رهایی از شرک خفی

تاریخ ارسال:ش, 08/27/1396 - 23:13
 آیت‌الله میرباقری
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین میرباقری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.
«بسم الله الرحمن الرحیم، الر کتابٌ أحکمت آیاتُهُ، ثُمَّ فصّلت من لدن حکیم خبیر(1) اَلّا تعبدوا الّا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر(2) وَ أن استَغفروا ربکم ثم توبوا الیه، یمتّعکم متاعاً حسنا الی اجلٍ مسمّی وَ یُوتِ کُلَّ ذی فضلٍ فضلَه وَ اِن تولَّوا فَإِنّی أَخاف علیکم عذابَ یومٍ کبیر(3) إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُکمُ وَ هُوَ عَلىَ کلُ شىَ ءٍ قَدِیرٌ(4)»

وادی توحید
کتاب قرآن، مرحله احکام و تفصیل دارد. مرحله احکام همان توحید است. همه دعوتها در قرآن از ابتدا تا انتها دعوت به توحید است. مابقی همه تفصیل است. اگر پرهیز از جهنم داده می شود، دعوت به بهشت می شود، سرنوشت اقوام و گذشتگان بیان می شود، احکام و شرائع بیان می شود، همه این معارف تفصیل کلمه توحید هستند. در عرض کلمه لا اله الا الله و دعوت به توحید، هیچ دعوت دیگری نیست و اگر ما بتوانیم وارد وادی توحید بشویم، مأمون از عذاب هستیم. «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی همه رنجها و عذابهایی که متوجه ماست به خاطر خروج از وادی توحید است.
همینطور اشاره شد که خروج از وادی توحید در بعضی موارد شرک آشکار است، که در اینصورت به تعبیر قرآن «ذنبٌ لا یُغفَر» است.« إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاء»(نساء/48) خدای متعال شرک را نمی آمرزد، مادون شرک قابل آمرزش و بخشش است. در موارد دیگر یک شرک داریم که شرک خفی و پنهان است. مثل اینکه انسان در عرض خدای متعال و اولیای الهی به دیگران دل ببندد و امیدوار باشد. اینها  همه در قیامت مورد محاسبه قرار می گیرند، ولی شرک مغفور هستند و مورد مغفرت قرار می گیرند.
محاسبه نفس در خصوص امید به خدا و یأس از غیر خدا
مرحوم کلینی در روضه کافی از یکی از معصومین در باب محاسبه نفس، یک حدیث نورانی نقل کرده است: اگر خدای متعال دو خصوصیت را در شما بیابد، مستجاب الدعوة می شوید. دعایتان مستجاب می شود. اول اینکه به خدای متعال امیدوار باشید. دوم اینکه از غیر مأیوس باشید. اگر «یأس از غیر» و «امید به خدای متعال» در شما پیدا شود، مستجاب الدعوة می شوید. هر حاجتی از خدای متعال بخواهید به شما می دهد.
نکته اش اینست که تا زمانی که این دو امر نباشد، دعا واقع نمی شود. نه اینکه دعا واقع می شود ولی اجابت نمی شود. این دو شرط دعا هستند. تا زمانی که انسان وابسته به غیر است و اعتماد به غیر دارد، از خدای متعال نمی خواهد. این حالت فقط حرف و حدیث است، دعا نیست. همینطور اگر ازغیر مأیوس شود ولی امید به حضرت حق و به فضل الهی نباشد و سرچشمه های امید و رجاء به خدای متعال در دلش جاری نشود، این انسان هم اهل تقاضا و دعا نیست. باید این دو در انسان پیدا شود. اگر دعا محقق شود، اجابت می شود.
نکته دیگری نیز بعد از آن حضرت فرمودند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ  قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»(1) خودتان را مورد محاسبه قرار دهید ببینید که این صفات در شما پیدا شده است یا خیر. آیا به غیر امیدوار هستید یا از غیر مأیوسید؟ آیا به خدای متعال امیدوار هستید یا از خدا مأیوسید؟ این ها را در خودتان محاسبه کنید.
سپس فرمودند: قیامت 50 موقف دارد، هر موقفش 1000 سال طول می کشد. بعضی سوال و جوابهایی که در این مواقف از انسان می کنند از همین امور است که آیا به خدا اعتماد داشتید یا خیر؟ اگر نداشتید به چه علت؟ چرا در طول عمرتان توکل، یقین، اعتماد به خدا و یأس از غیر او نداشتید؟ پس این حالت شرک خفی است که شرک مغفور است. ولی همین شرک مغفور که خدا می بخشد، مانع لقاء الله و معرفت کامل خدای متعال می شود. «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک بعبادة ربّه احداً»(کهف/110)
راه نجات از شرک و رسیدن به لقاء الله
عبور از وادی شرک در رسیدن به مرحله اخلاص و توحید چگونه ممکن می شود؟ چطور ممکن است انسان موحد بشود و از شرک خفی هم نجات پیدا کند و رگه های پنهانی شرک هم در وجود انسان نباشد؟ پاسخ اینست که راه رسیدن به توحید یک راه بیشتر نیست و آن اینست که انسان خودش را به آن بیوتی برساند که حقیقت نور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و پرتو نبوت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در آن خانه ها هست، «اذن الله ان ترفع و یذکر فیه اسمه»(نور/36) که  آن خانه ها بیت النبوة هستند. اگر به آن خانه ها برسیم بوسیله نور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هدایت می شویم. در غیر اینصورت به حقیقت اخلاص نمی رسیم.
خدای متعال فرمود: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد»(کهف/110) ذیل این آیه از امام صادق(علیه السلام) ذکر شده است که آن وحی که به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) ، با آن عظمت و جلالت که دارد، می شود یک چیز بیشتر نیست: «اله تان یکی بیشتر نیست» به غیر او دل نبندید، غیر او را دوست نداشته باشید، از غیر او نخواهید و استعانت نکنید. اگر کسی این دعوت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) را فهمید و اجابت کرد، حاصل اجابت دعوت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)، لقاء الله است. همه در پرتو  این هدایت می توانند به لقاء الله برسند. اگر این پیامبر نیامده بود، احدی به مقام لقاء الله نمی رسید. باب لقاء الله به روی همه بسته بود. و اگر کسی این پیامبر و دعوت را شناخت، امید به لقاء الهی دردلش زنده می شود. حال اگر این انسان امیدوار بخواهد به سوی توحید حرکت کند،«فلیعمل عملاً صالحاً»، عمل صالحی انجام دهد و مراقب باشد مبتلا به شرک نشود. روایات ظاهرش را معنا کرده است: مراقب باشد شرک خفی نداشته باشد، اگرچه بخشیده می شود ولی مانع لقاء الله است.
در روایتی امام صادق(علیه السلام) فرمودند: « لا یشرک بعبادة ربه » یعنی «لا یتخذ مع ولایة آل محمد ولایة غیرهم»(2) سپس فرمودند: اگر کسی مبتلا به شرک شد، حتما در وادی ولایت با اخلاص قدم نگذاشته و کسی غیر از امیرالمومنین(علیه السلام) را شریک کرده است. اگر کسی فقط با امیرالمومنین(علیه السلام) سیر کرد، ایشان فقط دعوت به توحید می کنند. «من اشرک بعبادة ربه، فقد اشرک بولایتنا»، اگر شرک در ولایت نباشد، شرک در توحید واقع نمی شود. پس بنابراین نتیجه این می شود که وقتی خدای متعال می فرماید: «الّا تعبدوا الا الله اننی لکم منه نذیر و بشیر»، معنایش اینست که در غیر وادی ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) سیر نکنید. اگر در این وادی سیر کردید، همه بشارتها برای شماست و همه انذارها برای خروج از این وادی است. اگر کسی از این وادی بیرون رفت همه عقوبت ها و رنج ها برای اوست. آن نعمتی که خدا در دنیا قرار داده و از آن حساب و کتاب می کشد، نعمت ولایت است. اگر کسی نسبت به این نعمت وظیفه خودش را انجام داد، دیگر حساب و کتاب دیگری در این عالم نیست.
