رابطه تقوا، تواضع و مصرف داشته ها

تاریخ ارسال:پ, 03/20/1395 - 18:58
حضرت آیت الله محی الدین حائری شیرازی
سخنرانی آیت الله حائری شیرازی

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله
اعوذبالله سمیع علیم من الشیطان الرجیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد
خب فرصت کوتاهی رو در خدمت شما هستیم

1.تقوا و تواضع، راه برخاستن از دنیا

در این ماه رمضان تعبییر قرآن این است، « کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» بر شما واجب شد، نوشته شد روزه گرفتن همانطوری که در امت های قبل از شما واجب شد لعلکم تتقون به این امید که شما با تقوا بشوید.

2.رابطه قیام بیت الحرامی، با تقوایِ صیامی

این تقوا به چه معناست؟ انسان روزه بگیرد تا با تقوا بشود، این مطلب را مقایسه کنید با پیدایش کعبه، در آن ایه خداوند میگوید در باره کعبه «جعل الله کعبه بیت الحرام قیاما للناس» خداوند متعال کعبه را این خانه محترم خدا را قرار داده است برای اینکه مردم را برپا کند؛ روزه میگیریم تا با تقوا بشویم، کعبه رو درست کردند تا بایستیم این ایستادن یا این تقوا به چه معناست؟ کسی که نشسته او را برمیخیزانند که بایستد!

3.زمین آزمایشگاهی برای نشستن یا برخاستن

این را با یک آیه سوم مقایسه میکنیم «انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا»آنچه در روی زمین است زینت زمین قرار داده ایم تا شما را امتحان کنیم کدامتان عملتان خوب تر است؟حالا این سه چیز رو باهم مقایسه میکنیم.

آنچه بر روی زمین است برای انسان جذاب است بعد خداوند میفرماید کعبه رو قراردادیم تا تو از نسشتن بایستی و قائم باشی روزه را قراردادیم برای اینکه تورا با تقوا کنیم این سه را باهم مقایسه میکنیم این زینت دنیا میشود سفره ایی که انسان سر این سفره مینشیند.

4.نایستادن بیت الحرامی، یعنی وابستگی به دنیا

این نشستن نیاز به توضیح دارد چون قصد داریم ایستادن را معنا کنیم اول ببینیم منظور از نشستن چیست، انسان سر سفره دنیا بشیند یعنی دل به دنیا ببندد انچه روی این زمین است مواد این سفره است سفره تماماً به قصد خوردن نیست شهرت هم جزء این سفره است محبوبیت دنیایی هم جزء این سفره است قدرت اجتماعی هم جزء این سفره است، حال هرکس سر این سفره نشست، دنبال دنیا آمده،

5.برتری طلبی، ریشه فساد های زمین

آیه چهارم را کنار این میگذاریم «تلک دارالآخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین» این آیه چهارم از دومطلب صحبت میکند یکی بحث تقوا را مطرح میکند که درباره روزه آمد، یکی بحث علو در زمین را مطرح میکند که در آن، آیه سوره کهف آمد؛ «انا جعلنا ما علی الارض زینه لها» این آیه میگوید آن دار اخرت را برای کسانی قرار داده ایم که در این زمین هیچ برتری طلبی نداشته باشند وبر اساس برتری طلبی فسادی نکنند یعنی علوا و فسادا یعنی ریشه همه فساد ها علو است انسان میخواهد اقا بشود به فساد میرسد انسان میخواهد برتر بشود به فساد میرسد، فساد ها ریشه اش در علو است انسان میخواهد اقای دنیا بشود، علو فی الارض همین مشکل انسان است بعد در ایه خداوند میگوید والعاقبه للمتقین سرانجام عاقبت به خیری برای کسانی است که با تقوا باشند

 پس انسان برای متقی بودن باید روزه بگیرد، کعبه را قراردادم که تو را از زمین بلند و رها کند؛ بهشت را قرار دادم برای آنهایی که به این دنیا دل نبستند و میگوید این زمین جذابیت هایش برای امتحان انسان است خدای تعالی این زمین را و هرچه در آن است را جذاب قرارداده برای اینکه امتحان کند انسان را که انسان خدا را میخواهد یا این جاذبه ها را میخواهد اگر از این جاذبه ها بگذرد دستش به خدا میرسد اما اگر از این جاذبه ها نگذرد باید از خدا بگذرد،

 در این آیه گفته شد «علو فی الارض» اگر نباشد دست انسان به تقوا میرسد دست انسان به تقوا رسید به ما میرسد.

6.در دنیا نبودن برای دنیا، یعنی قیام بیت الحرامی

در آن آیه کعبه هم بیان میشود برای این کعبه را قرار دادم که این کعبه شمارا از حالت نشستن به حالت ایستادن وادار میکند، منظور از ایستادن چیست؟ نشستن را بحث کردیم، یعنی سر سفره دنیا بنشینی لذا ایستادن یعنی انسان رو از سر سفره دنیا بلند کردن تماماً به این دلیل است که انسان پشت کند به این دنیا یعنی دنیا را برای دنیا نخواهد معنای پشت کردن دست کشیدن از دنیا این نیست به این منظور که انسان در دنیا رئیس نشود نه بشود اما برای ریاست کار نکند .

7.ملک سلیمان، نماد برتری طلبیِ الهی

ملک سلیمان نبی از تمام این پادشاهانی که بعد از او آمدن وسیع تر، دامنه دار تر، پر قدرت تر بوده، با یک تهدید به پادشاه سبا اورا ملزم به این کرد که به پایتخت سلیمان بیاید و تسلیم او بشود بدون جنگ، اقتدارش این بود اما به محض اینکه اینها گفتند ما خواهیم آمد نیازی به حرکت لشکر نیست ما خودمان حرکت میکنیم، سلیمان به اطرافیانش گفت، رو به هدهد گفت این سلطان مالک تخت بزرگی هم هست، کدامتان میتواند این تخت را برای من قبل از اینکه آنها برسند نزد من بیاورد؟ یکی از سرداران جنی گفت قبل از اینکه از این مجلس برخیزی من برایت حاضر میکنم، برای این کار هم توانا هستم هم امانت دار، کسی که از تورات دانشی داشت آصف بن برخیا گفت من قبل از پلک زدنی تخت را به سوی تو می آوردم و من سریعتر حاضرش میکنم تا نگاه کرد و دید تخت بلغیس حاضر است، سلیمان گفت «قال هذا من فضل ربی لیبلونی ا اشکر ام اکفر» این من، من نیست هنر من نیست فضل پروردگار من است که مرا بیازماید امتحان کند شاکر هستم یا نا شکری میکنم نعمتش را، برای سلیمان ملک ضرری نداره چرا چون این ملک اش را صرف شکر خدا میکند با این قدرت خودش کفار را مسلمان میکند، بلغیس را از خورشید پرستی به خداپرستی سوق میدهد و در تمام دنیا یک جایی که غیر خدا پرستی رایج بود سلیمان لکه گیری کرد که در تمام دنیا یک عبادت غیر خدا انجام نشود، هدهد دیر آمده بود، سلیمان گفت غایب بود کجا بود؟ و درنهایت تصمیم بر مجازات میگیرد،

 ببنید ملکش این است «و حشر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیر و هم یوزعون» لشکریان سلیمان از پیش او عبور کردند سلیمان سان میدید از آنها جن، انس، پردنگان «تفقد طیر فقال مالی لااری الهدهد» بین پرندگان گشت و گفت چرا هدهد داخل صف پرندگان نیست ام کان من الغائبین غائب است؟ «لعذبنه عذابا شدیدا» هدهد را مجازات سختی خواهم کرد «او لاذبحنه» یا اورا ذبح میکنم «او لیاتینی بسلطان مبین» یا اینکه عذر موجه بیاورد «فمکث غیر بعید» طولی نکشید هدهد حاضر شد «فقال احطت بما لم تحط و جئتک من سبا بنبا یقین» من اطلاعاتی دارم که حضرت سلیمان شما ندارید و از کشور سبا خبر یقینی برایتان میاورم «انی رایت امرا تملکهم و اوتیت من کل شی و لها عرش عظیم» دیدم زنی بر آنها حکومت میکند و همه چیزش تمام است و تخت بسیار بزرگی دارد «وجدتما و قومها یسجدون للشمس من دون الله» و قومش را دیدم خورشید را سجده میکنند به جای خدا چرا خدا را سجده نکنند؟ یعنی هدهد خبر از جستجو و پیدا کردن مردمی کافر می آورد، پیداست که سلیمان تفحص میکند که بفهمد کافری در عالم باقی مانده یا نه؟ لکه ای هست طاهرش کند؟ «قال سننظر» مانگاه میکنیم و تحقیق میکنیم که راست گفتی یا اینکه از دروغ بودن گفتی، «اذهب به کتابی هذا فالقه الیهم» هدهد نامه من را به پیش سلطان ببر «فانظر ماذا یرجعون» مشاهده کن جواب نامه را چگونه میدهند، نامه سلیمان گذاشته شد به روی میز بلغیس «قال انی القی الی کتاب کریم انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علی واتونی مسلمین» اقایان، حضار، نامه محترمانه ای و مهمی اینجا قرار گرفته این نامه از سلیمان است متن نامه این است بسم الله الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علی واتونی مسلمین (در روایت داریم از این قران کریم یک آیه را به سلیمان داده بودند و این آیه بسم الله الرحمن الرحیم است، سلیمان هم صدر نامه اش از این ایه استفاده میکرد) ان لا تعلوا علی واتونی مسلیمین بر من سرکشی نکنید و تسلیم من باشید و پیش من بیایید این قدرت است، سلیمان تابع و طالب قدرت نبود قدرت رو به او اعطا کردند.

8.زهد یعنی تمام داشته ها در خدمت دین

نفس قدرت جرم نیست داشتن مال جرم نیست داشتن قدرت جرم نیست داشتن شهرت جرم نیست داتشن معروفیت جرم نیست اینها اگر معبود انسان بشوند جرم است، اگر انسان در استخدام اونهاا قرار بگیرد جرم است اما اگر اینها را استخدام کند نعمت است، فرق است بین کسی که در خدمت مال است و کسی که مال در خدمت اوست کسی که دین او در خدمت مالش هست و کسی که مال او در خدمت دین او است «لیس الزهد ان لا تملک شیء بل الزهد ان لا تملکک شیء» زهد آن نیست که تو مالک چیزی نشوی زهد آن است که چیزی مالک تو نشود، عزتت مالک تو نشود قدرت تو مالک تو نشود همسرت مالک تو نشود فرزندت مالک تو نشود شهرت تو مالک تو نشود تو اگر مالک اینها بشی زاهدی، زهد این نیست که تو تهی دست باشی دارا نباشی، دارا باش اما مالک دارایی خود باش دارایی تو مالک تو نشود دین تو مالک دارایی خودت باشد دین تو مالک آبرویت باشه اگر لازمه آبروت رو بدی تا دین خود را حفظ کنی آبرویت را بده، امام راحل همین طور بود مالک آبرویش بود هرجا لازم بود آبرویش را خرج کند ناسزایی بشنود، میشنید، وقتی حکم کرد سلمان رشدی را از بین ببرید نمیدانید در عالم علیه امام چه غوغایی راه انداختند دستور ترور میده، دستور کشتن میده، یکی از اتباع یک کشور دیگر دخالت میکند، هرچه در باره امام گفتن، گفت رهایش کن ولش کن مهم نیست، امام آبرویش را خرج کرد وقتی انسان از آبروی خود مایه میگذارد به این توجه کن میشود مثل کی.

9.تقوا: ذخیره سود آور، دنیا طلبی: مصرف بی بهره [تمثیل به لوبیا]، [تقوا یعنی: کاشتنِ هسته دارایی ها]

لوبیا دونوع مصرف دارد، (آبرو را هم مثل لوبیا مصرف کن) یکی اینکه با لوبیا آبگوشت لوبیا درست کنی تناول کنی و نوع دیگر این است که لوبیا را بکاری تناول نکنی دفنش کنی بعد این لوبیا سبز بشود هزارتن لوبیا بدهد، وقتی در راه خدا خرج میکنی دفنش میکنی، وقتی در راه خودت خرج میکنی مثل این است که لوبیا ها را ریخته باشی در دیگ غذا فی الحال دلت میخواهد دارایی خود را تناول کنی یا بکاری؟ انتخاب با خودت، تقوا یعنی کاشتن دارایی و دنیا طلبی یعنی خوردن دارایی، انفاق که میکنی دفن میکنی ولی وقتی تناول میکنی خرج خودت میکنی،

10.خرج کردن در راه خدا، راه نگه داری داشته ها [فنا یعنی نزد خرج خدا نشدن]، [مصرف برای خدا، صندوق حفظ داشته ها]

 با این حدیث بحث را پایان میدهم، رسول خدا صلی الله علیه و علی اله وسلم از دست بز خوششان میامد؛ کت بز را دوست داشتند، از این گوشت این قسمتش را دوست داشت، بزی آورده بودند خدمتتشان فرمودند اگر این بز را کشتند دستش را برای من نگه دارید، بز را کشتند افراد آمدند همه قسمت هارو بردن فقط این قسمت کت بز باقی ماند دست بز ماند، وقتی حضرت آمدند به ایشان گفتند همه اش رفته وفقرا بردند و فقط کت بز باقی مانده حضرت فرمودند بگویید همین (قسمت کت) رفته بقیه اش مانده، به این دلیل که خداوند در قرآن میفرماید «ماعندکم ینفا و ما عندالله باق» هرچیزی پیش شماست فانی است و آنچه پیش خداست باقی است هرچه انسان خرج راه خدا بکند سبز میشود از اونور انشاءالله جلسه آینده میگویم.

11.محبت به مومنین، راه اتصال به خدا

خب یک سنتهایی تعطیل شده یکی از آنها این است که مومنین وقتی هم دیگرو میبینند به یاد نمیوفتن که خدا رو دیده اند اگر کسی مومن باشد دلش زنده باشد خدا در دل اوست «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المومن» آسمان با همه گنجایش جای من را ندارد خداوند میفرماید زمین ندارد اما دل بنده ی مومن من گنجایش من را دارد پس خدا در دل بنده مومن هست از این جهت «من زار اخاه المومن کمن زار الله فی عرشه» هرکس بردار دینی خود را در آغوش بگیرد خدارا زیارت کرده شما اگر خدا را ببنی چه حالی میشی؟ اگر این بنده ی مومن عاشق رسول خداست وقتی او را در آغوش میگیری در واقع رسول خدا را در آغوش میگیری «من زار زائرنا کمن زارنا» خب این سنت به خاطر فرهنگ غرب که از راه های مختلف وارد فرهنگ ما شده کم شده، قدیم وقتی مومنین هم دیگرو میدیدن، تو بغل هم میپریدند، بچه ی شما مشاهده کردی که عاشق توست وقتی وارد خانه میشی خودش را می پراند تو سینه شما، این عشقه این محبته، این کارو برای اینکه گناهان آمرزیده میشه چرا به خاطر اینکه یک مومن وقتی به خدا وصل باشد شما هم وقتی به او وصل میشوی آب قلیل را وقتی به آبی که متصل به کر هست وصل میکنند طاهر میشود دیگر یکی از شما اگه متصل باشه همه ی شما اگر به هم متصل بشوید همه را متصل میکنید با یک نفر متصل میشوید پس وقتی بسم الله گفتم به امید اینکه در روایت داریم وقتی دو مومن هم دیگه را در آغوش میگیرند گناهانشون ریزش میکند مثل برگ درخت که درفصل پاییزریزش میکند، شماببینید شبای احیا چقدر گریه میکنید که گناهانتان بریزه خب مقداری هم بخند تا گناهان بریزند برادردینی خود را حلال کن معانقه کن تا گناهاتون ریزش کنند. . .

 

سخنرانی آیت الله حائری شیرازی
تبریز، مسجد امام جمعه بازار _ 1395.03.18 ش

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.