کار معروف و احسان را باید تمام و کمال انجام داد
کار معروف و احسان را باید تمام و کمال انجام داد
گاهی افراد کارهای خیری انجام میدهند که ناقص و نیمهکاره است. این را خدا دوست ندارد. خدا دوست دارد کسی که کار خیر انجام می دهد، آن را به کمال برساند و رشد دهد تا کار به میوه برسد. آن وقت این احسان مثل درختی است که در زمین آخرت، برای شخص کاشته میشود و دائماً تا قیامت برایش میوه میدهد.
در سوره یس میفرماید:«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ[سوره یس/12]= آرى ماییم كه مردگان را زنده مىسازیم و آنچه را از پیش فرستاده اند، با آثار [و اعمال]شان درج مىكنیم.» خداوند «اثر کار» افراد را جدای از ثوابها و عبادتها و خیراتی که فرستاده اند، مینویسد. یعنی جلوتر از ثوابها، اگر هر کاری آثاری داشته باشد، ثبت می شود.
شخص زیرک مثل یک تاجر قوی است که وقتی میخواهد تجارت کند، در جاهایی سرمایهگذاری میکند که سودش کلان و دائمی باشد؛ نه موقتی و محدود. بعضی از آدمها برای آخرتشان به گونهای سرمایهگذاری میکنند که آثار و خیرات و برکات آن را در قیامت، غیر از خدا هیچ کس نمیتواند حساب کند. مثلاً گاهی آدم برای اموات، یک دانه سیب یا یک کیلو سیب یا مقداری غذا خیرات میدهد. ثواب آن، مشخص و محدود است. ولی یک موقع مبلغی پول را در یک کاری میگذارد که آثارش اصلاً تمام شدنی نیست و همینطوری تا قیامت برای آن میت میرود. مشخص است که این دو نوع سرمایه گذاری، خیلی با هم فرق میکنند.
نابراین، خداوند دوست دارد، شما کاری را انجام بدهید که آثار زیادی داشته باشد. یعنی معروفی را انجام بدهید که یک خیر و برکتی داشته باشد. تمام و کمال بودن کار، به همین آثار آن است. حالا ممکن است این کار محدود باشد. همان کار محدود را هم تمام بکنید.
مثلاً شما با اتومبیل تان مسیری را دارید میروید. شخصی از شما می خواهد تا هر جا که مسیرتان با او یکی است، او را هم برسانید. او را سوار می کنید. فرض کنید شما به مقصد خود میرسید و این شخص باید پیاده شود و دوباره باید به مسیرش ادامه دهد. حال اگر شما بخواهید کار خیرتان را تمام کنید، بدون این که در مقصد خود توقف کنید و او را پیاده کنید، میتوانید اول او را به مقصدش برسانید. آدمی که میخواهد کار را تمام کند میگوید، چه اشکالی دارد، این بنده خدا را دو کیلومتر آن طرفتر ببرم. برای من فرق زیادی نمیکند. 5 یا 10 دقیقه بیشتر وقتم را نمیگیرد. بگذار کارم را تمام کنم.
مثلاً کار قشنگی را شروع کردهاید. درست است که برای شما زحمت دارد. 10 دقیقه زحمت دارد که کار پخته و تمام شود. این خیلی زیباست که کار را تمام کنید. اهل بیت علیهمالسلام با ما این کار را میکنند و دوست دارند که ما هم این کار را با شیعیان و بچههای اهلبیت علیهمالسلام انجام دهیم.
رابطهی کامل کردن احسان، با سه قاعده مهم انسانشناسی
بر «کار تمام و کمال»، قاعده «هو أنت = او خودِ تو هستی» حکمفرماست. یعنی کسانی میتوانند در ارتباطات سود ببرند و آثار خوب داشته باشند که قاعده هو أنت را در نظر بگیرند.
این قاعده میگوید که طرف مقابل، خودِ تو هستی. فقط قیافهاش عوض شده. یعنی یک روح هستید. یکی از توهماتی که همیشه اذیت کننده است، این است که فرد فکر میکند ما دو نفر هستیم. این اشتباه عقیدتی است که ما اینطور فکر میکنیم.
ما در اینجا که نشستهایم و مثلاً 100 نفر یا 200 نفر هستیم. آدمهای جدا و شخصیتهای جدایی هستیم. اما آموزهی اسلامی «هو أنت» میگوید: همه شما یک نفرید. فقط با بدنها و مادههایتان از هم جدا شده اید. اما شخصیتاً یک نفر هستید.
یکبار به شخصی که نگاه میکنی، بگو او خودِ من است. فقط جسمهای ما جداست. پس باید هر خیری که برای خود میخواهم، برای او هم بخواهم. در این صورت خداوند آن خیر را برای خودت ذخیره میکند. لبخندی که به کسی میزنی؛ نوازشی که میکنی؛ محبتی که میکنی؛ هدیهای که میدهی؛ کمکی که میکنی؛ مغفرتی که شامل حالش میکنی؛ عفوی که نسبت به اشتباهاتش داری، موجب میشود که کینه و کدورتی هم اگر در میان باشد از بین میرود. حتی اگر بدی هم میخواهی به کسی بکنی، همه به خودت بر میگردد. قرآن هم میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها[سوره اسراء/7]= اگر نیكى كنید، به خود نیكى كردهاید و اگر بدى كنید، به خود کردهاید». این معجزه قرآن است که میگوید، اگر شما دارید خوبی میکنید، در واقع فقط به یک نفر دارید خوبی میکنید و آن هم خودت هستی.
یک مرحله بالاتر از قاعدهی «هو أنت»، «هو رسول الله» است که یک مقدار خاصتر میشود. یعنی او فرستاده ویژه خداست و حرمت دیگری پیدا می کند. حضرت فرمود هر کس سر راه شما قرار گرفت که از شما درخواستی داشت، بدانید که حتماً خدا او را فرستاده است. خدا نکند انسان فرستاده خدا را برگرداند. یک مرحله بالاتر از «هو رسول الله»، «هوالله» است، یعنی این خودِ خداست که در قالب و ظاهر یک بنده آمده پیش شما. برای همین وقتی بنده خدا از تو قرض میخواهد، خدا میگوید خدا از تو قرض خواسته است. میفرماید: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً[سوره بقره/245]= كیست آن كس كه به [بندگان] خدا وام نیكویى دهد.» این در حالی است که خودِ خدا پول را داده و خودش هم میگوید کسی هست به من قرض بدهد؟ یا میفرماید:« إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ[ سوره محمد/7]= اگر خدا را یارى كنید یاریتان مى كند.» خدا میگوید به من کمک کنید. خود خدا وسط آمده و میگوید تو با من طرف هستی. اگر انسان این سه قاعده را رعایت کند، به هیچ وجه دچار معضلات و مشکلات ارتباطی با دیگران نمیشود و خودسانسوری نمیکند.
امام رضا ع در نامه به امام جواد علیهماالسلام مینویسد: پسرم قسمت میدهم که مبادا وقتی از خانه میخواهی خارج شوی، از دری خارج شوی که مردم در آن در نباشند، یا تو را نبینند. هیچ وقت از جای خلوت نرو. از جایی برو که شلوغ است. سپس به امام جواد علیهالسلام میگوید: نگران خرج کردن نباش. من تضمین میکنم که خدا از تو چیزی کم نکند. هر چه توانستی برای شیعیان خرج کن.
وقتی کسی از بنده خدا فرار میکند، دارد فیوضات و خیرات و برکات را از خودش میبُرّد. دیدهاید بعضیها تا گدا میبینند مسیرشان را عوض میکنند؟ در حالی که او رسول الله است که خدا او را برای تو فرستاده. برو و مخصوصاً خودت را نشان بده. شاید خدا به تو گفت و دست در جیبت کردی و تو هم عرضه داشتی چیزی به خدا هدیه کردی. اینها فرصتهای خوبی هستند. چرا فرار میکنی؟
چه زمانی میتوان، از احسان خودداری کرد؟
گاهی استثنائاتی هم وجود دارد که میتوان از انجام عمل خیر، خودداری کرد یا فقط به مقداری از آن اکتفا نمود. مثلاً یک کار ضروری دارید. حق الناسی هست که نباید معطل شود، یا مهمانی منتظر شما نشسته. اینجا اگر نتوانستی کمکی بکنی، می توانی عذرخواهی کنی و بگویی تا همین مقدار می توانستم به شما کمک کنم. اما اگر حق الناس و کار مهمی در میان نیست، و وقتت آزاد است، نعمتت را کامل کن.
خدا میگوید:«لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها[سوره بقره/286]= خداوند هیچ كس را جز به قدر توانایى اش تكلیف نمى كند.» کسی آمده برای جهیزیه از شما کمک می خواهد. شما 100 هزار تومان داری. او سه میلیون تومان پول لازم دارد. تو توان داری 100 هزار تومان بدهی، ولی وُسعِ تو بیشتر از اینهاست. تو وسع خودت را در نظر بگیر. وسع من واقعاً 100 هزار تومان نیست. من الان در جیبم 100 هزار تومان دارم. یعنی توانم 100 هزار تومان است. ولی وسعم صد هزار تومان نیست. وسع غیر از توان است، وسع من چیست؟ من چهارتا برادر و رفیق پولدار دارم و میتوانم از آنها کمک بگیرم. وسع یعنی این. یعنی من تلاش میکنم. آبرو که دارم، میتوانم برایش وام بگیرم. وسع یعنی این. این که بگویم:«این مشکل خودش است»، درست نیست. باید بروی دنبال کارش و کارش را جدی بگیری و هر کاری میتوانی برایش بکنی.
زمانی من واقعاً بیشتر از این وسعم نمیرسد. یعنی خودم و رفیقهایم هم پول بگذاریم، مثلاً بتوانیم 500 هزار تومان بدهیم. اشکالی ندارد، همین مقدار را بدهی کافیست. دیگر مسئولیت و تکلیفی نداری. گدایی هم برای راه خدا اشکالی ندارد.
زیبایی کار خیر در چیست؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:«جَمالُ المَعروف اِتمامُه= زیبایی احسان به اتمامِ آن است.» هر احسانی که هست تمام و کمال انجام بده. مثلاً کسی آمده یک سؤال یا بیشتر از یک سؤال از شما میپرسد، شما باید کامل توضیح بدهی. اگر کار عاطفی نیمه کاره بماند، فایده ندارد. آن عاطفه را اگر میتوانی تمامش کن. اما اگر وُسعَت نمیرسد و معذوری، اشکالی ندارد. ولی اگر وُسعَت میرسد، باید انجام بدهی و کار را تمام کنی.
علی علیهالسلام فرمود: «اِکمالُ المَعروفِ اَحسَنُ مِن اِبتِدائِه = به پایان رساندن عمل خیر، بهتر از شروع آن است.» یعنی اگر کار خوبی را شروع کردی، مهمتر آن است که تمامش کنی و آن را به کمالش برسانی. مثلا یک مسجد قرار است بسازید، دیده اید بعضیها سمج پاکار میایستند. این یک شرکت سهامی آخرتی است. سرمایهگذاری آخرتی است. این مسجد تا قیامت هر گونه تولیدی و خروجی و آثاری داشته باشد، برای تو است. بعضی افراد اینطور هستند که کار خیر را پیگیری میکنند و میگوید بالأخره این مسجد تمام شد یا نشد؟ چرا نیمه تمام مانده؟ برویم ببینیم، کدام قسمت آن لنگ است؟ چه چیزی لازم دارد؟ ممکن است، مانعی باشد که نیاز به پول ندارد؛ بلکه آبرو لازم دارد. میگوید برویم یک کاری بکنیم تا تمام شود.
در روایت داریم حتی اگر رفیق یا دوستتان کاری دارد و شما نمیتوانید کاری برایش بکنید؛ اتمام احسان شما به این است که با او راه بیفتید و دنبالش بروید. حتی اگر کاری هم از دستت برنمیآید، با او همراهی کن. یا بچهاش تصادف کرده میخواهد تنهایی به بیمارستان برود. این کار خوبی نیست که تنهایش بگذاریم. یا به او بگوییم، ما دعایت میکنیم. بلند شو با او به بیمارستان برو. «همراهی» خودش یک کار بزرگی است. الان بچهاش مرده، زنش، شوهرش، یا کسی از او مرده، بلند شو با او تا قبرستان برو و کارهایش را انجام بده. برو جواز دفن بگیر؛ پزشک قانونی برو؛ کاری بکن؛ تعارف هم نکن که مثلا بپرسی:« بیاییم خدمتتون؟». یا گاهی هم منفی سؤال میکنیم: «کاری ندارید؟»، نمیگوییم کاری دارید. تو اگر بپرسی: «بیاییم خدمتتان؟ کاری ندارید؟ پول لازم ندارید؟» انتظار دارید چه جوابی بشنوید؟ سؤال منفی است. پس جوابش هم منفی خواهد بود. پس اصلاً از جمله منفی استفاده نکنیم. چون ممکن است طرف بگوید نه.
شما پول را ببر بگذار در اختیارش و بگو حالا مصرف کن و بعداً برایم بیاور. ممکن است حیا کند. کار را به اتمام برسانید. مثلا کسی سر سفره است. به او تعارف کردی او هم بگوید من نمیخورم. حتی نزدیکترین کسانت، همسر یا بچهات هم هست، اگر گفت نمیخورم، باور نکن. وقتی گفت نمیخورم، یعنی می خورم. بخصوص خانمها که شبیهترین حرفشان به «آره»، «نه» است. در واقع نهشان آره است. لقمهات را بگذار جلویش و بگو با هم بخوریم. وقتی که کار را کامل انجام بدهید، اصطلاحاً به آن میگویند: «بهرهوری». یعنی فقط بهرهبرداری نباشد، بهرهوری باشد. کامل، تمیز و خوب باشد. بهرهوری یعنی کار را کامل کنیم.
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله درباره به سرانجام رساندن کار خیر فرمودند: «اِستِتمامُالمَعروفِ أفضَلُ مِن اِبتِدائِه= به سرانجام رساندن کار خیر، بالاتر از شروع آن است.» یعنی فقط شروع کافی نیست. تا آخرش باید بروی و کار را کامل کنی.
خیلیها به اهل بیت علیهمالسلام کمک کردند و در شروع کار، خیلی خوب بودند؛ اما در ادامه و اتمام کار، هیچ وقت پای کار نایستادند و باعث شدند ضربات زیادی به اسلام وارد شود. میآمدند یک دوره میجنگیدند. اما برای دورههای بعدی نمیرفتند. حضرت آمادهباش میداد و اذیت میشد و غصه میخورد. میگفت به شما میگویم بیایید بجنگید، میگویید تابستان است و هوا گرم است. حالا فصل کِشت و فصل برداشت است. الان نمی شود بیاییم. چون زمستان است. حالا چه وقت جنگ است؟ بهانه های مختلف می آوردند. مثل بعضیها اوایل جنگ، سه ماه جبهه میرفتند، میگفتند وظیفه ما تمام شد. انگار که جهاد زمانی است که من سه ماه تابستان که بیکارم را جبهه بروم. این خوب نیست. اهل بیت علیهمالسلام میخواهند تا آخر، پای کار باشید.
یاری امام زمان (علیه السلام )، معروفی است که باید به سرانجام برسانیم
با این تفاسیری که درباره کار خیر و اتمامِ آن بیان شد، می توان گفت که مهمترین معروف و کار خیر، یاری امام زمان علیهالسلام است و زیبایی آن در اِکمال و اتمامِ به نحو احسن می باشد.
تعبیری که امام علی علیهالسلام دارند، این است که میفرمایند: «امام زمان غریب، آواره، طرد شده و تنها است». تا حضرت نیامده، تو نمیتوانی بگویی من بروم در خانه و بگیرم بخوابم. تو نمیتوانی بگویی به من ربطی ندارد که امام زمان نیست یا در آوارگی است. تو اصلاً نمیتوانی یک زندگی عادی برای خودت رقم بزنی. زندگیات اگر مهدوی نباشد، قطعاً جهنمی است. زندگیات باید بو و رنگ ظهور را داشته باشد. وجود تو، فعالیتهای تو و هر هنری که داری، باید به رفع موانع ظهور کمک کند.
امام خمینی رحمهاللهعلیه فرمود: مسئولین جمهوری اسلامی اگر به فکر تشکیل حکومت جهانی اسلام نباشند خائن و خطرساز هستند، حتی اگر به مردم خدمت کنند. رئیس جمهور، نخست وزیر، نماینده مجلس، رئیس، مدیر و ... است دارد خدمت میکند؛ ولی وقتی مهدوی فکر نمیکند، خائن است. چرا؟ چون دارد قوای این مملکت و شیعیان و بچههای امام زمان را معطل میکند. یعنی کار اهل بیت علیهمالسلام روی زمین مانده، کار فاطمه زهرا سلاماللهعلیها روی زمین مانده و امام زمان معطل است و دارد «هل من ناصر ینصرنی» میگوید. هر مسوولی هر کس می خواهد باشد؛ حتی اگر خدمت هم بکند، میفرماید خائن و خطرساز است. انسانی که به فکر برطرف کردن موانع ظهور نیست، به درد نمیخورد.
پس انسان نمیتواند آرام بخوابد، در حالی که امامش در اضطرار است. امام صادق علیهالسلام نجواهای عجیبی در دعای ندبه دارند و میفرمایند، بر من سخت است که تو فریاد بزنی و من نتوانم کمکت کنم. سخت است بر من که تو کمک بخواهی و به من نیاز داشته باشی و من نتوانم کاری برایت بکنم. هیچ معروفی بالاتر از ظهور امام زمان نیست و این، استتمامش با ماست. ما باید طالبِ به اتمام رساندنش باشیم و انسان تا جانش در نیامده و تا خونش نریخته و به لقاء امام زمانش نرسیده، نباید شب و روز داشته باشد و آرام باشد.
نتیجه تمام نکردن احسان چیست؟
درباره اتمام و اکمال عمل نیک و معروف صحبت شد و روایاتی هم خواندیم. حال اگر کار معروف و احسانی به اتمام نرسد چه نتیجه ای در پی خواهد داشت؟
امیرالمؤمنین فرمود:«الصَّنیعَةُ إذا لَم تُرَبَّ أخلَقَت، كالثَّوبِ البالی، و الأبنِیَةِ المُتَداعِیَة [غرر الحكم : 2189] = احسان و نیكى، هرگاه پرورانده نشود (به كمال نرسد)؛ مانند جامه كهنه و ساختمانهاى درهم شكسته، كهنه و فرسوده مى شود.»
وقتی می فرماید:« تُرَبَّ»، یعنی حضرت کلمه ربوبیت را به کار می برد و میگوید تو رب هستی و باید پرورش بدهی و تدبیر کنی. پس کارت را پرورش بده و برسان به آخر.
باز علی علیهالسلام فرمود:«مَن لَم یُرَبِّ مَعروفَه فَقَد ضَیَعَه[غرر الحكم : 9115]= کسی که کار خیرش را به آخر نرساند، کارش را ضایع کرده.» کارت را برسان به جایی که به خیر برسد و نتیجه بدهد. مثل کسی که کار تجاری میخواهد انجام بدهد. اگر سرمایهگذاری کند و به سوددهی نرساند؛ نتیجه اش چه میشود؟ کار خیر باید به سوددهی بیفتد، یعنی باید تکمیلش کنی. بریدن، ضعف، قهر کردن، ناز کردن، نازک نارنجی بودن، بازی درآوردن، حساس بودن، زودرنج بودن، اینها کار را خراب میکند.
«مَن لَم یُرَبِّ مَعروفَهُ فكأنَّهُ لَم یَصنَعْهُ[غرر الحكم : 9146]= هر كس خوبى و احسان خود را نپروراند، گویى خوبى نكرده است.»
خیلی وقتها ما فقط منت میگذاریم و کار به اتمام نمیرسد. کسی که در هر شأنی هست و در هر هویت صنفی که هست، باید کار را محکم انجام بدهد و به سرانجام برساند. واقعاً همت بگذارد و مراحلش را طی بکند. این استواری و قدرت، صبر و حوصله میخواهد که تو بتوانی کار را به نتیجه برسانی.
چه چیزهایی به ما کمک میکند که بتوانیم، احسان را تمام کنیم؟
احسان کامل، چه احسانی است و چگونه می توانیم احسان قشنگی که میوه و نتیجه بدهد، انجام دهیم؟
چون اینجا مسئله خیلی خطرناک می شود، مثل یک گناه. یعنی طوری باید احسان کنی که نیمه تمام نماند. زیرا احسان نیمه تمام، مانند گناه، به انسان صدمه می زند.
در بعضی از کارها یک قاعده وجود دارد که میگوید کاری را که نمیخواهی، نمیتوانی، نباید تا آخرش بروی. یعنی از اول شروع نکن. وقتی بنا نداری انجامش بدهی؛ حوصلهاش را نداری؛ همتش را نداری؛ امکاناتش را نداری؛ از اول قصدش را نداری که تا آخر بروی و فقط میخواهی تفننی شروع بکنی؛ از اولش شروع نکن. اگر با این اوصاف شروع کردی، گناه صورت میگیرد.
مثلاً میخواهیم به ایتام کمک کنیم. باید برویم ایتام را جمع کنیم و یک دارالایتام تشکیل بدهیم. بعد اگر کار را به سرانجام نرسانیم، این یتیمها چه کار کنند؟ آنها را جمع کردیم و به آنها قول دادیم که شما را به تحصیلات و کار و ازدواج میرسانیم و به شما خانه میدهیم. ولی وسط راه، کار را رها کردیم. دیده اید بعضی ها که جوگیر میشوند و سرپرستی یک یتیم را به عهده میگیرند و وسط راه رهایش میکنند؟ این یتیم به امید تو آمده و تو را پدر خودش میداند. فلانی را مادر خودش میداند. وقتی که بچه را برداشتی و آوردی، پس بچه تو است و باید تا آخر او را ببری و تا آخر رشدش بدهی. یا بعضی میروند در این سازمانها میگویند من این 5 نفر یتیم را انتخاب کردم و ماهی 20000 هزار تومان بابت سرپرستی شان میدهم. ماه اول بیست هزار تومان به حساب ایتام میریزد. ماه دوم میریزد. ماه سوم و بعد میبینی ماه چهارم از او خبری نشد. این خیلی کار زشتی است. یک سازمان را معطل میگذارد.
بعضیها خیلی با معرفت اند، فرزندانشان هم با معرفتند. روضه ای نذر کرده، طرف پیرمرد یا پیرزن است. میبینی که پای نذرش ایستاده. ما در تاریخ داشته ایم. داستان حقیقی است. آن زمانی که برده داری بوده و خرید و فروش برده می کردند. طرف برای اینکه بتواند نذرش را که مراسم برای حضرت سیدالشهدا بوده، ادا کند، مجبور می شود بچه اش را بفروشد. گفته من مراسم حضرت را نذر کردم، بچهام را میفروشم و پولش را خرج نذرم می کنم. مرام چقدر چیز خوبی است. بچه اش را می فروشد. پول را میگیرد و تنها به خانه میآید. می بیند بعدش در میزنند و یک نفر بچه را تحویلشان می دهد و می گوید، آقایی آمد، گفت شما همانی که برایش مراسم گرفته اید، همان هزینه را پرداخت کرده و بچه را آزاد کرده.
من کسانی را میشناسم که در خارج از کشور زندگی میکنند. در آمریکا یا در اروپا است. خدا شاهد است محرم و صفر می آیند و میگویند، چون پدرم نذر دارد، یا من خودم نذر دارم، باید محرم و صفر بیایم و نذرم را ادا بکنم. خدا خیلی دوست دارد بندهای را که در کار خیر استقامت و مداومت دارد و کار را جدی میگیرد.
وقتی شما کار را جدی گرفتید، خدا هم به شما محل میگذارد و پیش خدا جدی و با قیمت میشوید. ولی وقتی قواعد و آن شعائر الهی برایت بیارزش شد و شل گرفتی، خدا هم دیگر به تو محل نمیگذارد. برای همین فرمود: هر کس میخواهد بداند پیش خدا چقدر قیمت دارد، ببیند خدا نزد او چقدر قیمت دارد.
پس جدی بودن و استقامت داشتن در انجام کار خیر، باعث می شود کار به نحو احسن به اتمام برسد.
نویسنده : استاد محمد شجاعی
- وبلاگ میکائیل حیدری
- بازدید: 582
- 1