امام رضا علیه السلام ذیل آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(تکاثر/8) فرمودند: نعیم حقیقی دنیا نیست که مردم مورد سوال و جواب قرار بگیرند. وقتی سوال کردند که این آیه را چگونه معنا می کنید، به حضرت فرمودند: بله علمای شما از خوراک و پوشاک شما سوال می کنند. ولی امام صادق(علیه السلام) وقتی این حرف را شنیدند ناراحت شدند، فرمودند: کاری را که برای خود زشت می دانید به خدا نسبت ندهید. آیا شما از مهمان می پرسید که چه خورده و چه مقدار خورده است؟ سوال از اینها نیست. فرمودند: از ولایت ما می پرسند. از ترک اولی سوال می کنند، با یک ترک اولی هبوط پیدا می شود.
جهنّمی شدن با تبدیل نعمت ولایت به کفر
در وادی ولایت هرچه هست، عین توحید است. اگر کسی در این وادی وارد شد، جزء کسانی می شود که در این آیه آمده: «رجالٌ لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیع عن ذکر الله»(نور/37) همه کارش توحید است، عبادت است. هیچ چیز او را مشغول نمی کند. اگر کسی از این وادی بیرون برود، همه چیز او غفلت است، نماز او هم شرک است.
این آیه را اینطور معنا کردند: « أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار * ِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/28) پیغمبر ما شما می بینی (اگرچه دیگران این نگاه نافذ را ندارند ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) داشتند) ، آنهایی که نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند. ندیدی قوم خودشان را به سمت دار البوار حلول دادند؟ دار البوار یعنی داری که بائر است، هیچ رویشی در آن نیست، سبز نمی شود، یعنی جهنم. کسانیکه این تبدیل را می پذیرند، وارد جهنم می شوند. از همین جا قومشان را جهنمی کردند، بعدا وارد آن جهنم می شوند و آن جهنم قرارگاهی بد است.
ذیل همین آیه حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: چه نفعی می بردند که سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تغییر دادند؟ و از وصی او عدول کردند؟ خوف این را نداشتند که خدا بر آن ها عذاب وارد کند؟! سپس همین آیه را خواندند و فرمودند: «بدلوا نعمة الله»، آن نعمت ما هستیم. «بِنا یَفُوزُ مَن فاَزَ یَوم القیامَة»(3) همه فائزین در قیامت با ما فائز می شوند. فوز قیامت را قرآن معنی می کند، می فرماید: همه می میرید، مرگ را می چشید وقتی در قیامت محشور می شوید بطور کامل عملتان را به شما می دهند، هیچ چیز از پیمانه تان کم نمی کنند، هر کس از جهنم دور داشته شود و وارد بهشت شود او فائز است. «بنا یفوز من فاز یوم القیامة» اگر کسی با ما بود اهل فوز است. مردم را از ما جدا کردند. آن نعمتی که با آن نعمت از جهنم و عذاب نجات پیدا می کنند، نعمت ماست. قرآن نمی فرماید: کفران  نعمت کردند، بلکه می فرماید: این نعمت را با کفر جابه جا کردند.
امیر المومنین(علیه السلام)، کلمه ایمان
در قرآن حقیقت ایمان، وجود مقدس امیرالمومنین(علیه السلام) است. ایشان خود، کلمه ایمان هستند. هر کجا کلمه ایمان است نازله وجود امیرالمومنین(علیه السلام) است. حقیقت ایمان در وجود مومن، شعاعی از ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. حقیقت توحید هم همینطور است. ائمه (علیه السلام) ارکان توحید هستند. اگر در قلبی انوار آن ها نازل شود، حقیقت توحید نازل شده است. موحد شدن معنایی جز این ندارد که حقیقت توحید، حقیقت ولایت معصوم به قلب انسان برسد. در آنصورت وجود مومن بیت النور می شود، حقیقت ایمان به هر جا وارد بشود بیت النور می شود. در روایت آمده است که مشکوة نور الهی که نور الهی در آن تجلی می کند، قلب مومن است. در وجود مومن یاد الهی است. لذا دیگران که به این مومن نزدیک می شوند و ذیل او قرار می گیرند، آنها هم از کسانی می شوند که: لا تلهیهم...
در قرآن کلمه ایمان مقصود امیرالمومنین(علیه السلام) و کلمه کفر نقطه مقابل امیرالمومنین(علیه السلام) است: «حب وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی  قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7) ایمان را در دل شما زینت داده است و کفر و فسوق و عصیان را در قلوب شما مکروه قرار داده است. فرمودند: ایمان امیرالمومنین(علیه السلام)، و کفر و فسوق و عصیان یعنی اولی و دومی و سومی. لذا «کافر» کسی است که از ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) به اولی روی می آورد. ولایت دومی محیط فسق و سومی محیط عصیان است. اگر کسی هر سه با هم را قبول کرده باشد، کافرِ فاسقِ عاصی می شود. همه عباداتش هم معصیت است. نماز خواندنش هم کفر است. بر خلاف این که اگر کسی وارد وادی ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) شود، تجارتش هم نماز است. کلمه، لفظ نیست. یک وادی است که ما باید وارد آن بشویم. کلمه به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) تفسیر شده است. در اصطلاح قرآن کلمه لا اله الا الله، محیطی است که ما باید وارد آن شویم. وقتی ما لفظ لا اله الا الله را تلفظ می کنیم که وارد این کلمه نمی شویم.
کلمه طیبه و شجره طیبه
خداوند در قرآن می فرماید: « أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء * ِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/24) روایات زیادی این آیه را معنی کرده اند. در بعضی روایات فرموده اند: کلمه طیبه همان کلمه توحید است، همان کلمه لا اله الا الله است. در بعضی روایات به تفصیل، این کلمه توضیح داده شده است. این کلمه، ریشه آن نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) ، تنه آن امیرالمومنین(علیه السلام) است و برگها شیعیان حضرت هستند. در روایات دیگر با بیان دیگری توضیح داده شده است. فرمودند: اصل این درخت ثابت است و فرع آن در آسمان است. می دانیم که درخت های معمولی ریشه شان در زمین و شاخ و برگشان در آسمان است. این کلمه طیبه فرعش سماواتی است، اصلش کجاست؟ اصل آن، سرچشمه این کلمه، حضرت حق است. آنها متصل به حضرت حق هستند. اصلش فوق سماوات است. فرع این درخت، فرع درخت توحید، سماواتی است. «توتی اکلها کل حینٍ»، علی الدوام به اذن پروردگار میوه می دهد. شجرۀ طیبه همیشه بهار است، همیشه میوه دارد. سماواتیها، آنها که در آسمان شجرۀ توحید هستند، دائم از میوه آن تناول می کنند. میوه صبر، یقین، رضا و بقیه معارف. این میوه ها فروع این شجره توحیدند که سماواتیها دائم از این میوه ها تناول می کنند.
در زیارت امین الله بعد از زیارت حضرت، دو فراز است. یک فراز دعا، برای ارتقاء نفس است که نفس ما ذیل حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) تعریف می شود: «اللهم فاجعل نفسی مطمئنة بقدرک، راضیةً بقضائک» تا «مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک».
فراز دوم حمدهایی هست: «اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة و ...»، همه این توصیف هایی که در این فراز است، فقط در وادی ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) اینگونه است: «موائد المستطعمین معدة و مناهل الظماء مترعة»، مائده ها برای کسی که این مائده ها را طلب می کند آماده است، سرچشمه ها برای آنها که تشنه هستند جاری است. امثال بنده که غافل از موائد آسمانی هستیم. این مائده ها رحمت خاص خداوند است. همان صبر و یقین و ... که در بهشت به انسان می رسد.
باطن نعمت های ظاهری بهشت
لذا بهشت ظاهر و باطن دارد. ظاهر بهشت همان نهرها و حور و قصور است، و باطن آن چیزی جز ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) نیست. وقتی خدا بهشت متقین را توصیف می کند، می فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی  وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبین»(محمد/15) در بهشت متقین نهر جاری است. نهرهایی از آب گوارا و از شیری که فاسد نمی شود. نهرهایی از عسل و از خمر. خمری که سراسر لذت است و هیچ تلخی در آن نیست. خمرهای دنیایی لذتش توام با اسکار و از بین رفتن عقل و تلخی هاست. ولی خمر بهشتی سراسر خیر است. «و مغفرة من ربهم»، بعد هم مغفرت الهی.
بعد از آن قرآن در سوره ا دیگر مقایسه می کند: «و لهم فیها من کل الثمرات»، از همه ثمرات هست. هیچ ثمره ای نیست که به آن نرسند، جای کار کردن هم نیست. ثمرات در اختیار متقین است و بعد مغفرت الهی است. سپس خداوند می فرماید: «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم» آیا اینها مانند آنهایی هستند که مخلد در آتش هستند و از آب حمیم به آن ها می خورانند، که همه احشاء و امحاءشان را قطعه قطعه می کند.  حضرت این مطلب را توضیح می دهند که «أنهارٌ من ماء»، «الماءُ، رجلٌ». حقیقت آب وجود مقدس امام است. کلمه ماء، کلمه سرچشمه حیات است. یعنی نهرهایی از آستان امیرالمومنین(علیه السلام) در بهشت آنها جاری است. در نهرها آب جاری است، ولی باطن آن ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. غذای بهشتی ها از ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. اینکه می فرماید: امیر المومنین(علیه السلام) یعسوب است، همین معنی را می دهد. همه طعامشان از آنجاست.
حضرت در خطبۀ شقشقیه می فرمایند: «یَنْحَدِرُ عَنِّی  السَّیْلُ  وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْر»(4) همه حقایق، سیلابهایی است که از وجود من جاری می شود و هیچ پرنده تیز پروازی قله مرا فتح نمی کند. «و انهارٌ من خمر»، خمر باطنش علم امام است. خمر می خورند و غرق در لذت می شوند. این لذت، لذت از معارف توحید است. «و مغفرة من ربهم»، می فرماید: مغفرت یعنی ولایت امیرالمومنین(علیه السلام). «کمن هو خالد فی النار»، النار ولایة عدو آل محمد(صلی الله علیه و آله) است. همانطور که «انهارٌ من ماء»، حقیقت آن وجود امیرالمومنین(علیه السلام) است و از آستان ایشان این نهر جاری می شود، حقیقت «ماء حمیم» هم ولایت دشمنان امیرالمومنین(علیه السلام) است. کسی که مهمان ولایت آنها شد، در آن جا هم مهمان آنهاست.
تفسیری دیگر از کلمه و شجره طیبه
در بعضی روایات اصل شجره طیبه، معصومین و فرع آن ولایت آنهاست. اگر کسی به ولایت آنها رسید سماواتی می شود. در آنصورت رزقش سماواتی می شود. همان که بیان شد: «اَنهارٌ من ماء»، همین جا هم وقتی می خورد و می نوشد، از زمین فاصله می گیرد. پس «لا تعبدوا الا الله»، یعنی وارد کلمه لا اله الا الله شویم و این کلمه طیبه همان وادی ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. وقتی سماواتی شدیم، آرام آرام می توانیم رشد کنیم و به اصل برسیم. در حدیث نورانیت هم گفته شده است: « مَعْرِفَتِی  بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل »(5)
ما باید اول از زمین جدا شویم، بعد از آن وارد سماء ولایت و آسمان ولایت شویم. اینکه فرمود: وقتی مومن از دنیا خالی می شود رفعت پیدا می کند و آسمانی می شود و شیرینی محبت خدا را می چشد، منظور از دنیا عالم طبیعت  نیست، دنیا محیط ولایت دشمنان ماست. «بل توثرون الحیوة الدنیا و الآخرة خیر و ابقی»، دنیا ولایت دشمنان ما و آخرت ولایت ماست. اگر کسی آخرتی شد، از دنیا خالی شد، سماواتی می شود، وارد وادی ولایت می شود. این فرع وجود ائمه (علیهم السلام) است. وقتی سیر کرد، کم کم به اصل شجره توحید می رسد که حقیقت نورانیت وجود مقدس امیرالمومنین(علیه السلام) و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) است.
