رهایی از اسارت قوه خیال، شرط تشرّف

تاریخ ارسال:س, 12/01/1396 - 18:11
عمل به دانسته ها
حاج شیخ جعفر ناصری

مرحوم آیه الله مولوى قدّس سرّه مى فرمودند:
مرد صالحی در نجف اشرف بود که هر خبرى درباره حضرت بقیه الله علیه السلام را پیگیرى می کرد. این بزرگوار در بازار نجف، مغازه عطّارى داشت. روزی چند نفر جوان که خیر و صلاح از چهره  آنها نمایان بود، به مغازه او آمدند و گفتند: «مقداری سدر و کافور می خواهیم». او همین طور که مشغول تهیه اجناس آن ها بود از یک نفر از آن جوان ها پرسید: «تو را به آن کسى که این نورانیّت را به چهره ات داده است، شما چه کسانی و از کجا هستید؟ چه کاری انجام مى دهید؟» آن جوان گفت: «چون ما را قسم دادى، می گویم. ما در محضر حضرت بقیه الله علیه السلام هستیم. یکى از دوستان ما فوت کرده است؛ از این رو مأمور شدیم که سدر و کافور را از مغازه شما تهیه کنیم». فروشنده گفت: «هرگز شما را رها نمى کنم». آن ها گفتند: «ما اجازه نداریم تو را به دنبال خود ببریم». گفت: «امکان ندارد. باید من را به همراه خود ببرید. من از فراق حضرت علیه السلام سوخته ام».
آن ها قبول کردند و او را با طی الارض بردند، تا این که به دریایى رسیدند. به او گفتند: «ما براى رسیدن به آن منطقه باید این دریا را طیّ کنیم. شرط گذر از دریا این است که باید فقط به یاد امام زمان علیه السلام باشی، تا بتوانى بر آب، راه بروی. اگر بتوانى خودت را به یاد حضرت بقیه اللّه علیه السلام  نگاه  دارى، از این آب می گذرى؛ ولی اگر افکار تو پریشان و پراکنده باشد، نمی توانی از دریا عبور کنی». او گفت: «قبول است». مقداری بر آب دریا راه رفتند تا اینکه هوا ابری شد. آن مرد صالح به این فکر افتاد که صابون هایی را که پخته ام، بر پشت بام مغازه است. اگر باران ببارد، صابون ها را خمیر مى کند. وقتی این فکر به سراغ او آمد، در آب فرو رفت. آن جوان ها او را نجات دادند. دوباره چند قدم که بر آب رفت، فکر دیگری کرد که صابون های من چه مى شود؟ برای بار دوم در آب فرو رفت و آن جوان ها او را نجات دادند. همین طور سه بار، فرورفتن او در آب تکرار شد، تا این که به جزیره اى رسیدند که چادرى در آن جا بود. یکى از آن جوان ها گفت: «باید بروم و برای شما اجازه ورود بگیرم». او به داخل چادر رفت و برگشت و گفت: «حضرت علیه السلام فرمودند: «ردّوه فإنه رجلٌ صابونى؛ او را برگردانید. او مردی است که به فکر صابون های خویش است». آن جوان ها او را برگرداندند
کلاس اول در مسیر تهذیب، این است که انسان از اسارت قواى تخیّلى و قوه خیال، نجات پیدا کند. نجات از این اسارت، چند راه دارد: یکی این که اعمال عبادى، ریاضت گونه باشد تا نفس، تقویت شود؛ و یکی هم ذکر گفتن که البته طبق قاعده و مرحله به مرحله باشد.
---------------
منبع: بنیاد هاد

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط