فلسفه دوستی از دیدگاه اسلام/بخش سوم

تاریخ ارسال:ج, 10/24/1395 - 23:02
حدیث دوستی
حاج آقا مجتبی تهرانی؛

* همنشینی های ممنوع
1. طعن زنندگان به قرآن
تا این جا بحث نسبت به پیوند درونی و «رفاقت» بود، امّا سراغ «مجالست و هم نشنینی» هم می رود. در سوره انعام درباره هم نشینی می فرماید: «وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیرِهِ» اگر دیدید گروهی نشسته اند و دارند به آیات قرآنی ما «طعن» می‏زنند، از این‏ها اعراض کن! حالا بحث در این جا نسبت به مجالستی است که در آنها بر خلاف معتقداتِ دینی تو حرف می‏زنند. اگر در جایی، بطور کلی بر خلاف معتقدات دینی تو حرف می زدند، باید مجلس را ترک کنی.

مثلاً تو به قرآن اعتقاد داری که این کتاب الهی است، کلام الهی است و از مبدأ وحی نازل شده است، کسانی دارند به آن طعنه می‏زنند، این جا هم چون ممکن است ضربه اعتقادی ببینی، نباید با اینها مجالست کنی! این جا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادی می زنند و این مجالست موجب می‏شود که به پیوند اعتقادی درونی تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شرکت در آن نیز نهی می‏کند. با این‏هایی که «یخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا» مجالست نکن. «فَأَعْرِضْ عَنْهُم»

2. دوری از دوستی با «مسلمان های لاأبالی»
بعد از آن دایره را بازتر می کند. به این حرف ها خوب گوش کنید! گاهی من کسی را می‏بینم که هم‏دین من است، ولی لاابالی است؛ یعنی از نظر عملی، رفتارهایش با اعتقاداتش‏ تطبیق نمی‏کند؛ انگار دین خودش را به بازی گرفته است. آیا با او می توانم دوستی کنم؟ او نه نصرانی و یهودی است و نه کافر و بی دین! امّا خداوند می فرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»، کسی که دین خود را به بازی و بیهوده گرفته است، را رها کن! نه کسی که دین تو را به بازی گرفته، بلکه کسی که دین خودش را بازیچه گرفته است هم به درد رفاقت نمی خورد و دوستی با او ضرر دارد. بازیچه گرفتن دین یعنی عمل نکردن به آن! می‏گوید مسلمانم، مؤمنم، امّا عمل نمی‏کند.

لفظاً مسلمان، عملاً منکر خدا!!!
یکی از بزرگان گاهی می‏فرمود: لفظاً منکر خدا نیستی، ولی عملاً منکر خدایی! این تعبیر را من از او دارم. لفظاً منکر خدا نیست، خیلی ـ یا الله یا الله ـ هم می‏کند؛ یا ربّ یا ربّ هم زیاد می گوید ولی عملاً منکر خدا است. از این آدم‏ها هم در جامعه‏مان، زیاد داریم که فقط لفظاً می گویند: ما مسلمانیم؛ مؤمنیم؛ ولی عمل را که نگاه می‏کنیم، می‏بینم با اسلام تطبیق نمی‏کند. یک مؤمن اینگونه عمل نمی‏کند. یک مسلمان این طور عمل نمی‏کند. این‏ها همانهایی هستند که دین خودشان را به بازیچه گرفته اند. «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» با این‏ها هم نشینی و مجالست نکن. این هم از راه صحیح بیرون رفته است.

دلیل بی دینی!
بعد خداوند منشأش را بیان می فرماید که چرا اینها دین را به بازی و مسخره گرفته اند. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» تمام شد. زندگی دنیا این‏ها را مغرور کرده است. پول و ریاست برای او بت شده است. لازم نیست که بگوید پول و مقام بُت من است، بلکه عملش نمایانگر این مطلب است. لاابالی‏گران در جامعه مسلمین و در میان مؤمنین، اینها هستند که عملشان با اعتقادات اسلامی خودشان، تطبیق نمی‏کند.

عاقبت دوستی با اهل گناه
حالا به سراغ روایات برویم. علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»، از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این طور می‏گوید که چون تو هم آن طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجه‏اش این است که تو را هم به شرارت می کشاند. بالاخره در یک جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه دورونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می دهد؛ پس از آن بپرهیز!

روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «إیاكَ و مُصاحَبَةَ أهلِ الفُسوقِ! فَإنَّ الرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ كَالدَّاخِلِ مَعَهُم» از دوستی با اهل گناه و بی بندوباران بپرهیز که اگر از فسق آنها خوشت بیاید و کار آنها را بپسندی، اثرش این است که تو هم مثل آنها می شوی. چون روش آنها، روش اسلامی و ایمانی نیست، اگر روششان را بپسندی، تو هم مثل آن هستی.

جمع بندی بحث
غرضم این است که در آیات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادی و هم در بعد عملی نهی داریم که مشخص می کند با چه کسانی نباید دوستی کرد. یک جا «اولیاء» را آورد و مسأله محبت و رفاقت را پیش کشید، یک جا هم بحث مجالست را پیش کشید. در نهایت فرمود که با کسانی که بر روی اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن! با کسانی هم که روی بعد عملی تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن!

* آزمودن دوست در بُعد نفسانی
در این جلسه بُعد نفسانی را مطرح می کنیم. ما بُعد نفسانی هم داریم که انسان باید در بحث صداقت و رفاقت این را هم در نظر داشته باشد که با هر کسی رفیق نشود و با او بساط دوستی را پهن نکند. روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) است که حضرت فرمود: «لَا تُسَمَّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّى تَخْتَبِرَهُ»؛ کسی را به نام دوست نخوان تا اینکه او را بیازمایی؛ یعنی کسی را به عنوان اینکه دوست تو است نخوان به‏طوری که مردم بگویند فلانی رفیق فلانی است، یا خودت بگویی، رفیقم فلانی است؛ اصلاً این کار را نکن، «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». نکته اینجا است که باید او را بیازمایی و امتحانش کنی. اِختبار یعنی آزمودن. حالا به چه چیز او را امتحان کنی؟ حضرت سه چیز را مطرح می‏فرماید؛
اوّلین ملاک؛ هنگام غضب
اول: «تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ یخْرِجُهُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ»؛ خشمش را آزمایش کن، ببین آیا این از افرادی است که وقتی عصبانی می‏شود، مرزی را رعایت نمی کند؟ آیا خشم، او را از حق به سوی باطل می‏کشاند؟ آیا آنجاهایی که عصبانی می‏شود، چه در بُعد گفتاری‏اش و چه در بُعد رفتاری‏اش لجامی از شرع به دهانه نفسش زده است؟ یا نه، چون عصبانی شده هر چه به دهانش بیاید، می‏گوید و هر کاری که از دستش بر‏آید، می‏کند؟ این اشاره به بُعد نفسانی است. رفیق می‏خواهی بگیری، از نظر خشم آزمایش و امتحانش کن. چون ممکن است ـ‏نعوذبالله‏ـ یک مقدار رذالت داشته باشد؛ لذا اوّل ببین آیا مثل حیوان می‏ماند یا انسان است؟ چون حیوان است که وقتی خشمگین می‏شود هر کاری می‏کند؛ هم گاز می‏گیرد، هم لگد می‏زند. انسان که این کارها را نمی‏کند. حالا که انسان است و زبان دارد، ببین آیا موقع خشم هرچه به زبانش می‏آید را می‏گوید؟

دومین ملاک؛ هنگام شهوت
حضرت به عنوان دومین ملاک برای آزمودن فرد پیش از دوستی می‏فرمایند: «وَ عِنْدَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ». این خشم نیست، این شهوت است؛ شهوت نسبت به مال است. یعنی امتحان کن، ببین این شخص راجع به پول چگونه است؟ آیا مرزهای شرعی را رعایت می کند یا اصلاً به حرام و حلال کاری ندارد؟ این را امتحانش کن. همین طوری او را رفیق خود نخوان و نگو فلانی رفیق ما است.

اینجا یک نکته‏ طلبگی بگویم؛ ظاهر این روایت در مورد روابط اجتماعی است. چون اگر او را به خودت نسبت دهی و بگویی فلانی رفیق من است، تو هم در اجتماع خراب می‏شوی. چون وقتی مردم جامعه ببینند این شخص در جایی خرابکاری کرد، آبروی تو هم می‏رود. اگر دیدند جایی عصبانی شد و حرف‏های بی‏ربط و قبیح و ناپسندی گفت، یا دیدند از هر جایی که رسیده مال مردم را می‏خورد، می‏گویند رفیق تو است و کارهای ناپسند او آبروی تو را هم می‏برد. تازه اینها همه مربوط به ظاهر است؛ یعنی حضرت درباره ظاهرش این‏طور می‏فرمایند؛ چه رسد به باطن. چون باطن مهم‏نر است. لذا می‏گوییم به طریق اُولی وقتی می‏خواهی رفیق انتخاب کنی، ببین از نظر درونی‏اش چگونه است. از نظر درونی و باطنی اولویّت دارد که ببینی این شخص کیست. چون تو می‏خواهی با انسان رفیق شوی و رابطه درونی پیدا کنی، نه با حیوان!

اوّل اِختبار، بعد دوستی
حالا مطلبی می‏خواهم عنوان کنم که خودش در باب تربیت در محیط رفاقتی مسأله مهمی است. ما در معارفمان مسأله ای داریم که در این روایت هم بود که حضرت فرمودند: «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». مطلب این است که در باب دوست‏یابی ما به طور کلی مسأله «اِختبار» را داریم؛ یعنی با هرکه می خواهی رابطه رفاقتی برقرار کنی، قبلش او را آزمایش و امتحان کن. روایتی از علی(علیه‏السلام) است که فرمودند: «لَا تَثِق بِالصَّدِیقِ قَبلَ الخُبرَةِ». اگر می خواهی به عنوان صداقت به رفیق اعتماد کنی، قبل از آنکه او را بیازمایی هیچ وقت اعتماد نکن. قبل از اینکه او را بیازمایی، به او دل نبند. ممکن است سؤال کنید چرا؟ جهتش این است که اگر قبل از اِختبار و امتحان با او دوستی کردی و رابطه‏ات تنگاتنگ شد، محبّت او در دل تو تشدید می‏شود و این رابطه محبّتی موجب می‏شود که این رفاقت در ابعاد گوناگون اعتقادی و نفسانی‏ و عملی‏ات، چه رفتاری و چه گفتاری بر روی تو اثر بگذارد؛ چون گفتار هم عمل است؛ گفتار عملِ زبان است. این یک مطلب.

مطلب دوم آن است که اگر انسان بدون اینکه قبلاً آزمایشی کرده باشد، با شخصی در رفاقت رابطه محبتی برقرار کند -اصلاً رفاقت بر مبنای محبت است- اگر کسی «قبل الإختبار» بیاید رفیق شود، این محبت رفیق در دل او آمده است و اینجا است که دیگر نمی‏تواند تشخیص بدهد که آن شخص دوست خوبی است یا خیر. اگر بخواهم قبل از آنکه آن رشته محبّتی رفاقتی بین من و شما تقویت شود شما را بیازمایم، می‏توانم؛ چون می‏توانم چه در بُعد اعتقادی‏، چه در بُعد عملی و چه در بُعد نفسانیِ شما دقیق شوم که آیا با هم، هم‏سو هستیم یا نیستیم. آدم عصبانی مزاجی هستی، افسارگسیخته‏ای یا نه؟ در بُعد شهوتی‏ات، کسی هستی که به اسارت شهوت رفته یا نه؟ حالا چه شهوت مالی‏ باشد، چه جنسی‏ باشد، فرقی نمی‏کند. در بُعد عملیِ خارجی می‏توانم بفهمم که آیا انسان متشرّعی هستی یا نه، بی‏بندوبار و لااُبالی هستی.؟ اگر هم شخص متدیّن بی‏غرض و بی‏مرضی که درباره تو اطلاعاتی دارد مطلبی بگوید، از او می‏پذیرم. قبل از دوستی است که می‏توانم اینها را تشخیص دهم؛ امّا اگر بعد از اینکه رفیق شدی، آن‏وقت بخواهی آزمایش کنی، بدان که حالا کور و کر هستی. نه می‏توانی عیب‏هایش را ببینی، نه می‏توانی بشنوی.

محبّت کور و کر می کند
چند روایت در این زمینه بخوانم. علی(علیه‏السلام) فرمودند: «عَینُ المُحِبِّ عُمیةٌ عَن مَعَایبِ المَحبُوبِ»؛ چشم کسی که دیگری را دوست دارد، از اینکه عیب‏های او را ببیند کور است. در ادامه می فرمایند: «وَ أُذُنُهُ صَمَاءٌ عَن قُبحِ مَسَاوِیهِ». یعنی گوشش هم به خاطر حبّ کر است. کر است از اینکه بخواهد عیب‏ها و زشتی‏های او را بشنود. این یک قانون کلی است. این روایت را از پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) بخوانم که حضرت فرمودند: «حُبُّكَ لِلشَّی‏ءِ یعْمِی وَ یصِمُّ». حبّ شیء انسان را کور و کر می کند. اینجا شئ است، آنجا بحث مُحبّ و محبوب بود. اینکه این همه به ما در باب دوست‏یابی سفارش می‏کنند که آقا مراقب باش، برای این است که رفاقت بر محور محبّت است و محبّت چنین کاری می‏کند که می فرمایند تو را کور و کر می کند.

دین بر محور محبّت است
شما نگاه کنید که در مسأله دین هم می‏گویند که اصلاً دین بر محور محبّت است. روایتی از امام باقر(علیه‏السلام) است که حضرت فرمود: «الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ». یعنی اصلاً اینها با هم تفاوت ندارند. یعنی این قدر محبّت نقشش قوی است؛ لذا در باب مسأله رفاقت، «اِختبار قبلَ الرِّفاقة» را مطرح می‏کنند. با هر کس می خواهی دوستی کنی، به صِرفِ ظواهر بسنده نکن. در ابعاد سه گانه اعتقادی‏، نفسانی‏ و عملی‏ او را آزمایش کن؛ وگرنه بِدان که رفاقت چون نقش سازندگی و نقش تخریبی‏اش بسیار قوی است، تأثیرش خیلی زیاد است. حالا من از اینجا وارد شوم در این جهت که در روایاتمان هم زیاد داریم که می‏فرمایند بروید با اولیاءالله رفیق شوید. حبّتان نسبت به اولیاءالله باشد، چرا؟ جهتش معلوم و مشخص است؛ چون این محبّت است که مظهر رفاقت است. این محبّت اولیاءالله نقش سازندگی دارد.

پرهیز از حب دشمنان خدا
در روایتی از علی(علیه‏السلام) است که حضرت فرمود: «إیاكَ أن تُحِبَّ أعدَاءَ اللهِ»؛ از محبّت نسبت به دشمنان خدا بپرهیز. آنهایی که دشمن خدا هستند، یک‏وقت رشته محبّتی با اینها برقرار نکنی. «أو تُصفِی وُدَّكَ لِغَیرِ أولِیاءِ اللهِ». یعنی بپرهیز از اینکه محبّتت را برای غیر دوستان خدا خالص کنی. جهتش این است که این رابطه تنگاتنگ، محبّت‏آور است؛ محبّت که آمد خطرناک است. البته بِدان آنجایی که بدون اختبار و آزمودن در سه بُعد اعتقادی، عملی و نفسانی باشد خطرناک است؛ ولی اگر اختبار و آزمایش شد، بهترین نقش سازندگی را بر روی انسان دارد. عرض کردم در روایات داریم که یک وقت با غیر اولیاء خدا «لحمک کلحمی» نشوی! خیلی صمیمی نشوی! چون تعبیر به «أو تُصفِی» داشت؛ یعنی مبّحتت را برای غیر اولیای خدا خالص نکنی!

حبّ علی، نشانه مؤمن
چون شب عزیزی است (شب عید سعید غدیر)، به مناسبت روایتی در همین باب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خوانم که فرمودند: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ». البته نمی‏رسم که بحث مفصّل کنم؛ لذا فقط اشاره می‏کنم. «عنوان» یعنی تیتر و سرخط. منظور از «صحیفه» هم نامه عمل است؛ صحیفه مؤمن که می‏گویند، یعنی نامه عمل مؤمن. حالا در صحیفه چیست؟ در آن همه چیز هست. چه مسائل اعتقادی، چه مسائل ملکات و چه اعمال خارجی، همه در آن صحیفه هست. ولی ظاهرش راجع به اعمال است؛ اعمّ از جوارحی و جوانحی. روز قیامت نشر صُحف می‏شود؛ حالا این تعبیر پیغمبر یعنی چه؟ تعبیر پیغمبر جنبه کنایی دارد. «عنوانِ صحیفه» یعنی اگر تیتر صحیفه عمل هرکس این بود که این شخص محبّ علی(علیه‏السلام) است، معلوم می شود که تمام صحیفه‏اش خوب است؛ یعنی این حبّ علی(علیه‏السلام) در ابعاد گوناگون انسانی، چه بُعد اعتقادی و چه بُعد نفسانی و چوارحی، نقش سازندگی دارد.

البته این را هم دقّت داشته باشید که حتماً نباید از نظر فیزیکی با حضرت مواجهه پیدا کنیم تا با ایشان رفیق شویم؛ رفاقت رشته محبّتی بین دو موجود است. ممکن است اینجا نباشد، اما دوستش داشته باشم، هر چند اینکه او را نبینم. بیا با علی(علیه‏السلام) رفیق شو! بیا محبت علی(علیه‏السلام) را در دلت جای‏گزین کن که تو را در سه بُعد می‏سازد. لذا اگر روز قیامت مؤمن بیاید، همان تیتر نامه عملش را که نگاه می‏کنند، دیگر قضیه تمام می شود. همان تیتر را نگاه می‏کنند و می‏بینند این با علی (علیه‏السلام) رفیق بوده است. اگر با علی(علیه‏السلام) رفیق بوده، حتماً حبّ علی(علیه‏السلام) هم در دلش بوده و مُسلّم است که این شخص مسائل شرعی را هم رعایت می‏کرده است. حالا این بحث دیگری است که اگر غفلتاً خطاهایی یا لغزش‏هایی از او سر زده چه می شود، که شب آخر بحث می‏کنیم.

شرایط انتخاب دوست
انسان در باب انتخاب رفیق، باید "إختبار قبل الإنتخاب " داشته باشد. یعنی شخصی را كه می‏خواهد با او علقه دوستی برقرار كند، بیازماید كه از آن به دوست‏یابی تعبیر كردم. در معارف ما این مسأله وجود دارد كه انسان وقتی می‏خواهد با شخصی دوست شود، باید او را در سه رابطه عقلی، نفسی و عملی بیازماید و امتحان كند؛ یعنی از نظر اعتقادی، از نظر نفسانی كه عبارت از شهوت و غضب است و از نظر عملی او را بیازماید. ببیند كه آیا این شخص افسارگسیخته است، یا مهار انسانیت و شرع دارد؛ مرز را رعایت می‏كند یا نه. از نظر عملی، لاابالی‏گری و بی‏بند و باری می كند یا متدین است. همه این‏ها را بحث كردم و آیات و روایاتشان را هم خواندم.
جهت این اختبار را هم عرض كردم این است كه وقتی انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پیدا كند، محبت و دلبستگی ایجاد می شود و این دلبستگی، گاهی برای انسان نقش حیاتی دارد و گاهی بر عكس؛ چون وقتی دلبستگی آمد، انسان نسبت به رفیق هم كور می‏شود و هم كر می‏شود. قبل از آنكه كور و كر شوی، برو ببین چه عیوبی دارد، قبل از آنكه كور و كر شوی، یعنی دلبستگی پیدا كنی او را بیازما. آزمایش باید قبل از دلبستگی باشد.
* شرایط زمانه و دوستی
روایتی از امام صادق (ع) است كه تعبیر ایشان به خصوص در ارتباط با مسأله شرایط زمانی است؛ در روایت دارد كه حضرت فرمودند: "إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ "، یعنی اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نیرنگ بودند اعتماد به افراد از روی ناتوانی است.
حضرت مسأله شرایط زمانی را مطرح می‏كند و می فرماید اگر زمانه طوری است كه اولاً مرزشناسی كنار رفته است، جائر یعنی مرزشكن، نه مرز انسانی را رعایت می‏كنند و نه مرز الهی را، "إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ " و ثانیاً "وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ " جوِّ غالب در جامعه فریب‏كاری، حقه، نیرنگ و غدر شده است و در اجتماع فریب غلبه دارد كه گاهی هم تعبیر به زرنگی می‏كنند، می گویند: فلانی خیلی زرنگ است چون خوب سر مردم كلاه می‏گذارد، واقعاً اینكه در روایات می‏گویند منكر به معروف و معروف به منكر تبدیل می‏شود، اتفاق می افتد. در این شرایط "فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ " با هر كس رابطه برقرار كنی بعد هم به او اعتماد كنی، دلیل بر ناتوانی تو است. آدم توانا هیچ وقت اینطور نیست، می‏رود تحقیق می‏كند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادی، نفسانی و عملی زیر نظر می‏گیرد. توجه می كند مسائل اعتقادی‏ و بینشی‏اش چگونه است؟ آیا با بینش‏های صحیح و با معیارهای صحیح هم‏سو است؟ همچنین از نظر نفسانی، افسارگسیخته است یا نه؟ از نظر عملی لاابالی است یا نه، شخصی است كه مرزشناس است؟ انسان باید در این سه رابطه إختبار داشته باشد، إختبار یعنی آزمایش.
* زمان های آزمودن دوست
ما در باب آزمایش روایاتی داریم كه این‏ها را مطرح خواهم ‏كرد، یك سنخ نشانه‏های خوبی هم هست كه در روایات داریم. مثلاً در روایتی از علی (ع) است كه فرمودند: "فی الشدةِ یختَبَرُ الصدیقُ "، كجا می‏توانی بفهمی چه كسی دوست تو است؟ در گرفتاری‏هایی كه برای تو پیش می‏آید. در روایت دیگری از علی (ع) است كه فرمودند: "عند زوال القدرة یتَبَینُ الصدیقُ مِن العدوِّ "، در هنگام زوال قدرت یعنی زوال توانایی، آنجا می‏فهمی چه كسی رفیق تو است، چه كسی رفیق تو نیست. این چیزی است كه درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعی‏مان هم مطرح است كه آیا این شخص فقط در سرّاء و شادی با بنده است، یا در ضرّاء هم با بنده است؟ این‏ها نشانه‏های خوبی است، ولی خیال نكنید كه تمام‏اش همین است.
* محبت یعنی دل بستگی و تسلیم
بحثم راجع به آزمایش بود، شما باید دوستت را پیش از انتخاب بیازمایی. یعنی تا وقتی شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگی به او بی‏جا و اشتباه است. مكرّر گفتم كه مقدس‏ترین و ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل و قلب انسان است كه از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشی بالاتر از عقل است، لذا ایمان را هم در ارتباط با قلب مطرح می‏كنند، یعنی اگر كاركرد عقل در قلب منعكس شود اینجا است كه ارزش پیدا می‏كند وإلّا ارزشی ندارد.
می‏خواهم بگویم كار قلب اصلاً دلبستگی است، ایمان دلبستگی به خدا است. اینكه خیلی تأكیده شده است كه ابتدا طرف را بیازمای، برای این است كه وقتی دلبستگی آمد مثل این است كه انسان یك نوع تسلیم شدن پیدا می‏كند. مثل قضیه ایمان است كه دلبستگی به خدا است، این منشأ می‏شود كه انسان رضا به رضای الهی دهد، تسلیم او شود، به او توكل و اعتماد كند. در رفاقت هم همین¬گونه است، چون دلبستگی است تسلیم و رضا را در پی دارد، لذا در روایت تعبیر طمأنینه داشت.
* سبب و محور محبت
در معارفمان یك بحث دقیق‏تری راجع به رفاقت و دوستی داریم، بالاتر از آنچه كه گفتیم و آن اینكه حالا من رفتم كسی را امتحان‏ كردم، دیدم آدمی است كه او از نظر نفسانیات‏ و شهوت‏ افسارگسیخته نیست، غضبش افسارگسیخته نیست و كلّاً انسان مرزشناس است، از نظر كارها و اعمال بیرونی‏اش آدم لاابالی نیست، آدم بی‏بند و باری نیست، چه بسا دیگران بگویند: آدم متدینی هم هست و از نظر شرعی رعایت جهات شرعی را هم می‏كند، آیا این دیگر آدم خاطرجمعی است؟ آیا اگر من با این رفاقت كنم دلهره‏ای ندارم كه در ربط با امور مالی‏ و آبرویی ام، كلاه سرم می گذارد یا از من كلاهبرداری می كند؟ چون از این دو حال خارج نیست. این همان تعبیری است كه امام صادق (ع)كردند كه زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنین خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعی، مادی و دنیایی آدم مورد اعتماد و اطمینان است و چه بسا از آن‏هایی هم نیست كه فقط در سرّاء با من باشد، از آن كسانی نیست كه در رفاقت بی‏وفا باشد.
البته این جهاتی كه گفتم، همه مزیت است كه "فی الشدة یختبر الصدیق " نشانه‏های خوبی هم هست. امّا بحث در این است كه آیا همین كافی است یا نه؟ نگاه كنید گام به گام پیش آمدم. آیا كافی است كه من با او رفیق شوم یا نه؟ جواب این است كه در یك بُعد بله و در یك بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در بعد نشئة دنیایی چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایت ما هم اشاره دارد در این نشئه خوب است. اما درستی صد درصدی این حرف‏ هم محل حرف است.
* دوست خوب امّا بی فایده!
اما بُعد نفی؛ حالا می‏گویم چرا از یك بُعد خوب نیست، چون ما گفتیم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت می‏شود. خود محبت یك علت و سبب می‏خواهد، درست است این رابطه محبت را می‏آفریند، اما سبب خود محبت چیست؟ از چه چیز این خوشت آمد؟ برای چه خوشت آمد؟ این‏ها دو مورد است. از چه چیز این خوشت آمد؟ چون مال مردم‏خور نیست. برای چه خوشت آمد؟ مهم این دومی است. اگر برای این خوشت آمده كه در زندگی دنیایی سر تو كلاه نمی‏گذارد، خاطرت جمع است كه مال تو را نمی‏خورد، آبروی تو را نمی‏برد، این‏ها چیزهای بدی نیست، همه خوب است. امّا اگر محبّت برای این است، این محبت در بُعد معنوی و الهی ارزش ندارد.
اینها عین معارف ما است كه اگر سبب رفاقت مسائل مادی است یعنی منشأ محبت، مادیت است، این محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روایات بیان كرده اند، روایت از علی (ع) است كه فرمودند: "ود أبناء الدنیا ینقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة یدوم لدوام سببه " اگر سبب محبت به این شخص مادیت بود، مادیت از بین می‏رود، این رفاقت فقط به درد زندگی دنیا می خورد، منشأ آن هم امور مالی بود، مال هم كه همیشه نیست. شما در برزخ یا نشئه قیامت كه می‏روی، خانه و زندگی و پول و این‏ها را همه را دنبال خودت می‏بری؟ بعد هم می‏گویی رفیقم مالم را نمی‏خورد؟! آنجا كلاه سرم نمی‏گذارد یا نه؟! باید یك سببی مطرح كنی و آن را محور قرار دهی كه قطع شدنی نباشد، جاودانه باشد، همیشگی باشد، این رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنیا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
* كدام دوستی جاودانه است؟
در روایات داریم كه كدام سبب است كه هیچ‏وقت از بین رفتنی نیست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روایتی از علی (ع) است كه فرمودند: "من لم تكن مودته فی الله فأحذره كل مودة مبنیه علی غیر ذات الله ضلال و الإعتماد علیها محال "، ببین سبب محبت چیست؟ اگر دیدی خدا نیست، دوستی ات ارزش و دوامی ندارد. مثل اینكه علی (ع)، قانون عقلی پیش كشیده است كه هر رفاقتی بر محور غیر خدا گمراهی است و اعتماد به آن محال است.
ما روایات متعدده در باب حبّ فی الله و بغض فی الله داریم، آن‏هایی كه اهلش هستند می‏دانند كه آن روایات چه می‏خواهند بگویند. یعنی دوستی و دشمنی بر محور خدا باشد. با فلانی رفیقم؛ چون آدم مورد اعتمادی است و كذا و این حرف‏ها، از نظر زندگی دنیایی‏ به من ضرر نمی‏زند، نفع هم به من می‏رساند. با این دشمنم؛ برای اینكه این كمكم نمی‏كند. همه‏ این حرف ها بر محور دنیا است.
اگر از این منظری كه من گفتم، توجه كنید می بینید یك بُعد این حبّ هیچ ارزشی ندارد. آن حبّی ارزشمند است كه دوام داشته باشد، محورش چیزی باشد كه دائم و زوال‏ناپذیر است. در میان تمام موجودات نیز آن كسی كه زوال نمی پذیرد، الله تعالی است. لذا این حب و این دوستی جاودانه است، در هیچ نشیب و فرازی از بین نمی‏رود.
* دوستی برای خدا
در گذشته اگر یادتان باشد راجع به شفاعت در قیامت، راجع به مؤمنین ذیل آن آیه شریفه "الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین " به این معنا اشاره كردم كه غیر متقین در قیامت دشمن می شوند. با مرگ تمام پیوندها قطع می‏شود، یعنی وقتی انسان از این دنیا رفت، تمام این پیوندها و علاقه ها قطع می شود، اما یك پیوند می‏ماند، آن پیوندی كه بر محور الله تعالی باشد باقی می ماند؛ لذا ما در بحث رفاقت می‏بینیم كه تأكید می كنند مراقب باش رفیقت را برای خدا دوست‏ داشته باشی، نه برای خودت.
یك وقت هست تو را برای خودم می‏خواهم، یك وقت تو را برای خدا می‏خواهم، این‏ها فرق می‏كند. این‏هایی كه اینجا هست برای خودم است؛ این‏ها خوب است نه اینكه بد باشد، روایتش را هم خواندم. چون این رفیق در سختی ها كمكم می كند، كلاه سرم نمی‏گذارد، همه چیزهایش درست است. اما این دلایل برای انتخاب دوست، معنایش این است كه من دوست را برای خودم می‏خواهم؛ چون به من ضرر نمی‏زنی، نفع هم به من می‏رسانی. در دنیا بهتر از این رفیق می‏خواهی؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عینك مادیت به چشمانمان داریم. می‏خواستم این را بگویم كه رفیق را باید برای خدا بخواهم و «خدا» محور دوستی ما باشد. لذا آنجایی كه داری اختبار می‏كنی، آزمایش می‏كنی، همه این‏ها سر جای خودش، اما دست آخر، چون می‏خواهم با او پیوند درونی ببندم، باید این دوستی پیوند برای خدا باشد. این مهم است.
 

********************************

منبع: برگرفته از درس استاد اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط