیین نتیجه نمى دهد و عقیم مى ماند و طرف مقابل در حالت ریب شك ابهام انكار و تردید باقى مى ماند.
و یا نمى خواهد بپذیرد و زیر بار رود
و یا بحث كننده به زور و تحمیل مى خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند و طرف را وادار به پذیرش كلامش سازد
[جدل] یكى ازاین عارضه هاى سوء و شیوه هاى غلط و نوعى[ خلل] در رابطه تفهیم و تفاهم است .
آیا به نتیجه و ثمر خواهد رسید؟ هرگز!
اگراین رابطه به صورت صحیح و با وجود همه شرائطش و بااستفاده از روشهاى مناسب در بحث تحقق پذیرد حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد كشاند كه گفته اند:
[ الحقیقه بنت البحث]
حقیقت زاده بحث است .البته بحثى درست و روى اصول و معیار.
هر چند روحیه جدل درانسان هست و به تعبیر قرآن كریم :
وكلان الانسان اكثر شى ء جدلا 1 .
اما وقتى حق صادقانه طرح شود فطرت سالم انسان مى پذیرد یا زودتر آمادگى قبول مى یابد.
به هر حال اگر فهمیدن یا فهماندن از حالت غیرطبیعى و غیر سالم و غیر عادى برخوردار باشد این نوع بحث نازا و عقیم است و به بار نمى نشیند.
اگرارتباط صحیح بحثى برقرار باشد و دو طرف به نیت انگیزه روشن شدن[ حق] در یك مساله و موضوع [ مباحثه] كنند فرزند سالم و كامل و زیبائى بنام[ حقیقت] به[ دنیاى باور] پا مى نهد.امااگر شیوه غلط باشد واین عمل زایندگى به صورت كورتاژ یااعمال فشار باشد مولود بحث یا[ ناقص الخلقه] خواهد بود یا بیمار و ناسالم یا مرده به دنیا خواهد آمد یا بحث كننده را سر[ زا] خواهد كشت .
مى گوئید نه ؟ مجادله اى شدید را بنگرید! كدامش به ثمر نشسته است ؟
چون هنوز معنى جدال را نگفته ایم فعلا دست نگهداریم تا لحظاتى بعد.
بیراهه
دلائل قوى باید و معنوى
نه رگهاى گردن به حجت قوى 2
براى شناخت بیراهه اى بنام[ جدل] و[ مراء] باید به نوع برخوردهاى بحثى میان افراد دقت داشت .
برخى دوست دارند همیشه یك تنه به قاضى بروند.
بعضى مى خواهند همواره نتیجه بحث طبق راى آنان باشد .
عده اى علاقمندند همیشه[ احسنت] بشوند و تحمل نقد و نظر مخالفى را ندارند.
این خصلتى جبارانه در مسیر دانش است . جایگاه چنین افرادى كه غرور علمى و لجاجت و یكدندگى اجازه نمى دهد حرف مخالفى را بشنوند یا بپذیرند دوزخ است .
امام صادق ( ع ) درباره اینان فرموده است :
[و من العلماء من یذهب فى علمه مذهب الجبابره والسلاطین فان رد علیه من قوله او قصر فى شى ء من امره غضب فذلك فى الدرك الرابع من النار] .
و مگر هدف از فراگیرى علم چیست ؟
جدل صفت و عمل زشتى است هر چند با آیات قرآنى باشد ( البته غیر از مورد استثناء كه بعدا خواهد آمد)
كشمكش هاى بیهوده در بحث نابخردانه است هر چند در مسائل اعتقادى باشد.
امام صادق ( ع ) در حدیثى ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم یكدسته را هم كسانى مى داند كه علم را براى جهل و جدال فكر مى گیرند. و مى فرماید:
[فصاحب الجهل والمراء موذ ممار متعرض للمقال فى انددیه الرجال بتذاكرالعلم وصفه الحلم قد تسریل بالخسوع و تخلى من الورع فدق الله الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه]... 4 .
صاحبان نادانى و جدل آزادار دهنده اند و جدالگر در مجامع مردان گفتگواز علم واوصاف حلم مى كنند لباس خشوع به بر مى كنند ولى از پرهیزكارى خالى اند خداوند دماغشان را خورد كند و كمر بندشان را پاره سازد.
بد نیست به تعبیراتى كه در مورداینگونه بحث ها و كشمكش هاى لفظى و جدال هاى مناقشه آمیز بیان شده اشاره اى كنیم . گر چه بیشتراینها بار منفى دارد واز شیوه هاى ناصحیح است و بر چسب[ بیراهه] دارد اما بعضى هم حالت عادى در بحث است .
عباراتى ازاین دست :
مباحثه : كاوش براى یافتن چیزى در خاك .
منازعه : كشمكش .
مشاجره : جر و بحث و منازعه .
مشاده : گفتگوى شدید.
مشاره : مخاصمه .
مخاصمه : كشمكش و مجادله خصومت آمیز.
مناظره : بحث و نظر در آراء.
مجادله : گفتگو بر سبیل غلبه بر خصم .
محاجه : مباحث و حجت آوردن در بحث .
مفاوضه : گفتگو.
مبارزه : برآمدن جهت غلبه (در میدان جنگ ).
مباهله : یكدیگر را لعن كردن و وانهادن (در منازعات مذهبى ).
معادات : دشمن و مخاصمه .
ممارات : پیچیدن با خصم براى زمینه زد او. بحث در موضوع مورد شك .
ملاحات : منازعه شدید به نحوى كه هر كدام بخواهد دست طرف را بكند. (دراصل لحى : كندن پوست درخت ).
مراء: نشان دادن وانمود كردن چیزى بر خلاف عقیده خود.
مراء: مخاصمه درامور مشكوك اصلش دست كشیدن به پستان شتر براى دوشیدن شیر. و مراءاخص از شك است .
و ... تعبیرات دیگرى مشابه اینها.
بحث از[ جدل] و[ مراء] در همین راستا قابل دقت است .
جدل گفتگو بر سبیل و روش منازعه و مطالبه است ( هدف : چیرگى بر طرف ) واصلش به معناى تاب دادن نخو ریسمان است . در مجادله هم هر كدام دیگرى رااز رایش باز مى تاباند 5 .
[مراء] بدتراز آن است در توضیح آن به بیان علامه مجلسى اشاره كنیم :
مراء به معناى جدال واعتراض به سخن دیگران است بدون داشتن هدف و غرض دینى .
