گـوهر وجود آدمی

تاریخ ارسال:ج, 04/16/1396 - 19:09
مکتب اخلاقی نجف
حجت الاسلام والمسلمین جعفر ناصری

یکی از روش هایی که برای انتقال و تفهیم معارف و علوم در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به کار رفته است، استفاده از تشبیه و تمثیل است. البته به خلاف سخنان عامیانه، تشبیهات و تمثیلات قرآنی و روایی دارای حقایقی عمیق هستند که هر چه در آن ها تأمل و تفکر شود، مطالب و معارفی جدید به انسان ارائه می کنند.
در مجامع روایی ما از جمله در جلد هشتم مجموعه گرانسنگ کافی و نیز در جلد چهارم کتاب شریف من لایحضره الفقیه روایتی با تمثیلی عمیق نقل شده است که از غرر و درر روایات اهل بیت علیهم السلام محسوب می شود و توجه به تمثیل به کار رفته در آن، و درک معنای آن، در سلوک صحیح اخلاقی بسیار اساسی و کارگشا است. ما نوشتار خود را به بررسی و تبیین این حدیث شریف اختصاص می دهیم. این روایت که از وجود مبارک پیـامبر اکـرم صلی الله علیه و آله نقل شده، چنین است:
الناس معادن کمـعادن الـذهب و الفـضّه؛(۱)
مردم، معادنی هستند مانند معادن طلا و نقره.

ابتدا توجه به دو نکته درباره این حدیث مفید و لازم است:
نکته نخست. ذکر «ذهب» و «فضه» در روایت، از باب نمونه است؛ چرا که «الناس» شامل عموم مردم است؛ اعم از مؤمن و کافر و سعید و شقی و از سوی دیگر، طلا و نقره در میان معادن، دارای شرافت و بلکه شریف ترین انواع معادن هستند؛ پس نمی توان گوهرهای وجود انسان ها را منحصر در طلا و نقره دانست. و همانگونه که در معادن، علاوه بر طلا و نقره، آهن و مس و ذغال سنگ و… هست، در معادن وجود انسان ها نیز علاوه بر جوهره های ناب، جوهره های متوسط و نیز جوهره های پست و کم ارزش هم هست؛ همانگونه که علامه مجلسی در شرح این حدیث شریف می فرماید:
الناس متفاوتون کتفاوت المعادن متفاضلون کتفاضل الجواهر المجلوبه منها؛ فمنها الذهب و الفضه و النحاس و الحدید و… غیر ذلک. و کان الغرض النبوی أن یعلّمک أن الناس متفاوتون… لیسوا بأمثال و إن کانوا من جنس واحد… ؛(۲)
مردم، مانند تفاوت معادن، با یکدیگر متفاوتند و در ارزش، مختلفند همچون اختلاف ارزشِ گوهره ایی که از معادن برمی گیرند که از جمله معادن، طلا و نقره و مس و آهن و… غیر آن است. غرض پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از این حدیث، این است که به تو بفهماند مردم همانند هم نیستند؛ هر چند از یک جنسند.
نکته دوم. همانگونه که وجود اجناس گوناگون و معادن مختلف، به معنای استخراج آن ها و فعلیت یافتن آن ها نیست، وجود جوهرههای گوناگون در انسان ها نیز به این معنا نیست که همه مردم جوهره وجودی خود را به فعلیت رسانده اند. برای تبیین بیشتر این مطلب اینگونه به توضیح می پردازیم: در طبیعت، طلایی یافت می شود که هنوز استخراج نشده و زیر گرد و غبار معدن، بی استفاده است و یا استخراج شده است؛ ولی گوشه ای زیر خروارها خار و خاشاک و زباله پنهان و گم شده است. از آن طرف، طلایی هم یافت می شود که استخراج شده و در حد خود، به بالاترین مراتب رسیده و مثلاًَ در تاج سلطنت بر سر پادشاهی جا گرفته است و همین طور سایر اجناس. در میان انسان ها هم کسانی هستند که گوهر و جوهرهای با ارزش و ناب دارند؛ اما قدر خود را ندانسته و همچون طلایی مدفون در خرابه، زیر خار و خاشاک معصیت ها و غفلت ها پنهان شده و ارزش و درخشش خود را از دست داده اند. در سوی دیگر انسان هایی هم هستند که از نظر گوهر وجودی، درجه ای متوسط دارند و مثلاً با فلزی مانند مس قابل مقایسه اند؛ ولی همین گوهر وجودی را به بهترین نحو حفظ می کنند و آن را در بهترین و مناسب ترین جایگاه قرار می دهند و در حد خود، از هر گونه آلودگی دوری می کنند. اینجا است که ارتباط این روایت با بحث سلوک و خودسازی آشکار می شود.

سلوک صحیح و مراتب آن
بحث از جوهره آدمی و شناخت آن، بحثی دامنه دار و عمیق است که مجال و فرصتی مفصّل می طلبد و برخی مراتب علمی آن و شناخت جوهره انسان ها ویژه اهل بیت علیهم السلام و – به صورت محدودتر – در اختیار اولیای خاص الهی است؛ ولی هر کس با مدتی تعمق در وجود خویش و شناخت زوایای روحی خود، به مرتبه ای از شناخت گوهر خود و «داشته ها و نداشته ها» و «امتیازات و نقایص» خود پی می برد؛ مثلاً پی می برد بیش از اندازه عقل گراست یا بیش از حد عاطفی است. بخش مهمی از سلوک صحیح اخلاقی این است که انسان جوهره خود را بشناسد و گرد و غبار نشسته بر جوهره وجودش را برطرف کند و استعدادها و امتیازات روحی خود را به فعلیت رسانده و از آن ها بیشترین بهره را ببرد.
برای بیشتر جویندگان معنویت، مهم و ضروری نیست که بدانند چرا مانند برخی اولیای خاص و حواریون اهل بیت علیهم السلام گوهری طلایی ندارند؛ بلکه دغدغه اصلی آنان، باید این باشد که چرا از گوهر فعلی خویش بیشترین بهره را نبرده و آن را زلال و درخشنده نکرده و به فعلیت نرسانده اند. هر کس ابتدا باید ببیند از داشته های معنوی خود چقدر بهره برده است و سپس دنبال ناداشته ها باشد.

زلال کردن گوهر وجود
اکنون این سؤال پش می آید که هر یک از ما که دارای جوهرهای خاص خود هستیم، چگونه آن جوهره را زلال و شفاف کنیم و بیشترین بهره را از آن ببریم؟ در پاسخ می گوییم که آنچه باعث مغشوش شدن جوهره آدمی و زنگار گرفتگی آن می شود پیروی از هوای نفس و افتادن در دام گناهان و غفلت ها است و لذا راه زلال شدن جوهره آدمی، مقابله با عوامل گناه و غفلت و در یک کلمه، جهاد با نفس است. جهاد با نفس خیلی زود شیاطین وجود انسان را دور کرده و تعلقات و قوای تخیلی را سامان می دهد و تشتت را از بین می برد. جهاد با نفس، انسان را مستعد کرده و جوهره را صاف و زلال می نماید و آثار وضعی سریعی هم دارد. مخالفت با نفس در همه جهات باید باشد و هر کس در همان بعدی که ضعف دارد، باید بیشتر مجاهده کند؛ اعم از خواب و خوراک و شهوت و غضب و… .
در این بین، نماز شب، بیداری سحر و همین طور روزه، بسیار مؤثر است. در مسیر مجاهده و پس از اصلاح اعمال، اگر فکر هم اصلاح شد و ذرّه ذرّه یاد خدا و توجه به او در دل انسان ها جا گرفت، جوهره انسان نقطه نقطه صاف و صیقلی می شود و پس از مدتی همه وجود، زلال می گردد. البته گاهی برای برخی مؤمنان، بخشی از زلال سازی گوهر وجود، به وسیله ابتلائات و سختی هایی است که به آن ها می رسد؛ این ابتلائات، مانند کوره حدادی، ناخالصی های وجود آدمی را می زدایند و آن را ناب و درخشان می کنند. پس از زلال شدن جوهره وجود، رتبه ای دیگر از سلوک هست که برخی از اهل معرفت به آن نائل می شوند که به توضیح آن می پردازیم.

مرتبه عالی سلوک؛ ارتقای جوهره وجود
خداوند متعال، آن قدر در وجود آدمی استعداد رشد و ترقی قرار داده است که علاوه بر پاک و زلال کردن جوهره وجودی اش حتی می تواند آن را ارتقا بخشد و مثلاً از مرتبه آهن به نقره و سپس به جوهره طلایی نایل شود؛ همانند آنچه در کیمیا و ارتقای یک فلز و ماده معدنی به مرتبه بالاتر مطرح است.
اگر اعمال صالح به ویژه ذکر خدا سراسر وجود انسان را فرا گیرد. علاوه بر اینکه زنگار وجود را برطرف کرده و آن را زلال می کند، جوهره وجودی را نیز ارتقا می بخشد. بر زبان جاری کردن ذکر خدا و تکرار آن – به ویژه ذ کر لا اله الا الله – در این باره نقشی بسزا دارد.
اما آنچه در این نوشتار، بیشتر مورد نظر ما است دو عامل مهم برای ارتقای جوهره آدمی است که مورد تأکید علمای اخلاقی مکتب نجف بوده است. مرحوم آیت الله سید محمد حسین تهرانی از قول استادشان مرحوم علامه طباطبایی و ایشان از قول استاد خود، مرحوم آیت الله قاضی قدس سرهم چنین نقل می کنند:
اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفا کنند و بالاخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است، در یکی از این دو حال بوده است:
اول در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خواننده آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف می شده که قاری قرآن، خدا است.
دوم از راه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛ زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا، عنایتی عظیم است.(۳)
با عنایت به نقش مهم و بی بدیل قرآن کریم و اهمیت و ضرورت ارتباط با کتاب خدا، به دلیل تناسب ایام، به عامل دوم یعنی توسل به حضرت سید الشهداء علیه السلام می پردازیم.

گوهر اشک
میان اعمال صالح، هیچ عملی مانند توسل به حضرت سید الشهداء علیه السلام جنس آدمی را پاک و زلال نمی کند. تمام ثواب هایی که برای توسل و اشک در مصائب آن حضرت گفته اند، با این مسأله قابل حل است که در این توسلات، جنس انسان تبدیل می شود و عالی می گردد. توضیح آنکه همه ثواب ها مربوط و منوط به عمل است و عمل هر شخص، در حد و اندازه حقیقت او و جوهره او است؛ ولی توسل به حضرت سید الشهداء علیه السلام حقیقت و جوهره را بالا می برد و جنس آدمی را ارتقا می بخشد و این ارتقا و ترقی، مرتبه اش فوق عمل است؛ لذا در ثواب توسل و توجه به آن حضرت، هر چه نوشته و نقل شده باشد، امکان پذیر است.
خود زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام ما را به این مطلب رهنمون می کند که در دستگاه حسینی علیه السلام و در توسلات به آن امام غریب، بالاترین مقامات و والاترین خواسته های معنوی قابل پی گیری و دستیابی است؛ از جمله مقام محمود، همراهی با امام زمان علیه السلام در خونخواهی امام حسین علیه السلام (۴)و آبرومندی نزد خداوند متعال.(۵)
در واقعه عاشورا نیز همین مطلب قابل پیگیری است که آن هایی که گرد شمع وجود امام حسین علیه السلام جمع شدند و با آن حضرت ماندند و در رکاب آن بزرگوار شهید شدند، همگی دارای جوهرهای طلایی و ناب بودند که از جای جای زمین جمع شدند و کهربای وجود امام علیه السلام آنان را از گوشه و کنار، به خود جذب کرد. از غلام نوجوانی گرفته که عارفانه و عاشقانه شعار می دهد: «أمیری حسین و نعم الأمیر»(۶)تا حرّ ریاحی که هر چند فرمانده سپاه مقابل حضرت است؛ ولی پشت سر آن حضرت نماز می خواند و برای مادر آن حضرت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها احترام ویژه قائل است و نیز جان فشانی ها و رشادت های امثال حبیب بن مظاهر و… همگی حاکی از آن است که مردانی طلایی در کربلا گرد آمدند که سرآمد روزگار خود بودند.
بررسی اهمیت و تأثیر بی نظیر توسل به امام حسین علیه السلام در سلوک الی الله مجالی دیگر می طلبد؛ لذا به طور خلاصه چنین می گوییم، که آن اشک و توسلّی، چنین آثار شگرفی را در پی دارد که حقیقتاً از سوز دل باشد و همه وجود انسان اشک شود و از چشمانش فرو ریزد و این حاصل نمی شود، مگر با ارتباط مستمر با آن حضرت و تاریخ آن حضرت و کسب معرفت و مداومت همراه مراقبه. چنین اشکی فقط یک حرکت عاطفی نیست؛ بلکه پشتوانه های عمیق معرفتی و درونی دارد و انسان را با حقایق پیوند می دهد. خداوند همه ما را از دلسوختگان حقیقی مصائب سیدالشهداء علیه السلام قرار دهد.
---------------
پی نوشت :
۱. اصول کافی، ج۸، ص۱۷۷، ح۱۹۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۱، ح ۵۸۲۱ ؛ بحارالانوار، ج۳۱، باب ۴۲، ح۵۱، ص۶۵ ؛ مشکاه الانوار، فصل ۵، ص۲۶۰.
۲. بحارالانوار، ج۶۱، باب ۴۲، ح۵۱، ص۶۵.
۳. رساله لب اللباب.
۴. و أسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله و أن یرزقنی طلب ثاری مع امامٍ مهدی… .
۵. اللّهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره.
۶. امیر من، حسین است و او خوب امیری است.
--------------
منبع : چشمه زلال

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط