فضائل و مناقب امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
حضرت رضا (علیه السلام) هر سه روز یک ختم قرآن انجام می دادند و می فرمود : اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم می توانم یک قرآن ختم کنم ، ولیکن هنگامی که به آیات شریفه می رسم تفکر و تدبر می کنم ، که این آیه در چه موضوعی فرود آمده و در چه وقتی نازل شده است ، و لذا قرآن را در هر سه روز یک دور قرائت می کنم. اعلام الوری با علام الهدی صفحه 438
حاکم نیشابوری از ابوالصلت هروی روایت می کند که وی گفت: من داناتر از علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) را ندیدم و هر دانشمندی هم که با وی مجالست می کرد این مطلب را تصدیق داشت، مأمون علماء ادیان و فقهاء شرایع را در مجلسی جمع کرد و حضرت رضا (علیه السلام) را دعوت کرد تا با آنان گفتگو کند، حضرت همه آنها را مُجاب کرد، و همگان فضل و دانش وی را ستودند و عجز و ناتوانی خود را ثابت کردند ، حضرت رضا (علیه السلام) می فرمود : من در مدینه در روضه حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم می نشستم و علماء هم در آنجا زیاد بودند، هر گاه آنان در مسأله ای در می ماندند به طرف من اشاره می کردند، و مسائل خود را از من سؤال می نمودند، و من هم به همه سؤالات آنها پاسخ می گفتم .
اعلام الوری با علام الهدی صفحه 439
ابو الصلت هروی گوید: حضرت رضا علیه السّلام با مردم به هر زبانی تکلم می کرد، به خداوند سوگند از هر کسی بزبانش آشناتر و فصیح تر بود، یکی از روزها خدمتش عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه من در تعجب هستم که شما چگونه همه زبان ها را می دانی، فرمود: ای ابا صلت من حجت خداوند در میان مردم هستم و خداوند در صورتی با مردم اتمام حجت کرده است که حجت وی همه زبانها را بداند، آیا نشنیده ای که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: به ما فصل الخطاب داده اند و فصل الخطاب هم شناختن لغات مختلف است.
اعلام الوری با علام الهدی صفحه 440
از ریان بن الصلت روایت است که گفت : وقتی که اراده رفتن به عراق کرد و تصمیم خداحافظی با حضرت امام رضا (علیه السلام) را داشتم در خاطر خود گفتم هنگام وداع با او پیراهنی از لباس های تنش بخواهم و از درهم او که برای دخترانم انگشتر بسازم ، چون با حضرت خداحافظی کردم ، گریه و اندوه از فراق او بر من غلبه کرد و فراموش کردم که آن دو خواسته را از حضرت بخواهم ، چون بیرون آمدم حضرت صدایم کرد ، یا ریان بازگرد ، بازگشتم به من گفت آیا دوست نمی داری که دِرهمی چند به تو دهم تا برای دختران خود انگشتر بسازی ، آیا دوست نمی داری که پیراهنی از لباس های تن خود را به تو بدهم تا تو را در آن کفن کنند ، وقتی که عمرت به پایان رسید ، گفتم ای آقایم در خاطرم بود که از شما بخواهم اینها را و اندوه دوری شما بازداشت مرا از گفتن خواسته هایم ، پس پیراهنی آورد و به من داد و بلند کرد جانب مصلی را و درهمی چند بیرون آورد و به من داد ، شمردم سی دِرهم بود.
منتهی الآمال جلد 2 صفحه 874
عبداللّه بن مغیره گوید: من واقفی مذهب بودم که به حج رفتم ، چون به مکه رسیدم ، شکی (راجع به مذهبم ) دلم را مشغول کرد، خودم را به ملتزم (دیوار مقابل در خانه کعبه که مستحب است سینه و شکم را به آنجا چسبانیده و دعا کنند) چسبانیدم و گفتم : بار خدایا تو خواست و اراده مرا میدانی ، مرا به بهترین دینها هدایت کن ، پس در دلم افتاد که خدمت حضرت رضا (علیه السلام) بروم. به مدینه آمدم و در خانه حضرت ایستادم و به غلامش گفتم : به آقایت بگو، مردی از اهل عراق بر در خانه است ، آنگاه صدای حضرت را شنیدم که می فرمود: بفرما ای عبداللّه بن مغیره ! بفرما ای عبداللّه بن مغیره ، چون مرا دید فرمود: خدا دعایت را اجابت کرد و به دین خودش هدایتت فرمود ، من عرض کردم : گواهی دهم که توئی حجت خدا و امین او بر خلقش .
اصول کافی جلد 2 صفحه 167
سعد بن سعد گوید : حضرت رضا(علیه السلام) به سوی مردی نگاه کردند و فرمودند : وصیت کنید ، و برای مرگ ، خود را آماده کنید ؛ این مرد پس از سه روز درگذشت.
اعلام الوری با علام الهدی صفحه 432
یحیی بن محمد بن جعفر گوید : پدرم مرض سختی پیدا کرد ، حضرت رضا (علیه السلام) برای عیادت وی آمدند ، عمویم اسحاق نشسته بود و گریه می کرد ، حضرت به طرف او اشاره کردند و فرمودند : چرا عمویت گریه می کند ؟ گفتم : می ترسد پدرم از دنیا برود ، فرمود : شما غصه نخورید بلکه اسحاق زودتر از پدرت خواهد مُرد ، گوید بعد از چندی پدرم بهبودی یافت و عمویم اسحاق درگذشت.
اعلام الوری با علام الهدی صفحه 432
شیخ طبرسی در کتاب اعلام الوری پس از ذکر بعضی از دلائل و معجزات حضرت رضا (علیه السلام) می نویسد : و اما آنچه بعد از وفات حضرت رضا (علیه السلام) در کنار مشهد مقدسش ظاهر شده و برکاتی که در آنجا به معرض ظهور رسیده و مردمان زیادی آن ها را به چشم خود دیده اند و خاصه و عامه به وی اعتراف دارند دوست و دشمن او را تصدیق کرده اند تا امروز زیاده از حد است، و چه بسیار امراض صعب العلاج که صاحبان آنها بهبودی یافته اند ، در مشهد مقدس آن حضرت دعاهای زیادی مستجاب شده و اندوه ها برطرف گردیده که خودمان بسیاری از آنها را مشاهده کرده ایم و در وقوع آن شکی نداریم و اگر بخواهیم در این باره چیزی بنویسیم کتاب به طول خواهد انجامید.
اعلام الوری با علام الهدی صفحه 437
شیخ حر عاملی قدس سره در کتاب اثباة الهداة پس از نقل این کلام از کتاب اعلام الوری می نویسد : مولف این کتاب محمد بن الحسن الحر گوید : من بسیاری از این کرامات را چنانکه طبرسی مشاهده کرد و برای او یقین گردید در مدت مجاورت خود در مشهد حضرت رضا (علیه السلام) که بیست و شش سال بود دیدم و مشاهده کردم و یقین نمودم و در این باره اخباری شنیدم که متجاوز از تواتر است و به یاد ندارم که در این مشهد مقدس دعائی کرده باشم و به وسیله آن حضرت از خداوند حاجتی خواسته باشم مگر اینکه برآورده شد والحمد ا... و مجال را گنجایش تفصیل نیست و سخن در این باره بسیار است و به دین جهت به ذکر کرامتی به طور اجمال اکتفا کردم و آن کرامت این است که دختری از همسایگان ما ، لال و از سخن گفتن عاجز بود روزی به زیارت قبر حضرت رضا (علیه السلام) مشرف گردید و نز قبر مردی خوش سیما که به گمان من حضرت رضا (علیه السلام) بوده مشاهده کرد ، آن مرد به او گفت چرا سخن نمی گویی ؟ ! سخن بگو ، تکلم کن ، در آن هنگام زبانش گشوده شد و لال بودن او به کلی برطرف شد و من در این معجزه این ابیات را سرودم :
یا کلیم الرضا علیه السلام و علیک السلام و الاکرام
کلیمنی عسی اکون کلیما لکلیم الرضا علیه السلام
مولف کتاب حاضر ، عباس بن محمد رضا القمی گوید : همانا من در مدت مجاورت خود در این مشهد مقدس مخصوصا در این تاریخ که ماه شوال 1343 میباشد دیدم و مشاهده کردم بسیاری از این قبیل معجزات را و یقین حاصل نمودم چنانکه آن دو عالم ربانی مشاهده کردند و به طوری علم و اطمینان یافتم که شک و تردید در آن راه ندارد و اگر بخواهم در بیان این قسمت وارد شوم از مقصود کتاب خارج خواهم شد و بسیار درست گفته شیخ حر عاملی در شعر خود که می گوید :
و ما بدا من برکات مشهده فی کل یوم امسه مثل غده
و کشفاء العمی و المرضی به اجابة الدعاء فی اعتابه
انوارالبهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 267 الی 269
عیون أخبار الرِّضا عن أبی الصَّلتِ الهَرَویِّ :کانَ الرِّضا علیه السلام یُکلّمُ النّاسَ بِلُغاتِهم ، و کانَ و اللّه ِ أفْصَحَ النّاسِ و أعلَمهم بکلِّ لسانٍ و لُغةٍ ، فقلتُ لَه یوما : یا بنَ رسولِ اللّه ِ ، إنّی لَأعجَبُ مِن معرفَتِکَ بهذهِ اللّغاتِ علی اختلافِها ! فقالَ : یا أبا الصَّلْتِ ، أنا حُجّةُ اللّه ِ علی خلقِهِ ، و ما کانَ اللّه ُ لِیتّخذَ حُجّةً علی قومٍ و هُو لا یَعرِفُ لغاتِهِم ، أ وَ ما بَلَغکَ قَولُ أمیرِ المؤمنینَ علیه السلام : اُوتِینا فَصْلَ الخِطابِ ؟! فهلْ فصلُ الخِطابِ إلاّ معرِفةُ اللّغاتِ ؟ عیون أخبار الرضا ـ به نقل از ابا صلت هروی ـ :
امام رضا علیه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت می کرد، و به خدا قسم به هر زبانی، از اهل آن زبان، داناتر بود و رساتر سخن می گفت. روزی به ایشان عرض کردم: یا بن رسول اللّه ! من از آشنایی شما به این زبانهای گوناگون در شگفتم. فرمود: ای ابا صلت! من حجّت خدا بر آفریدگان او هستم و خداوند حجّتی را برای مردم قرار نمی دهد که زبان آنها را نداند. آیا نشنیده ای که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: فصل الخطاب به ما عطا شده است، آیا فصل الخطاب چیزی جز دانستن زبانهاست؟
عیون أخبار الرضا : 2 / 228 / 3 ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 354
عیون أخبار الرِّضا عن إبراهیمَ بنِ العبّاسِ :ما رَأیتُ أبا الحَسَنِ الرّضا علیه السلام جَفا أحَدا بِکَلِمَةٍ قَطُّ وَ لا رَأیتُهُ قَطَعَ عَلی أحَدٍ کَلامَهُ حَتَّی یَفرُغَ مِنهُ ، وَ ما رَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ یَقدِرُ عَلَیها وَ لا حَدَّ رِجلَهُ بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لا اتَّکی بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ ، وَ لا رَأیتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَوالیهِ وَ مَمالیکِهِ قَطُّ ، وَ لا رَأیتُهُ تَفَلَ وَ لا رَأیتُهُ یُقَهقِهُ فی ضِحکِهِ قَطُّ ، بَل کانَ ضِحکُهُ التَّبَسُّمُ ، وَ کانَ إذا خَلا وَ نَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلی مائِدَتِهِ مَمالیکَهُ وَ مَوالیهِ حَتَّی البَوّابَ السّائِسَ. عیون أخبار الرضا ـ به نقل از ابراهیم بن العباس ـ : هرگز ندیدم که امام رضا علیه السلام به کسی سخن تندی بگوید ، و یا پیش از آن که کسی سخنش تمام شود سخن او را قطع کند . اگر می توانست حاجت کسی را برآورد ، هرگز او را دست خالی برنمی گرداند ؛ هیچ گاه در برابر کسی پای خود را دراز نمی کرد ، و چنانچه کسی در حضور او نشسته بود ، تکیه نمی کرد . هرگز ندیدم که به یکی از غلامان و خدمتکارانش ناسزا بگوید ؛ هرگز ندیدم که آب دهان بیندازد ، و یا هنگام خندیدن قهقهه سر دهد ، بلکه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن می کرد غلامان و خدمتکاران خود و حتی دربان [و] مِهتر اسبان را با خود سر سفره می نشاند .
عیون أخبار الرضا : 2 / 184 / 7 ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 355
شیخ صدوق قدس سره در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از مفضّل نقل می کند که گفت : خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام رسیدم آن حضرت فرزندش علی علیه السلام را به دامن گرفته بود ، می بوسید و زبانش را می مکید ، گاهی بر شانه می گذاشت و گاهی در بر می گرفت و می فرمود :
بأبی أنت واُمّی ما أطیب ریحک، وأطهر خلقک، وأبین فضلک .
پدر و مادرم فدای تو ، چقدر نیکو و معطّر است بوی تو ، و چه پاکیزه است اخلاق تو ، و چه روشن و ظاهر است برتری و فضیلت تو .
عرض کردم : فدایت شوم ، به قدری این فرزندت را دوست دارم و محبّت او در دلم قرار گرفته است که هیچ کسی را جز خودت آن قدر دوست ندارم .
به من فرمود : ای مفضّل ! مقام و منزلت او نسبت به من مانند مقام و منزلت من نسبت به پدرم می باشد «ذُرّیَّهٌ بَعْضُها مِنْ بَعْض وَاللَّه سَمیعٌ عَلیمٌ»( سوره آل عمران ، آیه 34 ) «ذریّه ای هستند که بعضی از آنها از بعضی دیگر فضائل و کمالات را به ارث می برند ، و خداوند شنوا و دانا است» .
عرض کردم : آیا او بعد از شما امام و پیشوا و فرمانروا است ؟
فرمود : نعم ، من أطاعه رشد ومن عصاه کفر .
بلی ، هر که او را اطاعت کند راه را یافته و به سعادت رسیده است ، و هر که او را نافرمانی کند بی راهه رفته و کافر گشته است .
عیون اخبار الرضا علیه السلام: 26/1 ح 28، بحار الأنوار : 20/49 ح 26 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 608 الی 609 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از یَسع بن حمزه نقل کرده است که گفت :
من در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودم و با آن حضرت گفتگو می کردم ، جمعیّت بسیاری در آنجا جمع شده بودند و از مسائل حلال و حرام از او می پرسند ، ناگهان مردی قد بلند و گندمگون وارد شد و به آن حضرت عرض کرد :
سلام بر تو ای فرزند رسول خدا ! یکی از دوستان شما و دوستان پدران و اجداد شما هستم ، از سفر حجّ برگشته ام و خرجی خود را در بین راه گم کرده ام ، و اکنون توشه ای که مرا به منزل بعدی برساند همراه ندارم ، اگر عنایتی می کردید و مرا به شهر خودم روانه می ساختید به آنجا که رسیدم همان مقدار از طرف شما صدقه می دادم ، زیرا خداوند به من نعمت داده و مستحقّ نیستم .
امام علیه السلام به او فرمود : بنشین خداوند تو را رحمت کند .
و رو کرد به مردم و با آنها به گفتگو پرداخت و سؤالات آنها را پاسخ گفت تا اینکه همگی پراکنده شدند و فقط آن شخص و سلیمان جعفری و خیثمه و من باقی مانده بودیم .
امام علیه السلام فرمود : آیا به من اجازه می دهید وارد آن حجره شوم ؟
سلیمان عرض کرد : «قدّم اللَّه أمرک» ، خدا کار شما را پیش ببرد .
آنگاه برخاست و داخل آن اتاق شد ، پس از مدّتی خارج گردید و درِ اتاق را بست ، و از بالای در دست مبارک خود را دراز نمود و صدا زد : آن خراسانی کجاست ؟ او عرض کرد : من اینجا هستم ، فرمود :
این دویست دینار را بگیر ، و برای آذوقه و توشه راه از آن استفاده کن ، و آن مایه خیر و برکت است به آن برکت بجو و لازم نیست بجای آن از طرف من صدقه دهی ، و وقتی گرفتی بیرون برو که من تو را نبینم و تو مرا نبینی .
او هم دینارها را گرفت و خارج شد .
امام علیه السلام که تشریف آورد سلیمان عرض کرد : فدایت شوم ، به او مهربانی کردی و بخشش زیادی نمودی ، پس چرا چهره خود را از او پنهان کردی ؟ فرمود :
بخاطر اینکه مبادا ذلّت و خواری گدائی و درخواست را در چهره او ببینم ، آیا فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیده ای که فرمود :
المستتر بالحسنه تعدل سبعین حجّه، والمذیع بالسیّئه مخذول والمستتر بها مغفور له .
کسی که کار نیک خود را پنهان کند ثواب هفتاد حجّ به او می دهند ، و کسی که بدی و کار زشت خود را انتشار دهد دچار سرافکندگی می شود و کسی که آن را پنهان کند خداوند آن را می پوشاند و می آمرزد .
الکافی : 23/4 ح3، مناقب ابن شهراشوب: 360/4، بحار الأنوار : 101/49 ح 19 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 609 الی 611 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از علیّ بن محمّد کاشانی نقل کرده است که گفت : بعضی از دوستانم به من خبر داد که مال قابل توجّهی را برای حضرت رضا علیه السلام بردم ولی آن حضرت به آن خشنود نگردید و اظهار شادمانی نکرد ، من بخاطر این جهت اندوهناک شدم و با خود گفتم : این همه مال و ثروت را برای او آورده ام و او هیچگونه اظهار خشنودی نکرد .
آنگاه امام علیه السلام فرمود : ای غلام ! طشت و آبی حاضر کن ، خودش روی صندلی نشست و به غلام اشاره فرمود که آب بریز ، آب که روی دست مبارک او می ریخت به صورت طلا از میان انگشتان او سرازیر می شد ، سپس رو کرد به من و فرمود : من کان هکذا لایبالی بالّذی حمل إلیه.
کسی که چنین موقعیّتی دارد و اینگونه توانائی دارد به آنچه نزد او بیاورند توجّهی ندارد .
کشف الغمّه: 303/2 ، بحار الأنوار : 63/49 ضمن ح 80 ، الکافی : 491/1 ح 10، الوافی : 818/3 ح 8 ، مناقب ابن شهراشوب : 348/4 ، إثبات الهداه : 252/3 ح 20 به نقل از کافی و کشف الغمّه ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 611 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» روایت می کند : مردی از واقفیّه مسائل مشکلی را در طوماری جمع آوری کرد و با خود گفت : اگر حضرت رضا علیه السلام معانی اینها را بفهمد امام و پیشوا و فرمانروا است ، پس همینکه درب خانه حضرت رضا علیه السلام رسید ، ایستاده بود که قدری مجلس خلوت شود ناگهان خادم در حالیکه در دست ورقه ای داشت که در آن جواب مسائل او بخطّ امام علیه السلام بود نزدش آمد و گفت : آن طومار کجاست ؟ او طومار را بیرون آورد .
خادم به او گفت : ولیّ خدا می فرماید : این جواب مسائلی است که در این طومار است .
مرد واقفی آن را گرفت و رفت . مشارق الأنوار: 96، بحار الأنوار : 71/49 ح 95. و در عیون اخبار الرضا علیه السلام: 228/2 ح1 از حسن بن علی وشاء (با کمی اختلاف) نقل شده است ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 611 الی 612 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
قطب الدین راوندی رحمه الله در کتاب «الدعوات» از حضرت جواد علیه السلام نقل کرده است که فرمود : یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شد ، آن حضرت به عیادت او رفت و فرمود : تو را چگونه می یابم ، و در چه حالی هستی ؟
عرض کرد : مرگ را بعد از شما ملاقات کردم (مقصودش شدّت بیماری و سختی و درد و ناراحتی است) .
امام علیه السلام فرمود : مرگ را چگونه ملاقات کردی ؟
عرض کرد : سخت و دردناک .
فرمود : مرگ را ملاقات نکردی بلکه چیزی که تو را آگاه کند و بعضی از احوال مرگ را به تو نشان دهد دیدار کرده ای .
إنّما النّاس رجلان: مستریح بالموت، ومستراح منه(1)فجدّد الإیمان باللَّه وبالولایه تکن مستریحاً .
مردم نسبت به مرگ دو قسمند : گروهی با مردن راحت می شوند ، و گروهی با مردن آنها دیگران راحت می شوند . پس ایمان به پروردگار و ولایت ما اهل بیت را تازه کن تا از قسم اوّل باشی و راحت شوی .
آن شخص به دستور امام علیه السلام عمل نمود سپس عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! اینها فرشتگان پروردگارند که با درود و احترام و هدایا آمده اند بر شما سلام می کنند و در حضورت ایستاده اند ، به آنها اجازه دهید که بنشینند.
امام رضا علیه السلام فرمود : ای فرشتگان پروردگار من بنشینید .
سپس به آن مریض فرمود : از این فرشتگان بپرس : آیا به آنها دستور داده شده است که در حضور من بایستند ؟ مریض گفت :
سألتهم فذکروا أنّه لو حضرک کلّ من خلقه اللَّه من ملائکته لقاموا لک ولم یجلسوا حتّی تأذن لهم، هکذا أمرهم اللَّه عزّوجلّ.
از آنها سؤال کردم ، جواب دادند که اگر همه فرشتگانی که خدا آفریده است در پیشگاه شما حاضر شوند همگی خواهند ایستاد و هرگز نمی نشینند تا به آنها اجازه دهی ، و اینگونه خدا به آنها دستور داده است .
بعد از آن چشمانش را روی هم گذاشت و عرض کرد : «السلام علیک یابن رسول اللَّه» ، درود بر تو ای فرزند رسول خدا ، این شخص شما است که به همراه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر امامان معصوم علیهم السلام در نظرم مجسّم گشته اید ، و از دنیا رفت.
دعوات راوندی : 248 ح 698، بحار الأنوار : 194/6 ح 45، و72/49، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 612 الی 613 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
شاعر فارسی زبان گفته است :
گر طبیبانه بیائی بسر بالینم بدو عالم ندهم لذّت بیماری را
و شاعر دیگری گفته است :
زنده کدامست برِ هوشیار آن که دهد جان بسر کوی یار
1- در کتاب «الدعائم : 221/1» از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود : «مستریح ومستراح منه، فأمّا المستریح: فالعبد الصالح استراح من غمّ الدنیا، وما کان فیه من العباده إلی الراحه ونعیم الآخره، وأمّا المستراح منه: فالفاجر یستریح منه ملکاه» ، مردم نسبت به مرگ دو قسمند : عدّه ای با مردن راحت می شوند و گروهی با مردن آنها دیگران راحت می شوند ، دسته اول بندگان صالح و نیکوکار هستند که با مرگ از غم و غصّه دنیا راحت می شوند و بر اثر عبادتهائی که انجام داده اند به نعمتهای همیشگی و آسایش دائمی می پیوندند ، دسته دوّم اشخاص تبه کار هستند که با مردن هر یک از ایشان آن دو فرشته ای که مأمور نوشتن اعمال آنها هستند راحت می شوند .
قطب الدین راوندی رحمه الله می گوید : روایت شده است که مردی از اهل کرمند (کرمند ؛ قریه و روستایی است در اطراف اصفهان) در سفری که امام رضا علیه السلام به خراسان می کرد شتربان آن حضرت بود ، هنگامی که وظیفه اش به پایان رسید و خواست برگردد به آن حضرت عرض کرد :
ای فرزند رسول خدا ! بزرگواری کن و مرا به خطّ شریف خود سرافراز نما تا به آن تبرّک جویم ، و آن شخص از عامّه و اهل سنّت بود .
امام هشتم علیه السلام به او نوشته ای مرحمت فرمود که صورت آن چنین است :
کن محبّاً لآل محمّد وإن کنت فاسقاً، ومحبّاً لمحبّیهم وإن کانوا فاسقین .
آل محمّد علیهم السلام را دوست داشته باش گرچه خود فاسق باشی ، و دوستان آل محمّد علیهم السلام را دوست بدار گرچه آنها فاسق باشند .
و از شگفتی های این حدیث این است که هم اکنون آن نوشته نزد بعضی از اهل آن روستا (کرمند) مانده است .
دعوات راوندی: 28 ح 52، المستدرک: 232/12 ح2، بحار الأنوار : 253/69 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه 614 الی 615 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
در زیارت جوادیّه که از حضرت جواد برای پدر بزرگوارش سلام اللَّه علیهما نقل شده اینگونه درود می فرستیم :
السلام علیک أیّها الإمام الرؤف . بحار الأنوار: 55/102 سطر 7
و خداوند او را «رضا» نامیده است ؛ زیرا او برگزیده و پسندیده خداوند تبارک و تعالی در آسمانش ، و برگزیده رسول او و امامان بعد از او در زمینش می باشد و همگی از او خشنودند ، و به این لقب اختصاص یافته است چون همانطور که دوستانش از او خشنودند ، مخالفین او هم از آن حضرت راضی و خشنود بوده اند .
مناقب ابن شهراشوب: 367/4 سطر 2، بحار الأنوار : 10/49 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه619 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» نقل کرده است :
روزی حضرت رضا علیه السلام وارد حمّام شد، مردی که آن حضرت را نمی شناخت به ایشان عرض کرد: مرا کیسه بکش! امام علیه السلام بدون هیچ گونه اکراه شروع به کیسه کشیدن او نمود.
در این میان دیگران به این شخص امام علیه السلام را معرّفی کردند، آن مرد که پیش خود احساس شرمندگی کرد از امام علیه السلام عذر خواهی نمود، ولی آن حضرت با دلداری دادن او به کار خود ادامه داد.
مناقب ابن شهراشوب : 362/4، بحار الأنوار : 99/49 ح 16 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه620 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
علامه مجلسی (رحمت الله علیه) در کتاب (بحارالانوار) نقل کرده است: حضرت رضا علیه السلام در یک روز عرفه تمام اموالش را بین مردم تقسیم کرد . فضل بن سهل به آن حضرت عرض کرد: این براستی غرامت و خسارت است!
امام علیه السلام فرمود: بل هو المغنم، لاتعدّنّ مغرماً ما اتبعت به أجراً وکرماً.
بلکه این غنیمت و دستاورد بدون زحمت است، آنچه را که در مقابلش پاداش و بزرگواری بدست می آوری خسارت نشمار.
مناقب ابن شهراشوب: 361/4، بحار الأنوار : 100/49 س7 ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه621 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
محدّث نوری رحمه الله در کتاب «دار السلام» از ابو عبداللَّه حافظ نقل کرده است که گفت: من شب جمعه ای در حرم حضرت رضا علیه السلام به شب زنده داری و عبادت مشغول بودم، ساعتهای آخر شب خواب بر من چیره گشت، بین خواب و بیداری بودم که دیدم دو فرشته از آسمان فرود آمدند و با خط سبز رنگ بر دیوار آن قبه منوّره نوشتند:
إذا کنت تأمل أو ترتجی من اللَّه فی حالتیک الرضا
فلازم مودّه آل الرسول وجاور علیّ بن موسی الرضا (دار السلام: 128/2)
وقتی آرزو و امید داری که خداوند در هر دو حال (خوف و رجا) از تو خشنود باشد .
دوستی و ارادت خاندان پیامبر را همواره داشته باش و رها مکن ، و مجاورت با حضرت رضا علیه السلام را اختیار کن .
ترجمه کتاب نفیس القطره جلد 1 صفحه632 (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
به سند معتبر ابن بابویه- علیه الرّحمه- روایت کرده است که: چون حضرت امام رضا علیه السلام به ده سرخ رسید- در وقتی که به نزد مأمون می رفت- گفتند: یا ابن رسول اللَّه ظهر شده است نماز نمی کنید؟
پس فرود آمد و آب طلبید. گفتند که: آب همراه نداریم.
پس به دست مبارک خود زمین را کاوید، آنقدر آب جوشید که آن حضرت و هرکه با آن حضرت بود وضو ساختند؛ و اثرش تا امروز باقی است. و چون داخل سناباد شد، پشت مبارک را گذاشت به کوهی که دیگها از آن می تراشند، و فرمود که : خداوندا نفع ببخش به این کوه، و برکت ده در هرچه در ظرفی گذارند که از این کوه تراشند. و فرمود که برای آن حضرت دیگها از آن سنگ تراشیدند. و فرمود که طعام آن حضرت را نپزند مگر در آن دیگها. پس از آن روز مردم دیگها و ظرفها از آن تراشیدند و برکت یافتند. تحفة الزائر(از تألیفات علامه مجلسی ره ) صفحه 514 ، (ناشر انتشارات موسسه پیام امام هادی (علیه السلام) )
- وبلاگ عظیم محمودی
- بازدید: 1412
- 2