وقتی حقیقت ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) را به انسان چشاندند، توحید خالص حاصل می شود. بعد از اینکه متقین وارد بهشت شدند، تازه باید از این آب معارف بخورند، از آستان امیرالمومنین(علیه السلام) نهرهایی جاری است باید بیاشامند، انتها هم ندارد. اگر توانستند از فرع به سمت اصل یعنی حقیقت ولایت سیر کنند، به سرّش که نورانیت امیرالمومنین(علیه السلام) است می رسند. «انّ کنه معرفتی بالنورانیة معرفة الله». معرفة الله یعنی این قدر در وادی ولایت سیر کنند تا به حقیقت و سرّ و باطن ولایت، ایشان را راه بدهند. آن وقت عارف بالله می شوند، موحد می شوند. پس «لا تعبدوا الّا الله» و راه توحید اینست. باید وارد وادی ولایت بشویم. باید حقیقت کلمه ایمان وارد قلب ما بشود.
بهشت و جهنم، از دنیا تا آخرت
اگر حقیقت ولایت به قلب ما برسد، در آنصورت دائم در عبادت هستیم، دائماً فی الصلوة هستیم. ولی اگر این ولایت تبدیل شد، تبدیل آن یعنی دائم در جهنم هستیم. از همین دنیا در جهنم هستیم. بهشت هم همینطور است، بهشتی ها الان در بهشتند، در جنت امیرالمومنین(علیه السلام) هستند. در بهشت تمام مهمانخانه، مال امیرالمومنین(علیه السلام) است. کسانی که در بهشت در حجاب نیستند، دائم نور امیرالمومنین(علیه السلام) را می بینند و با امیرالمومنین(علیه السلام) هستند. آنهایی که در محبت کامل هستند، بلا حجاب در محضر امیرالمومنین(علیه السلام) هستند.
این جمله ای که حضرت به سعید بن عبد الله فرمودند: «انت امامی فی الجنة»، یعنی جنت او جنة الحسین است. از جنت حور و قصور عبور کرده است. همه اینها نازله ولایت و نازله رحمت خداست. هیچ غفلتی هم نمی آورد. در همین دنیا هم اگر کسی وارد محیط ولایت شده باشد، در غفلت نیست. در بهشت چون بیت النور است، اصلا غفلت نیست. ولی آنهایی که وارد وادی ولایت می شوند درجات دارند. بعضی از مردم، رحمت و ولایت را با دهها حجاب می چشند. بعضی هم در بهشت که می روند، روبروی امامند. حقیقت بهشت را بدون حجاب می بینند. باطن امیرالمومنین(علیه السلام) حقیقت بهشت است. چرا؟ چون امام «معدن الرحمة» است و بهشت سراسر رحمت رحیمیه خداست و هرکس در بهشت است، غرق در رحمت است.
معنای «ففروا الی الله»
اگر کسی وادی ولایت را طی کرد، به «معدن الرحمة» می رسد. به شخص امام که اصل کلمه توحید است، می رسد. حقیقت توحید درک می شود. پس «ففّروا الی الله»، یعنی سرنوشت قوم ها به خاطر این بود که از وادی توحید بیرون رفته بودند، حال شما از بتکده بیرون بیایید و رو به سوی خدا بیاورید. انذار می کنم، اگر خدای دیگری اخذ کردید در دنیا و آخرت معذب می شوید. «ففّروا الی الله» یعنی «ففّروا الی الحج». پایان حج ملاقات امام است، یعنی «ففروا الی الامام». «ففروا الی الله» به تعبیر فارسی یعنی«ففّروا الی ولی الله، الی رسول الله». به همین خاطر است که «من احبکم فقد احب الله، من اطاعکم فقد اطاع الله، من ابغضکم فقد ابغض الله، من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من ردّ علیکم فی اسفل درک من الجحیم». چون وادی ولایت همان وادی توحید است. اینست که قرآن هم مرتبه احکامش توحید و ولایت است و بقیه اش تفصیل آن است.
منبع: mirbaqeri.ir
------------------
پی نوشت ها:
 (1) وسائل الشیعة، ج 16، ص: 99
 (2) تفسیر القمی، ج 2، ص: 47
(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 217
(4) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 48
(5) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 26، ص: 1

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط