تعجب عزرائیل از قبض روح ندیم سلیمان(علیه السلام)
برای هر انسانی با توجّه به طبیعت و استعداد جسمی خود و تقدیری که برایش رقم خورده است، اجل مشخصی قرار داده شده و مدّت زمان زندگی اش معین و مشخص گردیده، بر این اساس هنگامی که اجل کسی فرارسد، امکان پیش و پس کردن آن وجود ندارد.
آیه:
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ؛[1]
هنگامی که اجلشان به سر رسد، نه می توان ساعتی درنگ کرد نه پیشی گرفت.
آینه:حکایت؛
حضرت سلیمان(علیه السلام) روزی در کنار ندیمی نشسته بود که ملک الموت(عزرائیل) درآمد و سخت به او می نگریست، وقتی عزرائیل بیرون رفت ندیم از سلیمان پرسید این چه کسی بود که چنین به من نگاه می کرد؟ حضرت سلیمان(علیه السلام) گفت: ملک الموت بود، ندیم بسیار هراسان شد و از سلیمان خواست به باد فرمان دهد تا وی را به سرزمین هندوستان ببرد شاید از اجل گریخته باشد و اجلش به تأخیر افتد.
سلیمان(علیه السلام) به باد فرمان داد تا ندیم را به هندوستان ببرد، ندیم به هندوستان برده شد، سپس در همان ساعت ملک الموت برگشت. سلیمان از وی پرسید که آن نگاه تیز تو به ندیم ما، برای چه بود؟
عزرائیل گفت: بسیار متعجب بودم زیرا فرموده بودند تا جان ندیم را همین ساعت، قبض کنم، اما در سرزمین هندوستان!
ولی متعجب بودم زیرا میان این مرد و هندوستان مسافت بسیار زیادی بود، به همین سبب تعجب کردم تا آنکه خودش خواست به آنجا رود.[2]
منبع: حوزه
--------------------------
پی نوشت:
[1] اعراف/34.
[2] با اقتباس و ویراست از کتاب حکایت پارسایان.
- وبلاگ ziaossalehin.ir
- بازدید: 1073
- 1