علت دیر رسیدن انسان به کمال
علت دیر رسیدن انسان به کمال همین است که تا سن ده یا پانزده، قوه شهویه و غضبیه او رشد نموده و باید در بزرگ سالی، آن ها را مطیع و منقاد قوه عاقله گرداند و قوه عاقله را تقویت نماید و البته بدیهی است که این، کار دشوار و سختی می باشد و برای انسان مشقت دارد که دو قویه شهوت و غضب را تحت حکومت عقل قرار دهد و عقل را فرمانروای مملکت بدن خویش گرداند.
برای انبیا و اولیای الهی بر خلاف این رویه می باشد یعنی آن ها از ابتدای نشو و نما در عالم دنیا، قوه عاقله را دارا بودند؛ چنان چه خودشان فرمودند: «أجزناها و هی خامدة»؛ یعنی ما از اول قوه غضب و شهوت را در تحت فرمان عقل درآوردیم و علت وجود این خصوصیت در آن ها، این است که آن ها هادی و راهنمای بشرند و باید در وجود آن ها کوچک ترین نقصی نباشد و از بدو امر کامل باشند تا بتوانند دستگیری از خلق بنمایند.
در روایت دیگری هست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: برای هر کس شیطانی است. سؤال کردند: حتی برای شما یا رسول الله؟ فرمودند: حتی برای من، الا این که شیطان من به دست من اسلام آورده است. در نتیجه علت دیر رسیدن بشر به مرتبه کمال معلوم شد.
آیا قصد گناه کردن گناه است؟
شکی نیست که اگر انسان به خاطر خدا از معصیت اجتناب کند، اجرش زیاد است، لکن گاهی پیش می آید که گناه نکردن و به مقصود گناه آلود نرسیدن به جهت مانع و رادعی است که به طور اتفاقی پیش می آید مثل آن که از پی انجام معصیتی حرکت کند ولی در بین راه، تصادفی پیش آید و یا آن که مانع پیش نیاید بلکه مقتضی انجام گناه موجود نباشد، مثل آن که دنبال نامحرمی راه بیافتد برای انجام معصیتی، لکن وقتی نزدیک تر می شود می بیند که او مرد است! در این دو حالت شخص مستوجب عقاب می گردد با آن که فعل معصیت از او صادر نشده است. دلیل این حرف این است که اگر در همان حال که به طرف گناه می رود و قبل از تحقق مانع، شخص بمیرد، با حال شقاوت مرده است و روح خود را آلوده به کثافات معاصی نموده است و اجل هم مهلت به او نداده است. ولذا در بعضی روایات آمده که بعضی افراد هفتاد سال خدا را عبادت کرده اند، ولی یک لحظه آلوده به معصیت شده اند و به همان یک لحظه، همیشه مخلد در آتش جهنم گردیده اند.
از طرف دیگر اخبار و روایات بسیاری دلالت دارد بر این که قصد انسان، موجب ثواب می شود در خیرات و باعث عقاب می شود در شرور. انسان هرچه از اعمال پنهان و آشکار بجا آورد، همه نزد خدا حاضر است و او حساب همه را می داند کما این که می فرماید: «... و إن تبدوا ما فی انفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله».
اسباب صدور گناه
موجبات صدور عصیان نه فقط بی ایمانی است بلکه چند سبب دارد:
اول از اسباب صدور عصیان آن که چون لذت معصیت را نقد می بیند و ضررهایی را که از معصیت پیدا می شود نسیه می پندارد، لذا از انجام آن باکی ندارد؛ چنان که ابن سعد ملعون به طور صریح گفت: دنیا نقد است و آخرت نسیه و لذا پافشاری کرد در قتل حضرت سیدالشهداء علیه السلام و خود را گرفتار آن معصیت عظمی نمود و بالاخره هم به مراد خویش نایل نگردید که مصداق خسرالدنیا و الآخره شد. از این، به تعجیل لذت و تاجیل ألم تعبیر کرده اند. این دو مقوله باعث می شود تا شخص مقدم بر معصیت شود که اگر آن ضرر را در اول ملاقات می کرد، مسلماً از لذت آنی صرف نظر می نمود.
دوم از اسباب صدور معصیت، امید داشتن به عفو خداست و البته چنین شخصی مؤمن است؛ زیرا می داند که آن عمل برای او ضرر دارد لکن چون خدا را عَفُو و غفور می داند، لذا چشم امیدش به اوست و از ارتکاب معصیت باک ندارد. مَثَل این شخص مَثَل شخص صحیح الاعضایی است که در خانه بنشیند و ترک کاسبی کند و امیدش این باشد که خدا رزق می رساند. این شخص باید متوجه باشد که این طوری روزی به او نمی رسد، بلکه راهش این است که دنبال کار برود و سنت خدا را جاری نماید؛ زیرا فرموده اند ابی الله أن یجری الامور الا باسبابها؛ خصوصاً آن که خداوند کسی را عفو می فرماید که قابلیت و استعداد عفو داشته باشد. پس این گونه افراد فکرشان بیهوده و بی اساس است.
دیگر از اسباب صدور گناه این است که فرد عاصی شک داشته باشد که آیا در آینده ضرر به او می رسد یا نه؟ و این درد یگانه علاجش تحصیل ایمان باشد.
راه برطرف شدن شک و تحصیل ایمان به دو طریق است: تفصیلی و اجمالی تفصیلی اش آن است که حتی المقدور این شخص مجالست و مخالطت با آشنایان و دانایان این فن داشته باشد، مراوده بسیار کند تا کم کم آن حالت شک و ضعف اعتقادی اش به یقین تبدیل شود. چنان چه خداوند متعال می فرماید: «و ذکّر فإنّ الذکری تنفع المؤمنین»؛ اما راه اجمالی اش، به فکر کردن است و فکر را هم باید با فکر کردن پیدا نمود. این که غالباً انسان کمتر در این گونه مباحث فکر می کند دو جهت دارد: یکی این که فکر کردن حول این مسایل طبعاً مولم و تلخ است، زیرا نفس راحت طلب است و حاضر نیست که زیر بار افکاری برود که برای خودش ایجاد غصه می کند. دیگر آن که نفس انسان لقمه دهان شیطان است و او مانع از آمدن فکر صحیح می شود.
آخرین داروی این گونه افراد، صبر است و توفیق توبه هم به صبر کردن حاصل می شود.
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 638
- 1