امتراء و ممارات : محاجه در آنچه در آن[ مریه] و تردد در كاراست (مفردات راغب ). مراء: جدال (نهایه ).
تمارى و ممارات : مجادله بر روش شك و ریبه مناظره هم ممارات گفته مى شود چون هر یك آنچه را پیش رقیبش است بیرون مى كشد آنگونه كه شیردوش شیر رااز پستان بیرون مى كشد.
مراداز نیه در حدیث جدال بر باطل و غلبه طلبى بر دیگران است . ولى مجادله براى اظهار حق پسندیده است چون خداوند فرموده است : و جادلهم بالتى هى احسن (نحل آیه 125).
آنگاه مى افزاید:
[مراء و جدال بیشتر در مسائل علمى به كار مى رود و مخاصمه درامور دنیوى گاهى هم مراء آنجاست كه هدف اظهار فضل و كمال باشد جدال آنجا كه هدف ناتوان و زبون ساختن طرف دشمن است]... 6 .
سعدى گوید:
[ هر كه با داناتراز خود مجادله كند تا بدانند كه[ دانا] ست بدانند كه[ نادان] است] 7 . بى جهت نیست كه اولیاء دین این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم انتقاد و نكوهش
كرده اند. به بعضى ازاین احادیث اشاره مى كنیم :
امام صادق (ع):
[من طلب العلم لیباهى به العلماء اویمارى به السفهاءاویصرف به 8وجوه الناس الیه فعلیتبوء من النار ان الریاسه لا تصلح الا لاهلها]
هركس علم بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشى كند یا با سفیهان ممارات و جروبحث نماید با چهره ها را به سوى خود برگرداند جاى خود را در دوزخ آماده سازد همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست .
با همین مضمون و مشابه آن احادیث فراوانى است مانند:
رسول خدا (ص ):
[من ابتغى العلم لیباهى به العلماءاویمارى به السفهاءاو تقبل افئده الناس الیه فالى النار] 9 .
ایضا:
[لا تعلمواالعلم لتباهوا به العلماءاولتماروا به السفهاء ولا لتجرتروا به على المجالس فمن فعل ذلك فالنار فالنار] 10 .
و نیز:
[من تعلم العلم لیمارى به العلماءاولیمارى به السفهاءاویصرف وجوه الناس الیه ادخله الله النار] 11 .
جبرئیل به پیامبر توصیه مى كند كه :
[ ایاك و ملاحاه الرجال] 12 (معناى ملاحات گذشت ).
وامام صادق[ع] مى فرماید:
[من لاحى الرجال دهبت مروته] 13 .
در كتب حدیثى فصول متعدد و عناوین مستقلى در باب همین نحوه برخوردها به چشم مى خورد باانبوهى از رهنمودهاى برحذر دارنده از جدال مراء و آموختن دانش براى این هدف كه علاقمندان مى توانند به آنها رجوع كنند 14 .
شیوه مراء ناشى از عدم صداقت است و مفهوم آن به تعبیر مرحوم نراقى : عبارت است از طعن در سخن دیگرى براى آشكار ساختن خلل آن و هدفى جز تحقیر مرحوم نراقى : عبارت است از طعن در سخن دیگرى براى آشكار ساختن خلل آن و هدفى جز تحقیر و توهیه نیست و مرائى مى خواهد برتى و هوش را بنمایاند. جدال نوعى از مراءاست كه به مسائل اعتقادى و تثبیت آنها بستگى دارد. مراء و جدال غیراز موارد 15استثناء شده از كارهاى ناپسند و ریشه بسیارى از بدى ها و فتنه هاست و درختى است كه در زمینه كبر و غرورانسان رشد مى كند و منشا جدال به تعبیر قرآن [ كبر درونى] است و آنان كه بى دلیل در آیات الهى مجادله مى كنند در سینه هایشان كبراست .
[ ان الذین یجادلون فى آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فى صدورهم الاكبر]... 16 .
[جدال احسن] چیست ؟
بحث هم در گفتگوهاى طرفینى حالت صحیح و غلط دارد و هم در دعوت هاى عمومى به یك مرام و آیین .
در آیه[ جادلهم بالتى هى احسن] 17 سه شیوه وابزار دعوت به [راه خدا] بیان شده است :
حكمت
موعظه نیكو
جدال احسن (نیكوتر)
در مجادله نیكو كاوشى طرفینى براى یافتن و كشف حق است نه تلاش براى مچ گیرى از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصه ها! و نه تحمیل عقیده و نه تحقیر و توهین . در بحث باید طرف اطمینان یابد بر صداقت تو تا در دلش آمادگى پذیرش پدید آید.
حب ذات درافراد وجود دارد.
اگراین تصور در طرف بحث تو باشد كه برگشتن از راى یا پذیرش نظر تو نوعى عقب نشینى و شكست است هرگز نخواهد پذیرفت .
در[ جدال احسن] به این علاقه به ذات كه در طرف است باید توجه كنى تا شخصیت خود را خورد شده احساس نكند و هویت خویش را سالم بیابد.
در[ جدال احسن] هدف آشكار شدن[ حق] است نه به كرسى نشستن حرف ما و شكست حریف . به هر وسیله كه باشد!
تحمیل حالت عكس العملى پدید مى آورد و به موضعگیرى وا مى دارد.
در جدال احسن بحث كننده باید از هر چه كه حساسیت طرف را بر مى انگیزد و او را خشمگین و عصبى مى سازد واو را را در راى باطلش تثبیت مى كند پرهیز كند واز حرفهاى زشت و تعبیرات زننده و گرنه [جدال بهتر] نخواهد بود.
میان روایاتى كه از جدال و مراء نهى مى كند با آیه[ دعوت با جدال احسن] باید جمع كرد. علامه مجلسى براى رفع این تعارض ظاهرى مى گوید:
[ اخبار نكوهش از جدل آنجائى است كه هدف تنها فضل فروشى و غلبه بر حریف با تعصب و ترویج باطل باشد یا آنجا كه توان علمى بر پیروزى در بحث و آشكار ساختن حق نباشد و مباحثه باعث پایدارتر شدن خصم در باطل خود شود یا آنجا كه باطلى را با باطل دیگر دفع كنند یا جائى كه مى توان با نرمى و عطوفت هدایت كرد از شیوه خشونت آمیز و تند و فتنه انگیز استفاده شود یا در زمان تقیه تقیه نكند.
اما آنجا كه زمان تقیه نباشد و بتواند حق را آشكار سازد واثبات نماید تلاش دراظهار واحیاء حق و زدودن باطل با دلائل روشنتر و شیوه اى بهتر و نیتى پاك و دوراز رباء و مراء از طاعت هاى بزرگ است . ولى نفس و شیطان راهها و شیوه هاى پنهانى دارد كه بایداز آن دور بود و تلاش كرد بااخلاص از آنها گریخت]... 18 .
... والبته هر كس بر نفس خویش وانگیزه هاى آن بیناتراست .
این ره كه پراز وسوسه شیطانى است
جز با قدم صدق نمى گردد طى
ازامام صادق[ ع] فرق جدال به احسن و غیراحسن را پرسیدند پاسخ فرمود: جدال ناپسند آن است كه با پیرو باطلى بحث كنى واو باطلى را باز گوید و تو نتوانى با حجت الهى پاسخ آنرا بگوئى آنگاه سخن او راانكار كنى یا حقى را كه آن باطل پرست به كمك آن مى خواهد باطل خویش را به كرسى بنشاند انكار كنى تا مبادااو بر تو غلبه یابد چون نمى دانى چگونه باید پاسخش را بگوئى .
اینگونه بحث بر پیروان ما حرام است كه وسیله اى براى امتحان و فتنه برادران ضعیف خود و پیروان باطل گردند. پیروان باطل ضعف شما را در جدل و بحث دلیل درستى مدعاى خودشان قرار مى دهند و ضعیف ایمانان هم سست مى شوند.
اما جدال نیكو واحسن آن است كه خدا به پیامبرش فرمان داده تا با منكران قیامت و زندگى دوباره پس از مرگ بحث كند.
حضرت پس از ذكر آیاتى كه دراین مورد و در رفع شبهات واشكالات مشركان است مى فرماید:
پس این است جدال به روش بهتر چون راه را بر بهانه گیرى هاى كافران مى بندد و شبهه هاى آنان را مى زداید. ولى در جهاد به[ غیراحسن] چون نمى توانى میان حق و باطل جدائى بیفكنى و باطلل را پاسخگوباشى حق را 19منكر مى شوى .این حرام است چون تو هم مانند او حق راانكار كرده اى
مى بینیم كه هم[ شیوه] عامل تعیین كننده است
هم انگیزه ارزشگذاراست
هم هدف معیار خوبى و بدى جدال مى شود.
واگر هدف شایسته در كار نباشد رها كردن شایسته تراست و به تقوا نزدیكتر.
از رسول خدا[ ص] نقل شده است :
[ اورع الناس من ترك المراء وان كان محقا] 20 .
و علامه مجلسى در تبیین این حدیث توضیحى دارد به این صورت :
مراء همان جدالى است واز روایات برمى آید كه ناپسندش آنجاست كه هدف چیرگى و فضل نمایى و تفاخر و تعصب و ترویج باطل باشد.اما آنجا كه براى اظهار حق و دفع باطل و رد شبهات از دین و راهنمائى گمراهان باشد این از والاترین پایه هاى دین است اما شناختن این دو گونه جدال بسیار دشواراست و چه بسا با هم مشتبه مى گردند و نفس انسان هم فریبكارى هایى دارد بس پنهان كه جز با فضل خداوند نمى توان از آنها رها گشت . 21
جدال احسن روش مطلوبى است كه خداوند خود در آیات قرآن به گستردگى آن را به كار گرفته است 22 و در كنار آن از مجادله بدون دانش و آگاهى هم نهى نموده است . 23
اولیاء دین نیز از شیوه جدال احسن با مخالفان و پیروان عقائد باطله استفاده مى كردند. 24
و علماى بسیارى این[ سنت حسنه] را داشته اند و در گفتگوهاى شفاهى یا مكاتبات و یا تالیفات بر مبناى منطق و برهان متین و محترمانه به نشر حق و رد باطل مى پرداختند.
[ الرحله المدرسیه] محمد جواد بلاغى یك نمونه است
[ المراجعات] سید شرف الدین شاهد دیگر
و[ ... الغدیر] علازه امینى سندى دیگر براینگونه جدالهاى احسن .
این روش را عالمان دینى ما و یاران امامان شیعه از[ پیامبر و آل] فرا گرفته اند و خود آنحضرت به فرمان الهى همراه با حكمت و موعظه حسنه از جدال و بحث نیكو هم بهره مى گرفت .
سیره ائمه دین اسوه ما دراینگونه كارهاست و حالت ها و رفتارها و شیوه هاى آنان را بایدازاین دید مورد دقت نظر قرارداد.
چه وقت با دشمن بحث مى كردند؟
چه موقع اعراض از بحث مى كردند؟
در چه شرائطى سكوت مى كردند و چه هنگام یاران راامر به سكوت مى نمودند و هنگام بحث چه شیوه اى داشتند؟
اگر بحث براى افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان باشد
اگر پرسیدن به نیت كشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن به قصد كمك به این هدف دیگر چه جاى خصومتى و كشمكشى ؟
[بحث طلبگى] در محیطهاى علمى و حوزه ها از[ رنگ جدال احسن] برخورداراست .
امام امت مى فرماید:
[... دو تا طلبه وقتى كه با هم مى نشینند و ... صحبت مى كنند گاهى مى رسد به فریاد این فریاد مى زند سراو او فریاد مى زند سراو براى مطلب اما همه به دنبال اینند كه حق را پیدا كنند بعد هم كه مباحثه تمام شد دو تا رفیق هستند مى روند با هم مى نشینند و چاى مى خورند اینجوراشكال اشكال سازنده است اشكال مدرسه اى اشكال طلبگى اشكال سازنده است] 25 .
اما همه جا چنین نیست متاسفانه .
[جا]هایش را خودتان حساب كنید و بیابید.
مناظره معركه جنگ نیست !
رینگ[ بوكس] نیست !
بحث كننده [ گلایاتور] نیست كه در[ سیرك جدل] به جان حریف افتد!
مناظره : خلع سلاح یك محارب فكرى و مفسد عقیدتى است ؟
یا برخورد سازنده و تفاهم لطیف براى رسیدن به دیدگاه حق است و نباید به عملیات سمپاشى و شك پراكنى و لجن مالى تبدیل گردد.
و نباید به[ خصومت] بیانجامد.
ناسالم بودن جریان بحث و جدال در تاریخ اسلام چه فتنه ها بر پا كرده و چه مسلك هاى جدید و فرقه بازى هاى گونه گون پدید آورده است و به مخاصمات كتك كارى ها اخراج ها تكفیرها تهمت ها و تفرقه ها كشیده شده به خصوص میان فرقه هاى چهارگانه اهل سنت و علمایشان و هوادارانشان و گاهى به آتش كشیدن بازارها و مدرسه ها و كشتارها را در پى داشته است و هر دسته اى مال و جان طرف مقابل را هدر دانسته است 26 .
و مگرامروز چنین نیست ؟ عطف به ماسبق !
سنت بحث آزاد
گر چه شنید حرف مخالف دشواراست اما تحمل كردن و صبور بودن واز كوره در نرفتن شجاعت است .
[تحمل ناپذیرى] نسبت به افكار دیگران راه را به روى یك بحث آزاد و مناظره سالم مى بندد و تكفیر و تفسیق و تهدید هیچوقت جلوى فكرى را نمى گیرد واندیشه اى رااز رسوخ و نفوذ باز نمى دارد.
لیكن باید آمادگى قبول و حسن نیت و قدرت درك طرف مقابل را سنجید و به همان میزان پیش رفت .
به گفته فردوسى :
مجال سخن تا نیابى مگوى
چو میدان نبینى نگهدار گوى 27
اگراستعداد پذیرش نباشد قوى ترین بحاث هم كارى از پیش نمى برد و تیغش در میدان جدل نمى برد واگر لجاجت و عناد در كار باشد كه بدتر!
به قول سعدى :
فهم سخن چون نكند مستمع
قوت طبع از متكلم مجوى
فسحت میدان ارادت بسیار
تا بزند مرد سخنگوى گوى 28
توصیه امام صادق علیه السلام چنین است :
[با مردم[ مخاصمه] نكنید مردم اگر[ توانائى] داشته باشند كه ما را دوست بدارند دوست مى دارند خداونداز مردم میثاق و پیمان گرفته و كسى در آن میثاق هرگز كم و زیاد نمى تواند بكند].29
بر سر مسائل مكتبى واعتقادى و پذیرش ولایت ائمه هم نباید با دیگران كه فاقد زمینه لازم اند جر و بحث و دعوا كرد.
مردى خدمت امام صادق[ ع] رسید و گفت : من مردى مخاصمه گر هستم و با هر كس كه علاقه دارم وارداین امر شود (خط ولایت ائمه و تشیع] بحث و جدال مى كنم .
حضرت فرمود: با كسى دعوا و مخاصمه نكن ! هرگاه خدا براى بنده اى خیرى اراده كند در دلش خطى مى اندازد كه یكى از شما احساس مى كنید دوست داریداو را ببینید! 30 .
كشش قلبى به سوى هم زمینه ساز قبول و پذیرش و حقگرائى است .
فیص كاشانى براى[مناظره] شروط آدابى مى شمارد ازاین قرار:
1. هدف باید رسیدن به حق و آشكار شدن آن باشد نه آشكار شدن درستى نظر من و فورعلم ...! كه این مراءاست واز آن نهى شده است قصد[ حق] از آنجا دانسته مى شود كه امید تاثیر و پذیرش در طرف باشد واگر بداند كه بى تاثیراست و طرف از راى خود بر نمى گردد این مناظره جایز نیست چون آفاتى بر آن مترتب مى شود.
2. مناظره كننده مجتهد و صاحبنظر در مسئله باشد واگر[ حق] بر زبان طرف جارى شد از موضع فكرى خود به راى طرف عدول كند.
3.اهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه كند.
4. مناظره كمتر در ملا عام باشد زیرا در حضور مردم انگیزه هاى [ریا] و[ حرص] و[ برترى جوئى] بیشتر آشكار مى شود و عمل مى كند.
5. در پى جوئى حق مثل آن باشد كه دنبال گمشده اى است كه اگر یافت خوشحال شود هر چند در كلام حریف باشد واو را یاور خویش دریافتن گمشده ببیند نه دشمن .
6. هرگاه رقیب مى خواهداز سوالى به سوالى واز دلیلى به دلیلى دیگر منتقل شود جلوگیر نشود بلكه او را در رسیدن به مقصود و نكته مورد نظر یارى كند.
7. با كسانى مناظره كند كه استقلال علمى دارند تااگر جویاى حق است از آنان بهره ببرد. بسیارى از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز مى كنند تا مبادا حقى بر زبان آنان جارى شود بلكه بیشتر علاقمند به بحث باافراد پائین تر و ضعیف ترند تا باطل خود را ترویج كنند31 .
ورود دراین میدان تسلط كافى را مى طلبد.
بحث كننده باید سخندان و قوى باشد نه بافنده و پشت سرهم انداز و هوچى!
طرفیت لازم داشته باشد نه كم عمق و بى جنبه!
نقد آراء را با نقد شخصیت ها خلط نكند به جاى بحث آزاد و منطقى انتقام جوئى ننماید
در قضاوت و نظر تحت تاثیر شخصیت مثبت یا منفى طرف قرار نگیرد
انصاف رااز كف ندهد
ضعف در محاجه باعث انكار حق و زیربار حرف هاى روشن تر نرفتن مى شود واگرانسان از عهده برنیاید در دل خود احساس شكست و نسبت به طرف احساس كینه و حسد مى كند. كسانى كه بخاطر نداشتن وضع علمى مطلوب با گروهكها بحث سیاسى مى كنند یا با پیروان وایدئولوگهاى مكاتب به بحث ایدئولوژیك مى پردازند خود مى برند و جذب آنان مى شوند و سندى براى ضعف مكتب به حساب مى آیند.
بى جهت نیست كه خواندن كتب ضلال براى افراد حرام است جز عده اى محدود با شرائط لازم .
و بى جهت نیست كه ائمه یاران خود رااز چنین بحث هائى منع مى كردند مگرافرادى خاص را(كه اشاره خواهد شد).
اگرانسان شایستگى هاى اخلاقى لازم را در نیت روشن و عمل مناظره نداشته باشد خود در چاه ویلى مى افتد كه رها شدن از آن بسى دشوار است .
مرحوم فیض باز دراین زمینه بحث مبسوطى تحت عنوان[ آفات مناظره] دارد كه چكیده آن تقدیم مى شود:
[مناظره كه براى چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او واظهار برترى نزد مردم است سر چشمه همه اخلاق زشت نزد خداى متعال است صفاتى كه نزد شیطان پسندیده است ! آن كه عشق به برتى و جاه طلبى در بحث و مباهات به دیگران دارد این كشش تمام ناپسندى هاى درونى را تحریك مى كند و رذائلى از مناظره پدید مى آید كه عبارتست از:
1. حسد: چون نمى تواند برتراز خود را در بحث و مجادله ببیند حسد در دلس شعله مى كشد.
2. تكبر: خود را برتراز مردم مى پندارد و گرفتار برترى طلبى و خود بزرگ بینى مى شود.
3. كینه : بحث كننده نسبت به هواداران طرف مقابلش در دل احساس كینه مى كند.
4. غیبت : معمولا بحث كننده در غیاب رقیبش حرفهاى او را نقل مى كند و به بدگوئى ازاو مى پردازند یا بدگوئى دیگران را تصدیق مى كند.
5. خودستائى : (تزكیه نفس )این گر چه راست باشد ولى زشت است كه انسان خود را ستایش كند و خویش را به برترى و فضل ... منسوب نماید. چیزى كه در بحث فراوان پیش مى آید.
6. تجسس : دنبال عیوب دیگران بودند تا نقاط ضعف و لغزش هاى حریفان را كشف كند و به رخ بكشد و بى آبرو سازد.
7. خوشحالى از ناراحتى مردم و غمگین از خوشى آنان .این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش مى نآید وازاوضاع نابسامان طرف مقابل خرسند مى شود.
8. زیربار حق نرفتن و حرص به كشمكش بیجا براى بحث كننده گاهى مبغوض ترین چیز آن است كه حق بر زبان حریفش آشكار شود.
9. ریا: تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود] 32 .
بویژه حسد و دشمنى و صف بندى و ...از طبیعى ترین عوارض اینگونه مباحثات است بخصوص آنجا كه با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند به برهان قاطعى همچون چماق و[ هو] متوسل مى شوند. سعدى چه زیبا گفته است :
[بى هنران هنرمندان را نتوانند دیدن همچنانكه سگان بازارى سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیازرند یعنى : سفله چون به هنر باكسى برنیاید به غیبتش در پوستین بر آرند و پیش آمدن نیارند یعنى : سفله چون به هنر با كسى بر نیاید به غیبتش در پوستین افتد]... 33 .
و چه عمیق در كلام علوى مى خوانیم :
[ المراء بذرالشر] 34 .
جدال تخم بدى است . واز آن جز بدى نمى روید.
توان و ظرفیت لازم
نه هر كه چهره برافروخت دلبرى داند
نه هركه آینه سازد سكندرى داند
نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
كلاهدارى و آئین سرورى داند
هزار نكته باریكتر زمو اینجاست
نه هركه سر نتراشد قلندرى داند
جدال احسن و بحث آزاد كار هر كس نیست.
هم سعه صدر و وسعت نظر مى خواهد هم تسلط برمطلب
هم قدرت براستدلال لازم دارد هم حوصله نتیجه گیرى.
گاهى هجوم باید كرد گاهى دفاع نمود گاهى حمله را رد كرد
گاهى باید حلقه محاصره كلامى را شكست
گاهى باید بال زد و پر كشید واز دام بیرون جست
و... چنین هم نیست كه هركس وارداین میدان شود بتواند توفیق یابد.
در عصرائمه برخى ازاصحاب به مجادلات كلامى و فلسفى به مخالفان و مادیون و دهریون مى پرداختند.
برخى قوى بودند و پیروز
برخى ناتوان بودند و درمانده
امام صادق علیه السلام برخى رااجازه بحث مى داد برخى را تشویق به مباحثه و مناظره مى كرد برخى را هم نهى مى نمود.این نشان دهنده تفاوت شیوه آنان واختلاف قدرت بحث و توانائى لازم براین امر مهم است و آنحضرت هم طبق ظرفیت و توانشان ارزشگذارى مى كرد و تشویق مى نمود یا منع مى كرد.
[ هشام بن حكم] یكى ازاین چهره هاى برجسته در بحث و مجادلات است.
و[ مومن الطاق] قهرمان دیگرى در میدان مناظره!
هشام زبانى صریح و حقگو و بیانى نافذ و گیرا داشت و مناظرات خیره كننده اش خطرى عظیم براى حكومت به حساب مى آمد. تا آنجا كه خلیفه مقتدرى همچون هارون الرشید درباره اش گفت : زبان هشام بیش از هزار شمشیر در دلها نافذ و براست .این سخن را وقتى بر زبان آورد كه مخفیانه در یك جلسه طولانى بحث هشام پشت پرده به گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث دید واظهار كرد: با زنده بودن او یكساعت هم حكومت من دوام نمى آورد! به خدا سوگند نفوذ بیانش در دلها بیش از صدهزار شمشیراست:
[مثل هذا حى و یبقى لى ملكى ساعه واحده ؟! فوالله للسان هذااللغ فى قلوب الناس ه من ماه الف سیف] 35 .
این دلیل چیرگى او در مناظره هاست وامام صادق[ع] درباره اش فرمود:
[ناصرنا بقلبه و لسانه ویده] 36 .
هشام با دل و زبان و دست یاور ماست .
به كارهاى گران مرد كار دیده فرست
كه شیر شرزه در آرد به زیر خم كمند 37
و هشام ازاین گونه یل هاى نستوه و پیروزى آفرین بود كه با هر كه بحث مى كرد مغلوبش مى ساخت .
مومن الطاق (محمد بن على بن نعمان كوفى ) نیزازاین چهره ها بود و مورد عنایت خاص امام صادق[ ع] .ابو خالدالكاملى مى گوید:
[مومن الطاق] را در حرم پیامبر دیدم كه نشسته و جمعى دوراو حلقه زده اند واو بحث مى كند و به سوالاتشان پاسخ مى دهد نزدیك او رفتم و گفتم:
امام صادق[ ع] ما رااز بحث نهى كرده است.
آیا به تو دستور داده است كه به من بگوئى؟
نه بخدا ولى خود مرا دستور داده تا با كسى بحث نكنم.
تو برو واز فرمانش اطاعت كن].
ابوخالد كاملى مى گوید :[حضور حضرت صادق رسیدم] و ماجراى[ مومن الطاق] را به وى گفتم . حضرت لبخندى زد و فرمود:
اى ابو خالد! مومن طاق با مردم سخن مى گوید و (پیش از آن كه گرفتار آید) پرواز مى كند اما تواگر بحث كنى همین كه بالهایت را قیچى كنند نمى توانى پرواز كنى:
[ ان صاحب الظاق یكلم الناس فیطیر وانت ان قصوك لن تطیر].. 38.
استعداد لازم در بحث دراینگونه موارد آشكار مى شود.
برخى مى افتتد برخاستن نمى توانند.
بعضى محاصره مى شوند راه گریز نمى یابند.
بعضى خوب بحث مى كنند اما قدرت نتیجه گیرى ندارند.
عده اى نقاط ضعف طرف را پیدا نمى كنند.
جمعى در بحث ازاین شاخه به آن شاخه مى پرند.
اسلوب و تسلط و مهارت بسیار مهم است . واما صادق[ع] دقیقا به شیوه مباحثات اصحاب خود آشنا بود و بر همان مبنى برخى رااجازه مى داد و بعضى را منع مى كرد.
به چند نمونه ازاصحاب ممتاز نگاه كنید:
[عبدالاعلى] مى گوید: به امام صادق عرض كردم : مردم بر بحث و سخنگوئى من مرا خرده مى گیرند و من با مردم بحث مى كنم . (نظرتان چیست ؟)
امام فرمود:
[ اما من یقع ثم یطیر فتعم ! واما من یقع ثم لایطیر فلا] 39.
كسى مانند تو كه مى افتد ولى باز پرواز مى كند آرى اما آن كه پس از زمین خوردن دیگر قدرت برخاستن و پرواز ندارد نه بحث نكند.
[طیار] مى گوید:
به امام صادق[ع] عرض كردم : به من گفته شده كه شما مناظره با مردم را نكوهش مى كنید! فرمود:
درباره امثال تو نه كسى كه وقتى پرواز مى كند به خوبى مى تواند فرود آید و وقتى فرود آمد به خوبى به پرواز مى آید. بحث كسانى را كه اینگونه باشند بدمان نمى آید 40.
و نیز آنحضرت به (عبدالرحمن بن حجاج )مى فرمود:
[یا عبدالرحمن ! كلم اهل المدینه فانى احب یرى فى رجال الشیعه مئلك] 41.
اى عبدالرحمن ! با مردم مدینه سخن بگو و بحث كن من دوست دارم كه مانند تویى در میان شیعیان باشد.
یك نمونه جالب :
ارزشگذارى امام صادق[ ع] به شیوه بحث یارانش دراین روایت به خوبى آشكاراست.
جلسه بحثى طولانى در حضورامام صادق علیه السلام برگزار مى شود. افراداین مناظره عبارت انداز: هشام بن حكم.
هشام بن سالم.
یونس بن یعقوب.
حمران بن اعین.
مومن طاق.
قیس الماصر ... كه همه ازاصحاب آنحضرت اند. سوالى كه مطرح شده بود از سوى یك مرد شامى بود و پس ازاین بحث طولانى به بركت سخن امام آن مرد مسلمان مى شود. در پایان جلسه امام صادق[ ع] نسبت به حاضران اینگونه داورى واظهار نظر مى كند:
به[ حمران بن اعین] مى گوید:
[یا حمران ! تجرى الكلام على الاثر فتصیب]
سخن را خوب دنبال مى كنى و به مطلب مى رسى یعنى لحظه به لحظه دنبال مطلب و حریف مى روى رد پا را مى جوئى و روى همان نقطه مى ایستى اسلوبى است موفق.
و به هشام بن سالم رو كرد و فرمود:
(تریدالاثر و لا تعرف)
دنبال اثر مى روى ولى آن را نمى شناسى . یعنى نقاط ضعف را پى جوئى مى كنى ولى به آن نمى رسى.
و به مومن طاق فرمود:
[قیاس رواغ تكسر باطلا لكن باطلك اظهر]
قیاس كننده اى گریزان هستى باطلى را با باطلى مى شكنى اما باطل تو قوى تراست . یعنى روش تواستفاده از قیاسهاى نتیجه بخش است و همواره جا خالى در بحث مى دهى و سوژه به دست طرف نمى دهى باطل را باطل درهم مى كوبى و مى شكنى.
آنگاه به قیس الماصر رو كرد كه:
[یتكلم واقرب مایكون من الخبر عن الرسول ابد مایكون منه یمزج الحق بالباطل و قلیل الحق یكفى عن كثیرالباطل انت والاحوال ففازان حاذقان].
حرف مى زند ولى نزدیكترین چیزى كه از خبر پیامبراست دروترین چیز مى گردد (به محل استدلال و نتیجه گرى كه مى رسد باز دور مى شود و قدرت استنتاج ندارد) حق و باطل را به هم مى آمیزد در حالیكه اندكى حق از باطل بسیارى بى نیاز مى كند. تو و مومن طاق ( احول ) خوب و ماهرانه مى پرید وازاین شاخه به آن شاخه خیز بر مى دارید.
راوى خبر یونش بن یعقوب است . مى گوید: فكر كردم الان قضاوتى را مانند آنچه براى این دو نفر (قیس و مومن ) گفت درباره[ هشام بن حكم] هم خواهد داشت . ولى دیدم كه به او فرمود:
یا هشام لاتكاد تقع تلوى رجلتك اذا همعت بالارض طرت مثلك فلیكلم الناس اتق الزله والشفاعه من ورائك 42.
اى هشام تو هرگز زمین نمى افتى پاهایت خم مى شود و جمع مى گردد ولى به زمین كه مى رسى دوباره پرواز مى كنى واوج مى گیرى (گیر نمى افتى و در بحث زمین نمى خورى در آخرین لحظات باز هم پر مى كشى و نجات مى یابى ) مانند توئى باید با مردم بحث كند! از لغزش بپرهیز شفاعت پشت سرتوست ...!
آموختن شیوه صحیح مناظره هم از جهت برخورد اختلاقى با طرف و هم از لحاظ استوارى سخن و گیرائى بیان و صلابت منطق از مهمترین عوامل توفیق دراین كاراست .

عوارض جدل
هر چند جدل خود عارضه و آفتى در پیكر علم است
و هر چند كه مراء و جدال یك بیمارى اخلاقى وانحراف رفتارى است
اما... باز هم به عواقب و آثار سوءاین عارضه باید نگریست .
جدل قدر وابهت انسان را مى كاهد
باعث گستاخى بى ادبان و بهانه جویان مى شود
دشمنى و بد دلى بر مى انگیزد
و گاهى هم تزلزل فكرى وانحراف عقیدتى پیش مى آورد.
امام على[ ع] مى فرماید:
[من طلب الدین بالجدل تزندق] 43 .
هر كه از راه جدل در پى دین یابى باشد سراز كفر و زندقه در مى آورد.
و نیز مى فرماید:
[ ایاكم والمراء والخصومه فانهما یمرضان القلوب على الاخوان وینبت علیهماالنفاق] 4 .
از مراء و دشمنى بپرهیزید كه این دو (جدل و مخاصمه ) دلها را نسبت به برادران بیمار مى سازد و براساس آنها نفاق مى روید.
اثر[ نفاق آورى] بطور مكرر در روایات بیان شده همچنین عارضه كینه و كدورت و خصومت پیامد طبیعى جدالهائى است كه براساس استوار حق نباشد وانگیزه تنها غلبه بر حریف باشد.
از على علیه السلام این چند حدیث را بخوانیم :
ثمره المراءالشحناء
سبب الشحناء كثره المراء
لا محبه مع كثره المراء 45 .
(شحناء: دشمنى و كینه آكنده در دل ).
آفت دیگر آن [ دلمردگى] است و دیگر كوردلى و[ بیماردلى] . بازگشت این آثار همه به[ دل] است .
در یك حدیث چهار چیز به عنوان[ آنچه دل را مى میراند] بیان شده كه یكى هم مجادله و جر و بحث با[ احمق] است :
[...ومماره الاحمق و یقول ولا یرجع الى خیر] 46 .
كه فقط[ گفتگو]است تو مى گوئى او هم مى گوید بى آنكه رجوع به خیرى در كار باشد. و در سخن حضرت امیر[ ع] در[ كوردلى] جدال كنندگان چنین آمده است :
[من كثر مرائه بالباطل دام عمائه عن الحق] 47 .
كه مى بینید تكیه روى دوام واستمراراین كورى باطن از پذیرش یا شناخت حق است .ادامه اینگونه بحث هاى بیهوده [ خصلت] و طبیعت ثانوى انسان مى گردد و تركش مشكل مى شود. دراین باره هم سخن مولااینگونه است :
من عود نفسه المراء صار دیدنه 48 .
كسى كه خود را به[ مراء] عادت دهد خوى او مى گردد.
كه عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد.
بزرگان گفته اند:
[حكیمى كه با جهال درافتد باید توقع عزت نداشته باشد واگر جاهلى به[ زبان آورى] بر حكیمى غالب آید عجب نیست كه سنگى است كه گوهر همى شكند] 49 .
و در حدیث است كه : نه با[ حلیم] جدل كنید نه با[ سفیه]
حلیم دور و طرد مى كند و نادان پست و خوار مى سازد 50 .
و در حدیث دیگراست :ازامام صادق[ ع] :
نه با بردبار دانا مراء و جدال كن و نه با سفیه نادان زیرا كه انسان بردبار كینه تو را مخفیانه در دل مى گیرد و سفیه آشكارا به آزارت بر مى خیزد:
لاتمارین حلیما ولا سفیها فان الحلیم یقلیك والسفیه یوذبك 51
و در سخن دیگرامام صادق[ ع] است كه :
جدال با علماء عداوت آنان را در پى دارد و جر و بحث با سفیهان دشنام و بدگوئى شان را 52 .
در پایان این فصل این كلام امام سجاد[ ع] را هم در تقسیم انواع جدلها بخوانیم آن حضرت فرمود: گفتگوهاى جدل آمیز یكى ازاین چهار صورت را دارد:
یا تو و مخاطلب تو در چیزى جدل و مناقشه مى كنید كه حقیقت آن را مى دانید و باز به مجادله مى پردازید دراینصورت یكدیگر را رسوا ساخته و به[ دانش] بى حرمتى كرده و آن را ضایع ساخته اید.
یا هر دوى شمااز حقیقت مطلب بى خبر و به آن جاهلید دراین صورت نادانى خود را آشكار كرده و جاهلانه خصومت كرده اید.
یا آن كه تو مى دانى فقط دراین حال تو باادامه بحث با مخاطبت ستم كرده اى كه در پى لغزش هاى اویى تا آبرویش را ببرى .
یا رفیقت حقیقت مطلب را مى داند و تو حرمت و قدر ومنزلت او را نمى شناسى و مراعات نمى كنى همه اینها محال است و جدال خصومت آمیز كسى كه انصاف دهد و حق را بپذیرد و جدل هاى بیهود را واگذارد ایمانش استوار مى شود و دوستى بااو نیكو مى گردد و عقلش را مصون نگاه مى دارد.53
جدل هاى دشمن ساخته
جدل دشمن ساز و نفاق آور و رشته گسل گاهى دام دشمن است.
یكى از تورهاى[ تفرقه بینداز و حكومت كن] است.
[جدل دشمن ساخته] آن بحثى است كه دشمن به دهان دوستان مى افكند تا[ مشغول] سازد. دشمن [ مساله] مى سازد تا[ سرگرم] سازد.
و دراین سرگرم شدن به مسائل ساخته و پرداخته دشمن چه سوء استفاده هاست كه نمى شود چه جیب هاست كه زده نمى شود چه غارت هاست كه انجام نمى گیرد!
جنگ زرگرى را شنیده اید!
مناقشات شدید لفظى براى هدفى دیگر البته پنهان !
و داستان[ لحاف ملانصرالدین] معروف است:
[گویند :ملا نیمه شب غوغائى شنید لحاف برخورد پیچیده و براى تحقیق از خانه بیرون شد یكى از تماشائیان لحاف را ربوده بگریخت.
ملا به خانه برگشت . زن پرسید: غوغا بر سر چه بود؟
گفت : بر سر لحاف ما بود كه ربودند ... و بنشست] 54.
آنان كه دراینگونه مناقشات وارد گود و میدان مى شوند غافلند كه گاهى سر نخ دست دیگران است و[ معركه گردانان] پشت صحنه مخفى شده اند و دو نفر یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداخته اند تا از آب[ جدل آلود] ماهى سیاست بگیرند.
امام امت این بیداراعصار و قرون همیشه در چنین موقعیت هایى فریاد هشیارى و نداى آگاهى سرداده است برخى شنیده و پذیرفته اند ولى بعضى ناشنیده از آن گذشته اند.
هم در این زمان، به تناسب مسایل روز و جهت گیرى ها در قبال (قطعنامهء598)مى گوید:
[ .... در مقطع كنونى به طور جد از همه گویندگان و دست اندركاران و مسوولین كشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات مى خواهیم كه خود رااز معركه ها و معركه آفرینى ها دور كنند و مواظب باشند كه ناخودآگاه آلت دست افكار واندیشه هاى تند نگردند]... 55.
و هم پیش ازانقلاب درارتباط با جنجال ها و مناقشات شدید و معركه گیرى هاى رنگارنگ و جدل هاى تند و مشغول كننده بر سر مساله[ كتاب شهید جاوید] و[ كشتن آقاى شمس آبادى] و[ آثارى دكتر شریعتى] بارها و بارها هشدار داد كه اینها دام دشمن است تا فرصت هایتان به اینها بگذرد واز مسائل اصلى تر غافل بمانید.
كلام امام كه مكرر روى این سه محور تذكر داده یكى اینچنین است:
[چه بساطى درست كردند براى كتاب[ شهید جاوید].
با هم اختلاف اهل منبر واهل محراب واهل بازار واهل كذا! یكى از آنطرف كشید و یكى از آنطرف كشید و یك ماه مبارك و یك ماه محرم و سایرایام خودشان را صرف كردند و قوا را هدر بردند واعلی حضرت باكمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطه خودش را تحكیم كرد بر آنها
آقایان هم ... دعوا كردند سراین مطلب واختلافات و منبرهایى كه باید حرف این بشود كه این سدى كه سد براى اسلام سد براى پیشرفت اسلام براى پیشرفت مملكت است بشكنند این سد محمدرضا شاهى را بشكنند همه قوا صرف كتاب شهید جاوید شد واختلاف سر كتاب شهید جاوید. هدر دادند قواى خودشان را چند سال الان هم دنبالش هستند.
بعداز آن دوباره یك چیز دیگرى را آوردند مرحوم[ شمس آبادى] خدا رحمتش كند رفتند مثلا یا كشتنداو را یا كشته شد یكى بساطى هم آنطور بود یكسال هم مردم را معطل این كردند كه آقاى شمس آبادى را كى كشت دعوا سر یك همچنین مساله اى كردند و این بى نقشه نیست. شما خیال نكنید كه همینطورى واقع شده یك كسى را كشته ... خیر این یك نقشه اى است كه روى این نقشه حساب شده است . آنوقتى كه شما مى خواهیداجتماع با هم پیدا كنید و آنها مى ترسند كه مبدا دراین اجتماعات چه بشود یك همچنین مطلبى را پیش مى آورند.
یك قدرى كهنه مى شوند یك چیز دیگر مى آورند [على شریعتى] .
چقدر قواى ما را قواى اسلامى را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه كردند و همه قدرت ها را كوبیدند براى اختلاف بین اهل منبر داد و قال اهل محراب چه و دانشگاهى چه و دانشكده چه]... 56 .
و چند ماه بعد دوباره این نزاعها را یاد مى كند واز آنها به عنوان[ غائله] نام مى برد 57 .
یك ماه بعد باز هم از آنها به عنوان[ مساله فرعى] یاد مى كند و اینكه دشمنان هم[ ...كنار هم نشسته بودند به ریش ما مى خندیدند كه اینطور مااینها را[ ملعبه] كرده ایم]... 58 .
و دو سه ماه دیگر دیگر بار در جمع وعاظ و روحانیون روى اینگونه مناقشات تكیه مى كند و مشابه همان بیانات را مى فرماید و مى افزاید:
[...همین قم تمام وقتش را صرف كرد سر شهید جاوید تا تمام شد ... آقاى شمس آبادى را پیش كشیدند... بعد هم این یك خرده اى كم شد. شریعتى را پیش كشیدند هى دامن بزن ازاین طرف تمجید هر دو طایفه غافل ازاین كه كجا دارد كلاه سرشان مى گذارد]... 59 .
مگر نه این است كه براى اغفال از جبهه و دشمن اصلى همیشه جبهه فرعى مى گشایند و مساله كوچك را بزرگ مى كنند و[ مساله] مى سازند تا نیروها دراین جدال ها و تحلیل ها به تحلیل رود؟!
و ما چه غافلیم اگر:
[زندانى لفظ واصطلاحیم و خوشیم]
بحث به درازا كشید.
سخن را همینجا به پایان بریم واز گرفتار شدن در دام هاى شیطانى جدل و مراء و مخاصمات به خداوند پناه بریم و مصونیت از[ آفات علم] رااز درگاهش بطلبیم .

 

*******************************
منبع: 
پرسمان
******************************
پی نوشتها:

1. سوره كهف آیه 54
2. سعدى (مثال و حكم دهخدا 2.818).
3. معحجه البیضاء ج 1.129 به نقل از خصال صدوق
4. الكافى ج 1.49 معحجه البیضاء ج 1.128.
5. مفردات راغب واژه جدل .
6. بحارالانوار ج 70.399 و 400.
7. گلستان سعدى باب هشتم .
8. الكافى ج 1.47 محجه البیضاء ج 1.127
9. همان مدرك 196.
11 همان مدرك 197 كلااحادیثى به مضمون هاى یاد شده دراحادیث دیگرى هم دراین كتاب به شماره هاى 29063290592905729056و 29064 آمده است .
12بحارالانوار ج 2.139 و ج 70.407 و كافى ج 2.301
13بحارالانوار ج 2.128 . دراین زمینه در صفحه 127 حدیث 4 دقت شود
14.از جمله به این منابع رجوع شود :بحارالانوار ج 0ط.396 و ج 2.124 و ج 2.138 و ج 9و10 ( احتجاجات ( اصول الكافى ج 1.300 كنزالعمال ج 185.10 سفینه البحار ج 2.531 و 596 و ج 1.221 الحیاه ج 2.321 و 322. سفینه البحار ج 2.531 و 596 و ج 1.22. الحیاه ج 2.321و322.
15جامع السعادات نراقى ج 2.282.
16سوره مومن آیه 56.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط