روزنه‌ای به حیات طیبه

تاریخ ارسال:چ, 07/26/1396 - 22:32
شرح صدر
حضرت حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر ناصری

حکمت عملی یکی از شاخه های علوم بلکه اصل و ریشه همه علوم است که در بعضی از کتب به خوبی از آن تعریف شده ‏است. نظر برخی مانند شیخ داوود انطاکی حکیم شیعی مذهب درباره علم این است که «العلم، انتقاش صوره المعلوم فی قوی العقل و ‏النّفس». کلمه انتقاش را عمداً آورده  است و مقصود این است که تأثیر آن معلوم در قوای عقل و ذهن، باید به صورت انتقاش ‏باشد. و فائده حکمت عملی را می گوید: «استکمال النفس الناطقه فی قواها والوقوف علی حقائق الاشیاء بقدر طاقه البشر» ‏و فایده اش این است که هر انسانی را ارتقا بدهد و قوّه و استعداد او را شکوفا کند و هر انسانی را از قوه به فعل برساند و نواقص ‏نفسانی او را تکمیل و تتمیم کند و همه را به کمال برساند، منتها در حد استعداد بشری که در هر کسی متفاوت است. ‏
تمام برداشت ها، توجیه ها و تفسیرهایی که الآن در قضایای معنوی هست، نگرش کسی است که از بیرون به قضایا نگاه می کند. ‏انسان زمانی به آثار عملی و نتایج دقیق معنوی می رسد که بر اثر عمل صالح، حیات نصیبش بشود. بدون حیات طیّبه، انسان ‏چیزی درک نمی کند. ممکن است صفات خوبی داشته باشد، ولی این صفات خوب گاهی در بین کفّار هم هست. ما دنبال مسئله ‏دیگری هستیم. قرآن می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوهً طیّبه». بعد از عمل صالح و ‏ایمان و حیات قلب عالم برای ما فرق خواهد کرد. یک نمونه  و مصداق از مصادیق عمل صالح که حیات آور است اقامه نماز می باشد. همه ‏ما نماز می خوانیم، رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام و اولیای الهی هم نماز می خواندند، ولی نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ کُلِّ ‏تقیٍ» بوده، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» بوده است. نماز روحشان را سبک می کرد و پرواز می داد. از قول حاج آقا رحیم ارباب نوشته ‏شده که مرحوم آخوند کاشی مشغول عبادت و نماز بود و حال جذبه ای به آخوند دست داده بود و من (مرحوم ارباب) که در حال ‏پختن غذا بودم، چشمم به آخوند کاشی بود و حال او مرا هم تحت تأثیر قرار داد و حال جذبه ای به من دست داد و مرا از خودم و ‏از کاری که انجام می دادم، فارغ و غافل کرد؛ به طوری که غذا سوخت و دود تمام اتاق را گرفت و من اصلاً متوجه نشدم. به هر حال، در حال نماز به ایشان نوعی جذبه دست می داده -نوع این ‏حالات معنوی از نماز شروع می شده- البته بیان کردن این مطالب ‏برای عامّه مردم یا بعضی جوان های خام صحیح نیست؛ چون گاهی برخی نفوس کپی برداری می کنند و حالاتی مصنوعی و ‏تقلیدی در ایشان ایجاد می شود. تنها چیزی که باید بدانیم، این است که اینها حالات اولیای خداست و فقط برای دانستن این نکته ‏است که چنین قضایایی ممکن است باشد. نمازهای مرحوم آیت الله العظمی اراکی طولانی بود و بعضی از دوستان ایشان که با ایشان در این زمینه ها ارتباط داشتند می فرمودند: بعد از نماز حال غیر عادی در ‏چهره شان معلوم بود.
عمل صالح، حیات طیّبه می آورد. همه مشکل ما این است که درصدد تحصیل حیات طیّبه نیستیم. به دنبال عمل صالح هستیم و آن را ‏انجام می دهیم. اما عمل صالح شرایط دارد که وقتی شرایطش جمع شد، آن وقت حیات طیبه نصیب می شود. بعد از حیات طیّبه، ‏دیگر نماز فراتر از خواندن می شود و می توان آن را «اقامه» کرد. همه ارزش معنوی بشری، پس از این حیات طیّبه است. اگر ‏عملی مثل نماز بخواهد به برزخ (حقیقت عالم) منتقل بشود، اگر حیات قلب پشتوانه اش نباشد، فقط لفظی است که از حنجره ‏بیرون آمده. از طرفی در تجسّم عمل تردید نیست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبدیل شدن هر عملی را بفهمد. تعبیر من این است ‏که بین ما و عالم غیب کانال هوشمندی قرار دارد که می داند چگونه عمل را تبدیل کند. گاهی شخص حمد و سوره ای برای ‏اموات می خواند، اما میّت با میّت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. یکی از علما در خواب، مرحوم بیدآبادی را دیده بود ‏که از مقبره شان بیرون آمده اند و متحیّرند. پرسیده بود اینجا چه می کنید؟ مرحوم بیدآبادی فرموده بود: که آقا امام زمان علیه السلام آمدند ‏از اینجا رد شوند، حمد و سوره ای برای اموات تخت فولاد خواندند، آمده ام تا بهره ام را بگیرم. یک وقت، حمد و سوره ای را آقا امام ‏زمان علیه السلام می خوانند و نصیب وافری به آقا محمد بیدآبادی که خودش عارف بزرگی بوده هم می رسد چرا که این بستگی به حیات ‏قلب دارد. تا قلب انسان حیات پیدا نکند، چیز ارزشمندی تحویل عالم غیب داده نمی شود. البته این سخنان نباید دل سردی و زدگی ‏بیاورد، این راهی است که باید رفت و باید روشن شد. ‏
به هر حال، کیفیت عمل، مربوط است به درصد برخورداری مؤمن از حیات طیبه. هر چه بهره انسان از این حیات بیشتر باشد، ‏درصد توجهاتش بیشتر خواهد بود. چیزی که به این تبدیل روح می دهد، توجه است. اینکه فرموده است: «الدّعا مخّ العباده»، ‏توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون برای تبدیل و انتقال به عالم غیب، مهم توجه است و آن شرایط اولیه ای دارد. حیات، توجه ‏می آورد. کسی که قلبش حیات پیدا کرده، می تواند به گونه ای دیگر عبادت کند، ذکر بگوید و عمل بدون آن، چیزی را عاید انسان ‏نمی کند. اعمال زیادی انجام داده می شود و ثواب آن  به میتی هدیه می شود، اما اینها وقتی اثر می کند که قلب حیات داشته باشد. ‏هر چه حیات قلب بیشتر باشد، تأثیرش بیشتر است. گاهی یک نفر، یک خرما را در راه خدا می دهد، در عالم غیب هزاران هزار ‏نخلستان به او می دهند. چرا که عالم غیب هم خیلی وسعت دارد و رخ دادن این کارها در عالم غیب، خیلی آسان است. در روایتی آمده ‏است که زنی از حضرت صدّیقه طاهره علیها السلام سؤالی پرسید و حضرت جواب دادند. سؤال های دیگری پرسید و پاسخ آن را گرفت؛ تا ‏اینکه گفت دیگر خجالت می کشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون برای هر یک سؤالی که جواب می گویم، بیشتر از ‏جواهراتی که فاصله میان زمین و آسمان را پرکنند، به من اجر و پاداش عنایت می کنند. چنین جزایی برای پاسخ به یک سؤال ‏نیم دقیقه ای، به خاطر اخلاص و پشتوانه عمل است. گاهی صدقه دادن یک دانه خرما تبدیل به یک نخلستان می شود چون ‏پشتوانه دارد. و گاهی عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه یک خرمای خشک است؛ خلاصه این تبدیل، ‏اخلاص و حیات قلب و شرایط دیگری را می طلبد. ‏
اما در این بین، کانال هوشمندی هست که با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، این کانال هوشمند می داند که اگر این ‏برای اموات بود، چگونه آن را بر حسب نیاز میّت، به برزخ او برساند.‏ رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند که در شب معراج ملائکه ای را در حال ساخت دیوار دیدم، ولی گاهی متوقف می شدند. از جبرئیل ‏پرسیدم چرا متوقف می شوند. عرض کرد: مادامی که مؤمنان روی زمین ذاکرند، اینها هم مشغول ساختن هستند، ولی وقتی آنها از ‏ذکر متوقف می شوند، اینها از ساختن دست برمی دارند. آن کانال هوشمند است که می فهمد، این ذکر تبدیل به دیوار شود یا نخل. ‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان ها داریم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مؤمن ‏باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست. باید به ایمان و عمل صالح ملتزم بود. حاصل این ‏نشیب  و فراز و قبض و بسط های روحی، درصد ثابتی از ایمان است که مؤمن پیدا می کند و همان می شود ایمان ثابتی که در دل ‏او است و این را با عمل صالح باید مرتب ارتقا داد. باید به طور پیوسته مؤید برای این حیات بیاوریم. هر چه درصد حیات و درجه ‏حیات بالاتر می رود، ایمان هم بالاتر می رود. از طرف دیگر، با انجام عمل صالح، مراتبی از حیات نصیبش می شود. وقتی حیات ‏جدید و نو بیشتر نصیبش شد، موفق به اعمال گوناگون دیگری می شود با درصد بهتر. از این به بعد، حیات طیبه و عمل صالح، بر ‏یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند و هر کدام پر و بال پیدا می کند و درصدش بالاتر می رود و حیات طیبه جدیدی نصیب می کند. ‏مجموع همه اینها، شاکله ای را برای انسان تشکیل می دهد که شاکله و ساختار نهایی او است و مهر سعادت بر آن می خورد. ‏
به هر حال، بدون حیات، قلب انسان کور است. اگر می بینید که بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتی در اعتقادات ‏خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشکلی ایجاد می کند، به این علت است که درسش را  خوانده و حتی به ‏واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولی به حیات و حقیقت نرسیده. روح ایمان لازم است، باید پشتوانه ای از حیات داشت. باید انسان ‏به سمت خودشناسی حرکت کند. باید دید که چگونه قلبمان حیات پیدا می کند و این حیات ثابت می شود و ارتقا می یابد. محور ‏همه ارزش ها، حیات قلب است. ذکری که با پشتوانه حیات قلب است، مانند غذای جبرائیل است و آن گاه هر ذکر، اثر می کند.‏
حیات، مراتب دارد و آثارش روی توجهات پیدا می شود. یعنی هر چه مرتبه حیات قلب بیشتر باشد توجه انسان در نماز و غیر نماز ‏بیشتر است. هنگامی که انسان مشغول عبادات و عمل صالح باشد، متوجه می شود که چقدر از حیات نصیبش شده است، به حسب ‏اینکه در چه مقدار از عباداتش توجه به حق تعالی دارد. ما باید سراغ توجهات باطنی برویم. باید اشتغال به ذکر الهی داشت، ‏مخصوصاً در سجده، بدونِ اشتغالاتِ نفسانیِ خیالی. اگر از ۲۴ ساعت، مقداری را به توجهات باطنی اختصاص دهیم، حتماً ‏نتیجه اش حیات خواهد بود و هر یک سبحان الله یک غذای معنوی است. ذکر خدا قوّت می آورد و بعد از مشغول شدن به ذکر، تازه ‏متوجه می شود که ضعف و قوت چیست. خیلی مسائل و ابواب معارف از اینجا شروع می شود.
رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه ‏می خواهد، بیداری و نماز و ذکر می خواهد. ‏ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه  گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این ‏اذکار، شرایط خاص می خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد. مرحوم ملا حسینقلی همدانی رحمه الله تازه ‏به نجف رفته بود و خیلی به این معانی علاقه داشت. با اینکه ایشان از شاگردان
آسید علی شوشتری بود و سال ها در مسیر سلوک ‏قرار داشت، اما هنوز به نتیجه نرسیده بود. یک روز با حال متأثری در صحن آقا امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته و در این فکر بود که چرا ‏فتح بابی نمی شود؟ خوب است که رها کنم و بروم، یا چه کنم؟ در این حال دید کبوتری آمد و در مقابل ایشان نشست و مشغول ‏نوک زدن به نان خشکی شد. نان نمی شکست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوک زد و دید فایده ندارد. رفت و بار سوم آمد و ‏آن قدر نوک زد تا نان را خرد کرد و آن را خورد. ایشان می گوید: من این مطلب را پیامی از حضرت امیرعلیه السلام تلقی کردم که ‏می خواهد بفرماید سرانجام به نتیجه می رسی. انسان نباید با عبادات یک سال و دو سال، منتظر نتایج مهم باشد. ‏
یکی از عنایات و برکات خدا به اهل این مسیر و کسی که حیات طیبه پیدا کرده است شهود این مطلب است که دو رکعت نماز، ‏چه آثاری دارد. این کم رتبه ای نیست و قابل دستیابی است. در هر بابی انسان می تواند تأثیر عمل خود را بفهمد و شهود کند. بداند ‏که خواندن قرآن برای انسان چه آثاری دارد. اگر انسان انعکاس و تبدیل عمل را به عالم غیب ببیند، آن گاه «الذین یؤمنون ‏بالغیب» حاصل می شود. این آیه مقدماتی دارد. همه می خواهند ایمان به غیب داشته باشند، ولی اگر ندانند که چه خبر است، چه ‏ایمانی پیدا خواهند کرد؟! مرتبه بالای ایمان، برای آن ارتباط و شهود است. اگر استقامت، به عمل صالح ضمیمه شود، حیات را ‏می آورد، ولی حیات بالاتری می خواهد تا بصیرت نصیب انسان بشود. اگر بصیرت آمد، نوع درک در مورد اهل بیت علیهم السلام و ولایت هم ‏فرق خواهد کرد. ‏
الآن علوم مختلفی از فلسفه گرفته تا علوم دیگر خوانده می شود که با مسائل معنوی بی ربط نیست، اما حیات قلب نمی آورد. حیات ‏قلب، شب زنده داری و نماز و ذکر و قرآن می خواهد تا حالتی برای انسان ایجاد کند که توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن یک ‏‏«قل هو الله»، برکات زیادی نصیب او می کند. ممکن است پیرمردی که با این اصطلاحات آشنا نیست، حیات نصیبش شده باشد و ‏همیشه در گوشه دلش و همه وجودش حیاتی را حس کند؛ چون قلب و نفسش حیات پیدا کرده. هیچ توجه کرده اید که ما متوجه ‏حد و حدود قوت و ضعف یا لطافت های روحی دیگران نمی شویم و همه مردم را با یک چشم می بینیم ولی اولیای الهی بر اثر ‏رسیدن به حیات دل، حد و حدود دیگران را می توانند درک کنند، البته ما در مصداق با کسی بحث نداریم، آنچه مهم است این است که اصل قضیه را بپذیریم و ‏نمونه ها را از قرآن درآوریم. در جریان حضرت خضر علیه السلام دقت کنیم و از خداوند معرفت بخواهیم و بدانیم که بعضی از مراتب، ‏مراتب اهل بیت عصمت و طهارت است و وظیفه ما بندگی است و به تعبیر قرآن ارائه عمل صالح، تا خداوند دل ما را متصف به ‏حیات طیبه کند.‏
یکی از راه های رسیدن به حیات قلب، تکرار اسماء الله است گاهی مرحوم آقای کشمیری در پاسخ به کسانی که درخواست ذکر ‏می کردند، بعضی اذکار را سفارش می فرمودند که مثلاً به تعداد مشخصی ذکر «یا حیّ، یا قیّوم» را تکرار کنند! تکرار بسیار زیاد ‏این ذکر احیا کننده دل و جان ذاکر خواهد بود. جناب آقای کشمیری این ذکر را خیلی سفارش می کردند و می فرمودند که خوب ‏است در ترکیب نام های حق تعالی، از اسامی مرکبی استفاده شود که خود خدای متعال ترکیب کرده است. خداوند در آیاتی این دو ‏اسم را با هم به کار برده؛ مثلاً می فرماید: «الله لا اله الّا هو الحیّ القیّوم». حیّ، حیات می آورد و قیّوم، دوام حیات و قوام و ‏استحکام.‏
بعد از مدّتی اشتغال به این اذکار، هیچ لذتی با آن برابری نمی کند، منتها حد نصاب تکرار آنها بالاست و روح و جان انسان باید ‏برای این ذکر آماده شود، اما خوب است که آنها را زمزمه کنیم. در روایت است که هر گاه در جنگ برای رسول الله مشکلی پیش ‏می آمد حضرت رو به قبله ۱۸ بار این ذکر را تکرار می کردند و بلافاصله مشکل برطرف می شد. ‏من اگر خود را به سنن حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت گرامی آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نکنم زندگی رضایت بخشی ‏نخواهم داشت و خیری برای خود و دیگران نمی توانم داشته باشم.‏
بنابراین یکی از راه های حیات قلب، ذکر الهی، مخصوصاً ذکر «یا حیُّ یا قیّوم» است. مرحوم آقای کشمیری رحمه الله می فرمودند: از آقا ‏هادی ابهری که مزارشان نزدیک مزار آقای انصاری در گلزار شهدای قم است، ذکری را خواستم که مرا به مقصد برساند، ایشان ‏همین ذکر را توصیه کرده بودند. آقای کشمیری پرسیده بودند ذکری می خواهم که ذکر اولیاست، باز هم این ذکر را توصیه کردند. -‏مرحوم ابهری، کسی بود که چشم بصیرتش باز شده بود عمده شهودش را از گریه بر حضرت سید الشهداء علیه السلام گرفته بود. چند ‏چیز انسان را به بصیرت می رساند و یکی از آنها گریه است.- مرحوم آقای کشمیری نقل می کردند که هر سؤالی از آقای ابهری ‏می کردم، ایشان همان جواب را می داد و سفارش به ذکر «حیّ قیّوم» می کرد.‏
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن ‏را ۳۶۰ بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان ‏اسمی است که آصف برای جابه جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد. ‏
--------------
منبع : چشمه زلال

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط