جایگاه اصحاب امام حسین «علیه السلام» در هستی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«السَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الأرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَیك مِنِّی سَلامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ».
1- امام حسین«علیه السلام» زمانه ی خود را این طور ترسیم می کنند که: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیا قَدْ تَغَیرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا، فَلَمْ یبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَة الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ، أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یتَنَاهَى عَنْه» به راستى، دنیا تغییر کرده و نازیبا شده و نیكىِ آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز چراگاهى وَبازده چیزی باقى نمانده است. آیا نمى بینید كه به حقّ عمل نمى شود و از باطل دست برنمى دارند؟
فرهنگ جاهلیت اموی آنچنان حاکم شده بود که می رفت به کلی آن فرهنگ به جای اسلام قرار گیرد، این نه تنها در اشعار یزید آشکار شد که گفت:
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْی نَزَل
حتی در برنامه های معاویه از قبل طراحی شده بود،آن جایی که به مُغَیْرَةِ بن شعبه گفت: «...امید من آن است که نام محمّد را از مأذنه ها خاموش کنم «لا والله إلاّ دَفْناً دَفْنا»(مروج الذهب، ج 2، ص341) به خدا سوگند آرام نمی نشینم مگر زمانی که این نام دفن گردد.
ابن عباس نقل می کند: شبی در مسجد مدینه بعد از نماز عشا که مردم پراکنده شدند و به غیر از معاویه و ابوسفیان کسی در مسجد نماند، من در پشت ستونی نشسته بودم، شنیدم که ابوسفیان به معاویه می گوید: ببین در مسجد کسی نیست؟ - ابوسفیان در این زمان نابینا شده بود- معاویه چراغی به دست گرفت و اطراف مسجد را جستجو کرد، امّا مرا ندید. آن گاه ابوسفیان گفت: «یا بُنَی! اوصیک بدین الاباء و الاجداد و ایاک و دین محمد فانه سبب فقرنا و لا یهولنّک قول محمد من البعث و النشور» (محقق اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص 355).ای فرزندم! تو را به آئین پدران و نیاکانت سفارش می کنم و از دین محمد بر حذر می دارم، زیرا این دین سبب فقر و بیچارگی ما شده و سخن محمد در باره ی حشر و روز قیامت تو را نترساند. وقتی خلافت به عثمان رسید، ابوسفیان در جمع امویان که عثمان نیز حضور داشت به او گفت: «حکومت پس از قبیله ی تَیم و عدى به دست تو افتاده، آن را مثل توپ دست به دست بگردان و اركانش را بنى امیه قرار بده، این جز سلطنت نیست، من بهشت و دوزخ سرم نمى شود.» (ترجمه ی الغدیر ، ج 19، ص 137.)
در امالی شیخ طوسی هست که وقتی حضرت سجاد«علیه السلام» وارد مدینه شدند ابراهیم بن طلحه از حضرت پرسید: یا علی بن الحسین مَنْ غَلَبَ؟ کدام یک پیروز شدید؟ حضرت فرمودند: اگر می خواهی بدانی چه کسی پیروز شد چون وقت نماز شد، اذان و اقامه بگو تا معلوم شود چه کسی پیروز شد. حاکی از آن که حزب اموی می خواست جهت ها به سوی رسول خدا«صلی الله علیه و آله» نباشد و امام حسین«علیه السلام» مانع آن شدند.
2- در دفع آن بلیه ی بزرگ، خداوند امام حسین«علیه السلام» را مأمور نمود و لذا حضرت برنامه ی خود را این طور شرح دادند که: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی«صلی الله علیه و آله» أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ«علیه السلام»»؛ من براى سركشى و عداوت و فسادكردن و ظلم نمودن خروج نکردم، بلكه؛ جز این نیست كه من به منظور اصلاح در دین جدّم قیام نمودم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمایم. من می خواهم مطابق سیره ی جدّم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«علیهما السّلام» رفتار نمایم.
3- حضرت راهی را می شناسند که مطمئن هستند در این راه پیروز می شوند و لذا در ابتدای حرکت به سوی کوفه در روز هفتم ذیحجه نقشه ی راه خود را اعلام می کنند و می فرمایند: «خُیِّر لی مَصرعٌ اَنَا لاقیه» برای من آرامگاهی است گزیده شده که به دیدار آن ناگریزم. من در این راه تا آن جا آماده ام که بدنم در بیابان افتد و خوراک گرگانی شود در بین نواویس و کربلا. اگر در راه خرسندی خدا بدنم پاره پاره شود، گو بشو. «رضی الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه و یُوَفِّینا اُجُورَ الصابرین» رضای خدا، خوشنودی ما است - هرکس به چیزی رغبت دارد و آرزوی خانواده ی ما خدا بوده- او هم تمام و کمال پاداش صابران را به ما می دهد. «لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِی مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَینُهُ وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُه » گوشت تن پیامبر هرگز از او دور نمی شود. و آن در عالم قدس برای اوجمع است تا به چنین فرزندانی چشمش روشن شود و به کار آن ها وعده هایش انجامِ قطعی گردد. در این مسیر کسی از دست نمی رود چون همه در کنار حسین«علیه السلام» و در محضر رسول خدا«صلی الله علیه و آله» -که صاحب اسم اعظم است و در همه ی هستی از بدو تا ختم، حاضر است- قرار می گیرند و در هیچ قطعه ای از تاریخ دنیا و آخرت نیست که این حضور به نحو شکوفاشده مطرح نباشد. بنابراین: «مَنْ كَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ- مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ- فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه»(بحارالانوار، ج44، ص367) هرکس بنا دارد در چنین راهی خون خود را بذل کند و در لقاء الهی جای گیرد، می تواند با ما حرکت کند، من إن شاءالله صبح فردا حرکت می کنم. و بامداد روز هشتم ذیحجه یعنی روز ترویه از مکه به طرف کوفه حرکت کرد.
4- وقتی فرزند نوجوانِ جنادة بن حرث انصاری خدمت امام آمد که اذن میدان بگیرد، امام اذن ندادند و او اصرار کرد. امام فرمودند: در این موقع که پدرت کشته شده شاید برای مادرت سخت باشد. پسر گفت: حقیقت این است که مادرم نیز چنین خواسته و امام اذن دادند و رو به جنگ کرد و کشته شد، سر او را از تن جدا کردند و به سوی امام حسین«علیه السلام» پرتاب نمودند، مادرش بلافاصله سر نوجوان خود را برداشت و گفت:«احسنت یا ثمرة فؤادی» و آن سر را چون گویی به سوی دشمن پرتاب کرد.
باید از خود پرسید مادران از کربلا چه فهمیدند که پس از شهادت شوهرانشان لباس جنگ به نوجوانان خود می پوشانند و متوجه اند هر اندازه بیشتر قربانی دهند بیشتر به بقاء نزدیک شده اند؟
این ها فهمیدند باید مستغرق امامی شد که در مقام خود در همه ی عالم حاضر است و از این طریق حضوری همه جانبه به دست آوردند و سرنوشت خود را به پایدارترین شکل رقم زده اند و با روح عالَم هماهنگ شدند . این ها چون حقیقت را فهمیده بودند تازه در کربلا متولد شدند زیرا کربلا و عاشورا برایشان مرحله ی پایان نبود، نقطه ی آغاز است، از مرگ زندگی ساختند تا زندگان را از مرگ نجات دهند.
5- از آن جهت حضرت می فرمایند: «لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِی مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ» که همه ی عالم در نزد مقام قدسی رسول خدا«صلی الله علیه و آله» است زیرا مقام قدسی آن حضرت، مقام واسطه ی فیض الهی یا مقام «اوّلُ ما خلق الله» است. امیرالمؤمنین«علیه السلام» فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ عزّوَجَلّ خَلَقَ اَرْواحُنا» اولین چیزی که خداوند خلق کرد، روح های ما بود و از قول رسول خدا«صلی الله علیه و آله» فرمودند: «لَوْ لا نَحْنُ ما خَلَقَ آدمَ وَ لا حَوّا و لا السّماءَ و لا الأرض» اگر ما نبودیم نه آدم خلق می شد و نه حوّا و نه آسمان و نه زمین.
واسطه ی فیض بودن به آن معنا است که اولاً: حقیقت همه ی موجودات به نحو اَکمل و اعلا در نزد آن ها است. ثانیاً: هرکس حقیقت خود را به نحو اکمل و اعلا بخواهد باید مستغرق آن ذوات مقدس شود و این آن چیزی است که در کربلا واقع شد.
6- امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: «أَنَا الَّذِی حَمَلْتُ نُوحاً فِی السَّفِینَةِ بِأَمْرِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ یونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی جَاوَزْتُ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِیمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّی،... وَ أَنَا الْخَضِرُ عَالِمُ مُوسَى، وَ أَنَا مُعَلِّمُ سُلَیمَانَ بْنِ دَاوُدَ، وَ أَنَا ذُو الْقَرْنَینِ، وَ أَنَا قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.... أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا وَ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّی»[1] منم آن كس كه به دستور خدا، نوح را در كشتى حمل کردم. من یونس را به اجازه ی خدا از شكم نهنگ خارج كردم. من به اجازه ی خدا موسى را از دریا گذراندم، من به اذن خدا، ابراهیم را از آتش نجات دادم. من آن خضر دانشمندم که همراه موسى بود، من معلم سلیمان بن داودم، و من ذوالقرنین و قدرت الله ام. من محمّد و محمّد منم، من از محمّدم و محمّد از من است. و نیز می فرمایند: «قَدْ أَعْطَانَا رَبُّنَا عَزَّوَجَلَّ عِلْمَنَا لِلِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِی بِهِ إِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ عَلَیهِ بَینَ یدَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یطِیعُنَا كُلُّ شَی ءٍ حَتَّى السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَعْطَانَا اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ بِالِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی عَلَّمَنَا وَ خَصَّنَا بِهِ وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْیاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِینَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ» پروردگار ما ما را مطلع از اسم اعظم نموده كه اگر بخواهیم آسمان ها و زمین و بهشت و جهنم از جاى بركنده شوند. و به کمک اسم اعظم به آسمان رویم و به زمین آییم ،. به مغرب و مشرق می رویم و به نور اسم اعظم منتهى به عرش می شویم، در آنجا مى نشینیم در مقابل خدا و همه چیز مطیع ما هستند، حتّى آسمان ها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و كوه ها و درخت ها و جنبندگان و دریاها و بهشت و جهنم. این مقام را خداوند به واسطه ی اسم اعظم كه به ما عنایت نموده به ما بخشیده. با تمام این امتیازات، ما می خوریم و می آشامیم و در بازارها راه می رویم و این كارها را به امر خدا انجام می دهیم، ما بندگان گرامى خدا هستیم كه اظهار نظر در مقابل او نداریم و به دستورش عمل می كنیم.
اسم اعظم یک حقیقت است برای مقامی خاص. این که در دعای کمیل اظهار می دارید «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَی ءٍ» و خدا را به اسمائی قسم می دهید که پایه های هر چیز را پر کرده. نشان می دهد که پایه های تمام اشیاء عالم را اسماء الهی پر کرده است. همین طور که تمام حرکات و سکنات دست من را حیات پر کرده و حیات است که دست من را حرکت می دهد، در حالی که حیات، حقیقتی است فوق گوشت و استخوان و عصب. با این همه هر حرکتی که هر سلولی دارد به جهت احاطه ی حیات است در بدن و به همین جهت اگر حیات از دست من رفت دیگر هیچ حرکت و فعل و انفعالی در بدن باقی نمی ماند، پس حیات رکن حرکت و حواس بدن انسان است. اگر کسی با ارکان عالم ارتباط نداشته باشد و هویت عالم را بر مبنای اسماء الهی ننگرد هیچ درک درستی از عالم نخواهد داشت.
7- اصحاب امام از اقصی نقاط جهانِ اسلام آن روز چون حقیقت امام را می فهمیدند، در کنار امام آمدند تا در کربلا در ذیل شخصیت آن حضرت حقیقت امام را در حرکات و سکنات خود ظاهر کنند تا اسلام در چهره ی اصلی خود ظهور کند و همچنان جلو رود تا به نهایت خود که شرایط تحقق ظهور مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است برسد. مسیری که انقلاب اسلامی یکی از منازلی است که جامعه ی ما را به سوی ظهور حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جلو می برد. پس سلام بر حسین و بر اصحاب آن حضرت که مظهر اسم اعظم حسینی بودند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
........................................................................
منبع: لب المیزان
------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] - حافظ برسى، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین«علیه السلام» ، ص: 257ج.
- وبلاگ حبیب پورفرض اله
- بازدید: 899
- 1