خداخواهی در ماه رجب
آدمیان در همت ورزی سه گونه اند: گروهی همت خویش را تنها صرف امور پست و ناچیز دنیوی و مطامع مادّی می کنند و جز آن نیز هدفی ندارند. به تعبیر قرآن کریم، انسان هایی زمین گیرند که ماندن در زمین را، پیشه خویش ساختند. چنان که می فرماید:
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ اگر می خواستیم، مقام او را با این آیات بالا می بردیم، ولی «افسوس» که او به پستی گرایید و زمین گیر شد و از هوای نفس خود پیروی کرد.(اعراف: 176)
خداوند نیز چنان که در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است، از امور متعالی خوشش می آید، ولی از امور پست متنفر است. اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مَعالِی الْاُمورِ وَ اَشْرافَها وَ یَکْرَهُ سَفْسافَها؛ به درستی که خداوند، برترین و عالی ترین کارها را دوست می دارد و از امور پست و نازل، تنفر دارد.[1]
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی[2]
مولانا نیز در مقام مذمت از گرایش به سمت امور پست و هدف قرار دادن آنها چنین می فرماید:
بدان گلزار بی پایان نظر کن
بدین خاری که پایت خست، منگر
چو سرو و سنبله بالا روش کن
بنفشه وار سوی پست منگر
جهان پربین ز صورت های قدسی
بدان صورت که راهت بست، منگر
همایی بین که سایه بر تو افکند
بدان صورت که راهت بست، منگر[3]
اما دسته دوم از انسان ها، کسانی هستند که گرچه از امکانات مادی و لذایذ مباح و مشروع برخوردارند، این امور را هدف اصلی خویش قرار ندادند، بلکه آنها را وسیله ای برای جهان آخرت و وصول به بهشت خواستند. چنان که در قرآن می فرماید:
وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ. (قصص: 77)
از آنچه خداوند عطایت فرمود، برای آخرت خود صرف کن.
بی شک عظمت و شکوه آخرت و بهشت، با زندگی ناچیز دنیا قابل مقایسه نیست، چنان که قرآن می فرماید:
قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی. (نساء: 77)
ای پیامبر، بگو بهره دنیا اندک وکم است و آخرت برای پرهیزکاران، بهتر است.
مولانا در این زمینه می گوید:
این جهان، خود حبس جان های شماست
هین روید آن سو که صحرای شماست
این جهان محدود و آن خود بی حدست
نقش و صورت پیش آن معنی سد است
گر بود این چرخ ده چندین که هست
نیست نزد آن جهان جز شک و پست[4]
در روایتی دل نشین از موسی بن جعفر علیه السلام نیز نقل شده است:
اَماَ اَبْدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنٌ اِلاّ الجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها بِغَیْرِها.
همانا برای بدن های شما بهایی جز بهشت نیست، پس آن را به غیر بهشت نفروشید.[5]
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی[6]
اما گروه سوم از آدمیان که بسیار اندکند، آنانند که نه پرنده جان را در دام جذبه های مادّی گرفتار ساختند و نه دل در گرو زیبایی های خیره کننده بهشت نهادند؛ بلکه روح بی قرار آنها، جز به دیدار بهشت آفرین تسکین نیافته و عطش روحی شان جز با نوشیدن شراب قرب فروکش نکرده است. آنان نه در برابر دنیا سرتسلیم فرود آوردند و نه در برابر عقبی:
سرم به دنیا و عقبی فرو نمی آید
تبارک اللّه از این فتنه ها که در سر ماست![7]
چه همت راست حافظ را که از دنیا و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش، بجز خاک سر کویت[8]
باری، اگر بهشت زیباست،بهشت آفرین زیباتر است و اگر یوسف یگانه است در جمال و حسن، یوسف آفرین از او زیباتر است:
حسن یوسف را به عالم کس ندید
حسن آن دارد که یوسف آفرید
آنان همت اصلی خود را مصروف دیدار معشوقشان داشته و به کمتر از آن قانع نشده اند. چنان که امام سجاد علیه السلام می فرماید:
فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَیْکَ هِمَّتی وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَکَ رَغْبَتی فَاَنْتَ لا غَیْرُکَ مُرادی.
همانا، تمامی همتم متوجه توست و رغبتم تنها به توست و فقط تو مراد منی.[9]
بهشت و حور و خلد اینجا چه سنجد
که بیگانه در آن خلوت نگنجد
چو رویت دیدم و خوردم از آن می
ندانم تا چه خواهد شد پس از وی
زهی شربت! زهی لذت! زهی ذوق!
زهی دولت! زهی حیرت! زهی شوق![10]
آنکه خداوند را به دست آورد، چیزی از کف نداده و در واقع دنیا و آخرت را نیز از آن خود کرده، اما آنکه خداوند را از کف نهاده، چه چیز قابل توجهی نصیب خود ساخته است.
تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است
چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است
کنار تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بیکران با من است
روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم که مهرت روان با من است
حکایت است که:
سلطان محمود، وقتی لشکریان خود را می نواخت و هر کسی را خلعتی همی داد و مقصود وی همه آن بود که غلامش ایاز، آرزویی کند و خلعتی خواهد. ایاز همچنان کمر بسته و به خدمت ایستاده بود و همت از آن اجناس اموال پرداخته. محمود گفت: ای غلام! از این مال و نعمت، تو را خود آرزویی نبود؟ ایاز تواضع کرد و گفت: چون تو هستی، همه جهان آنِ من است.[11]
خداخواهی اهل بیت علیهم السلام و اینکه فقط به او عشق می ورزیده اند تا آنجا بود که از دست دادن او را حتی در ازای به دست آوردن بهشت، خسران و ضرر برای خود می دانستند، همان گونه که در یکی از ادعیه ماه رجب چنین آمده است:
خَابَ الْوافِدُونَ عَلی غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ اِلاّ لَکَ؛ کسی که بر غیر تو وارد شد، چیزی به دست نیاورد و آنکه به غیر تو رو کرد، گرفتار خسران و زیان گردید.
باری، بندگان عاشق و عارف و بلند همت، آن چنان دل در گرو عشق و شیدایی یار نهادند که با او این گونه به نجوا می نشینند:
به پیشت نام جان گویم، زهی رو
حدیث گلستان گویم، زهی رو
تو اینجا حاضر و شرمم نیاید
که از حسن بتان گویم، زهی رو
به پیش این دکان که کان شادیست
من از سود و زیان گویم، زهی رو
چو خورشید جمالت بر زمین تافت
زماه و اختران گویم، زهی رو
چو شاهنشاه صدجان و جهانی
من از جان و جهان گویم، زهی رو[12]
پی نوشت:
[1] کنز العمال، ج15، ص 770.
[2] حافظ
[3] مولانا
[4] مولانا
[5] اصول کافى، ج1، ص 22.
[6] سعدی
[7] حافظ
[8] حافظ
[9] میزان الحکمه، ج14، ص 6680.
[10] شبستری
[11] میبدى، کشف الاسرار و عده الابرار، ج 5، ص 283.
[12] مولانا.
- وبلاگ ziaossalehin.ir
- بازدید: 897
- 1