شهادت حضرت امام محمّد تقى علیه السلام

تاریخ ارسال:ش, 05/14/1396 - 14:13
امام جواد علیه السلام

در شهادت حضرت امام محمّد تقی علیه السلام است
مـکشوف باد که چون مأمون حضرت جواد علیه السلام را بعد از فوت پدر بزرگوارش به بغداد طلبید و دختر خوب را تزویج آن حضرت نمود، آن جناب چندی که در بغداد بود از سوء معاشرت مأمون منزجر گردید از مأمون رخصت طلبید و متوجه حج بیت اللّه الحرام شـد و از آنـجـا به مدینه جد خود معاودت فرمود و در مدینه توقف فرمود و بود تا مأمون وفـات کـرد و مـعـتـصـم بـرادر او غـصـب خـلافـت کـرد و ایـن در هـفـدهـم رجـب سال دویست و هیجده هجری بوده.
و چون معتصم خلیفه شد از وفور استماع فضایل و کمالات آن معدن سعادت و خیرات نائره حـسـد در کانون سینه اش اشتعال یافت و در صدد دفع آن حضرت برآمد و آن جناب را به بـغـداد طـلبـیـد آن حـضـرت چـون اراده بـغداد نمود حضرت امام علی النقی علیه السلام را خـلیـفـه و جـانـشین خود گردانید در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آن حضرت نمود و کتب علوم الهی و اسلحه و آثار حضرت رسالت پناهی و سایر پـیـغـمـبـران را بـه دو فـرزنـد خـود تـسـلیـم فـرمـود و دل بـر شـهـادت نـهـاده و فـرزنـد گـرامـی خـود را وداع کـرد و بـا دل خـونـیـن مـفـارقـت تربت جد خود اختیار نموده روانه بغداد گردید و در روز بیست و هشتم مـحـرم سـال دویـسـت و بـیـسـتـم هـجـری داخـل بـغـداد شـد و مـعـتـصـم در اواخـر هـمـیـن سال آن حضرت را به زهر شهید کرد.
کیفیت شهادت حضرت جواد الائمه علیه السلام
و کـیـفـیـت شـهـادت آن مـظـلوم بـه اخـتـلاف نـقـل شـده، اشـهـر آن اسـت کـه زوجـه اش ‍ ام الفـضـل دخـتـر مأمون بـه تـحـریـک عـمـویـش مـعـتصم آن حضرت را مسموم کرد؛ چه آنکه ام الفـضـل از آن حـضـرت مـنـحـرف بـود بـه سـبـب آنـکـه آن جـنـاب مـیـل بـه کـنیزان و زنان دیگر خود می فرمود و مادر امام علی النقی علیه السلام را بر او تـرجـیـح می داد به این سبب ام الفضل همیشه از آن حضرت در تشکی بود و در زمان حیات پدرش ‍ مکرر به نزد او شکایت می کرد و مأمون گوش به سخن او نمی داد به سبب آنچه بـا امـام رضـا علیه السلام نموده بود دیگر تعرض و اذیت کردن اهل بیت رسالت را مناسب دولت خـود نـدانـست مگر یک شب که ام الفضل رفت نزد پدر و شکایت کرد که حضرت جواد عـلیـه السلام زنی از اولاد عمر یاسر گرفته و بدگویی برای آن حضرت کرد مأمون چـون مـسـت شـراب بـود در غـضـب شـد و شـمشیر برداشت و آمد به بالین آن حضرت و چند شـمـشـیر بر بدن آن جناب زد که حاضرین گمان کردند که بدن آن جناب پاره پاره شد چـون صـبـح شـد دیـدنـد آن حـضـرت سـالم اسـت و اثـر زخـمـی در بـدن نـدارد چنانکه در فصل سوم آن خبر تحریر یافت.
اقدام معتصم عباسی:
و بـالجـمـله: از (کـتـاب عـیـون المـعـجـزات) نـقـل شـده کـه چـون حـضـرت جـواد عـلیـه السـلام وارد بـغـداد شـد و مـعـتـصـم انـحـراف ام الفـضـل را از آن حـضـرت دانـسـت او را طـلبـیـد و بـه قـتـل آن حـضـرت راضـی کـرده زهـری بـرای او فـرسـتـاد کـه در طـعـام آن جـنـاب داخل کند ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تـنـاول نـمـود اثـر زهـر در بـدن مـبـارکـش ظـاهـر شـد و ام الفضل از کرده خود پشیمان شد و چاره ای نمی توانست کرد گریه و زاری کرد، حضرت فرمود: الحال که مرا کشتی گریه می کنی، به خدا سوگند که به بلایی مبتلا خواهی شـد کـه مـرهـم پـذیـر نـبـاشـد چـون آن نـونـهـال جـویـبـار امـامـت در اول سـن جـوانـی از آتـش زهـر دشـمـنـان از پـا درآمـد مـعـتـصـم ام الفـضـل را به حرم خود طلبید و در همان زودی ناسوری در فرج او به هم رسید و هر چه اطـبـاء مـعـالجـه کـردنـد مـفـیـد نـیـفـتـاد تـا آنـکـه از حـرم معتصم بیرون آمد و آنچه داشت از مـال دنـیـا صـرف مـداوای آن مـرض کـرد و چـنـان پـریـشـان شـد کـه از مـردم سـؤ ال مـی کرد و با بدترین احوال هلاک شد و زیانکار دنیا و آخرت گردید.(1) و مـسـعـودی در (اثـبـات الوصـیـة) نـیـز قـریـب بـه هـمـیـن نـقـل کـرده الا آنـکـه گـفـتـه: مـعـتـصـم و جـعـفـر بـن مأمون هـر دو ام الفـضـل را واداشـتـنـد بـر کـشـتـن آن حـضـرت و جـعـفـر بـن مأمون بـه سزای این امر در حال مستی به چاه افتاد او را مرده از چاه بیرون آوردند.(2)
نقل علامه مجلسی ره
و عـلامـه مـجـلسـی رحـمـه اللّه در (جـلاءالعـیـون) نـقـل کـرده کـه چـون مـردم بـا مـعـتـصـم بـیـعـت کـردنـد مـتـفـقـد احـوال حـضـرت امام محمّد تقی علیه السلام شد و به عبدالملک زیات که والی مدینه بود نـامـه نـوشـت کـه آن حـضـرت را بـا ام الفـضـل روانـه بـغـداد کـنـد. چـون حـضـرت داخـل بـغـداد شـد بـه ظـاهـر اعـزاز و اکـرام نـمـود و تـحـفـه هـا بـرای آن حـضـرت و ام الفـضـل فـرستاد پس شربت حماضی برای آن حضرت فرستاد با غلام خود استناس [یا (اشناس)] نام و سر آن ظرف را مهر کرده بود چون شربت را به خدمت آن حضرت آورد گـفـت: این شربتی است که خلیفه برای خود ساخته و خود با جماعت مخصوصان خود تـنـاول نـمـوده و ایـن حـصـه را بـرای شـمـا فـرسـتـاده اسـت کـه بـا بـرف سـرد کـنید و تناول نمایید و برف با خود آورده بود و برای حضرت شربت ساخت. حضرت فرمود که باشد در وقت افطار تناول نمایم، گفت: برف آب می شود و این شربت را سرد کرده می بـایـد تـنـاول نـمود، و هرچند آن امام غریب مظلوم از آشامیدن امتناع نمود آن ملعون مبالغه را زیـاده کـرد تـا آنـکـه آن شـربـت زهرآلود را دانسته به ناکام نوشید و دست از حیات کثیر البرکات خود کشید.
و شیخ عیاشی روایت کرده از زرقان صدیق و ملازم ابن ابی داود قاضی که گفت: روزی ابـن ابـی داود از مـجـلس مـعـتـصـم غـمـگـیـن بـه خـانـه آمـد از سـبـب انـدوه او سـؤ ال کـردم گـفـت: امـروز از جـهـت ابـی جعفر محمّد بن علی چندان بر من سخت گذشت که آرزو کـردم کـاش بـیست سال قبل از این فوت شده بودم. گفتم: مگر چه شده؟ گفت: در مجلس خـلیـفـه بـودیـم که دزدی را آوردند که اقرار به دزدی خود کرده بود و خلیفه خواست حد بـر او جـاری کند، پس علما و فقها را در مجلس خود جمع کرد و محمّد بن علی را نیز حاضر کرد. پس پرسید از ما که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم: باید از بند دست قـطـع کـرد. گـفـت: بـه چـه دلیـل؟ گـفتم: به جهت آیه تیمم (فَامْسَحُوا بِوُجوُهِکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ)؛(3) چه آنکه خداوند در این آیه دست را بر کف اطلاق فرموده و جـمعی از اهل مجلس نیز با من موافقت کردند و بعضی دیگر از فقها گفتند: باید دست را از مـرفـق قـطـع کـرد و آنها استدلال کردند به آیه وضو و گفتند که خداوند فرموده (وَ اَیـْدِیـَکـُمْ اِلَی الْمـَرافِق)،(4) پس دست تا مرفق است. پس معتصم متوجه امـام مـحـمـّد تـقی علیه السلام شد و گفت: شما چه می گویید؟ فرمود: حاضرین گفتند و تـو شـنـیـدی. گـفـت: مـرا بـا گـفـتـه ایشان کاری نیست آنچه تو می دانی بگو. حضرت فـرمـود: مـرا از ایـن سـؤ ال مـعـاف دار. خلیفه او را سوگند داد که البته باید بگویی.
حـضـرت فرمود: الحال که مرا سوگند دادی پس می گویم که حاضرین تمام خطا کردند در مـسـاءله بلکه حد دزد آن است که چهار انگشت او را قطع کنند و کف او را بگذارند. گفت: بـه چـه دلیـل؟ فـرمود: به جهت آنکه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرموده در سـجـود هفت موضع باید به زمین برسد که از جمله دو کف دست است پس هرگاه دست دزد از بـنـد یـا مـرفـق بـریـده شود کفی برای او نمی ماند که در عبادت خدا به آن سجده کند و مـواضـع سـجـده حـق خـدا اسـت و کـسـی را بـر آن حقی نیست که قطع کند چنانکه حق تعالی فرموده: (وَ اِنَّ الْمَساجِدَ للّهِ).(5) معتصم کلام آن حضرت را پسندید و امـر کـرد کـه دست دزد را از همانجا که حضرت فرموده بود قطع کردند این هنگام بر من حـالتـی گـذشـت کـه گویا من برپا شد و آرزو کردم که کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم.
زرقـان گـفـت: بـعـد از سه روز دیگر ابن ابی داود نزد خلیفه رفت و در پنهانی با وی گـفـت کـه خـیـرخـواهـی خـلیـفـه بـر مـن لازم اسـت و امـری کـه چـنـد روز قـبـل از ایـن واقـع شـد مناسب دولت خلیفه نبود؛ زیرا که خلیفه در مساءله ای که برای او مـشـکـل شده بود علمای عصر را طلبید و در حضور وزراء و مستوفیان و امراء و لشکریان و سـایـر اکـابـر و اشراف از ایشان سؤ ال کرد و ایشان به نحوی جواب دادند پس در چنین مـجـلسـی از کـسـی کـه نصف اهل عالم او را امام و خلفه می دانند و خلیفه را غاصب حق او می شـمـارنـد سـؤ ال کـرد و او بـر خلاف جمیع علماء فتوی داد و خلیفه ترک گفته همه علماء کـرده بـه گـفـتـه او عـمـل کـرد این خبر در میان مردم منتشر شد و حجتی شد برای شیعیان و مـوالیـان او، مـعـتـصـم چـون ایـن سـخـنـان را بشنید رنگ شومش متغیر شد و تنبهی برای او حـاصـل گـردیـد و گـفـت خـدا تـو را جـزای خـیـر دهـد کـه مـرا آگـاه کـردی بـر امـری کـه غافل از آن بودم.
پس روز دیگر یکی از نویسندگان خود را طلبید و امر کرد آن حضرت را به ضیافت خود دعـوت نـماید و زهری در طعام آن جناب داخل نماید آن بدبخت حضرت را به ضیافت طلبید آن جـنـاب عـذر خـواست و فرمود می دانید که من به مجلس شما حاضر نمی شوم، آن ملعون مبالغه کرد که غرض اطعام شما است و متبرک شدن خانه ما به مقدم شریف شما و هم یکی از وزارء خـلیـفـه آرزوی مـلاقـات شـما را دارد و می خواهد که به صحب شما مشرف شود. پس چـنـدان مـبـالغـه کـرد تا آن امام مظلوم به خانه او تشریف برد چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود یافت و برخاست و اسب خود را طلبید که سوار شد، صـاحـب مـنـزل بـر سـر راه آمد و تکلیف ماندن کرد، حضرت فرمود: آنچه تو با من نمودی اگـر در خـانـه تـو نـبـاشـم از بـرای تـو بـهـتر خواهد بود و به زودی سوار شد و به مـنـزل خـود مـراجـعـت کـرد چـون بـه مـنـزل رسـیـد اثـر آن زهـر قـاتـل در بدن شریفش ظاهر شد و در تمام آن روز و شب رنجور و نالان بود تا آنکه مرغ روح مـقـدسـش بـه بـال شـهادت به درجات بهشت پرواز کرد. صلوات اللّه علیه. انتهی.(6)
پـس جـنـازه آن جـنـاب را بـعـد از غـسـل و کـفـن آوردنـد در مـقـابـر قـریـش در پـشـت سـر جـد بـزرگـوارش امـام مـوسـی علیه السلام دفن نمودند، و به حسب ظاهر واثق باللّه بر آن حـضـرت نماز خواند و لکن در واقع حضرت امام علی النقی علیه السلام از مدینه به طی الا رض آمد و متصدی غسل و کفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش ‍ شد.(7)
و در (کتاب بصائرالدرجات) روایت کرده از مردی که همیشه با حضرت امام محمّد تقی علیه السلام بود گفت: در آن وقتی که حضرت در بغداد بود روزی در خدمت حضرت امـام عـلی النـقی علیه السلام در مدینه نشسته بودیم و آن حضرت کودک بود و لوحی در پـیـش داشـت مـی خـوانـد نـاگـاه تـغـیـیـر در حـال آن حـضـرت ظـاهـر شـد پـس بـرخـاسـت و داخل خانه شد ناگاه صدای شیون شنیدیم که از خانه آن حضرت بلند شد بعد از ساعتی حـضـرت بـیرون آمد از سبب آن احوال پرسیدیم، فرمود که در این ساعت پدر بزرگوارم وفـات فـرمـود! گـفـتـم: از کـجـا مـعـلوم شـمـا شـده؟ فـرمـود کـه از اجـلال و تعظیم حق تعالی مرا حالتی عارض شد که پیش از این در خود چنین حالتی نمی یـافـتـم از ایـن حـالت دانـسـتـم کـه پـدرم وفـات کـرده و امـامـت بـه مـن مـنـتـقـل شـده اسـت. پـس بـعـد از مدتی خبر رسید که حضرت در همان ساعت به رحمت الهی واصـل شـده اسـت.(8) و در تـاریـخ وفات حضرت جواد علیه السلام اختلاف اسـت، اشـهر آن است که در آخر ماه ذی قعده سال دویست و بیستم هجری شهید شد و بعضی شـشـم ذی حـجـه گـفـتـه انـد و ایـن بعد از دو سال و نیم فوت مأمون بود چنانچه خود آن حـضرت می فرمود: (اَلْفَرَجُ بَعْدَ الْمأمون بِثَلاثینَ شَهرا). و مسعودی وفات آن حضرت را در پنجم ذی حجه سال دویست و نوزده ذکر نموده و در وقت وفات از سن شریفش بیست و پنج سال و چند ماهی گذشته بود.(9)

منبع: کتاب منتهی الآمال مرحوم شیخ عباس قمی
--------------------------------
پی نوشتها
1-(عیون المعجزات) ص 132، چاپ اءعلمی، بیروت.
2-(اثبات الوصیة) ص 227، چاپ انصاریان، قم.
3-سوره مائده (5)، آیه 6.
4-سوره مائده (5)، آیه 6.
5-سوره جن (72)، آیه 18.
6-(جلاءالعیون) ص 968 ـ 970.
7-(جلاءالعیون) ص 970.
8-(بصائرالدرجات) ص 467، جزء9، باب 21.
9-(مروج الذهب) 3/464.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.