سلوک در ذيل انديشه امام خميني«رضوان الله علیه»/ قسمت اول
مکتب امام به عنوان راه روشن و خط روشنِ حرکت عمومى و همگانى ملت ایران است؛ یک راهنماى نظرى و عملى است که کشور و ملت را به عزت و پیشرفت و عدالت میرساند. مکتب امام یک بسته ى کامل است، یک مجموعه است، داراى ابعادى است؛ این ابعاد را باید با هم دید، با هم ملاحظه کرد. دو بُعد اصلى در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است
بسم الله الرحمن الرحیم
در رابطه با آن نوع هندسه ی فکری که ضرورت دارد عزیزان مدّ نظر قرار دهند تا در بستری که انقلاب اسلامی فراهم نموده همچون سربازی در راستای تحقق اهداف متعالی آن بکوشند و از خطر انحراف و تحجر و سیر قهقرایی مصون باشند، مواردی عرض می شود.[1]
انقلاب اسلامی یک گرایش حزبی سیاسی نیست، یک مکتب است بر مدار اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه وآله) و مبتنی بر اصولی که حضرت روح الله خمینی«رضوان الله تعالی علیه» مطرح فرموده است. این اصول می تواند میزانی برای تعیین اندازه ی مسلمانی هرکس به معنی واقعی آن باشد زیرا ما معتقدیم امروزه نمی توان ادعای مسلمانی داشت ولی نسبت به راهی که حضرت امام مطرح فرموده اند بیگانه بود و لذا نباید انقلاب اسلامی و شخص حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» را در حد یک جریان سیاسی در نظر داشت. مقام معظم رهبری«حفظه الله» در رابطه با این که اندیشه امام یک مکتب است می فرمایند: «مکتب امام به عنوان راه روشن و خط روشنِ حرکت عمومى و همگانى ملت ایران است؛ یک راهنماى نظرى و عملى است که کشور و ملت را به عزت و پیشرفت و عدالت میرساند. مکتب امام یک بسته ى کامل است، یک مجموعه است، داراى ابعادى است؛ این ابعاد را باید با هم دید، با هم ملاحظه کرد. دو بُعد اصلى در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است» [2]
با اندک تأمل در شخصیت حضرت امام می توان دریافت دین و دنیای امروز ما در افقی که حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» نمایانده است به شکوفایی می رسد و این سلوکی است که حضرت امام به همه نمایاندند و شهداء بهتر از بقیه آن را فراگرفتند و به آن بلوغ و رشادت روحانی و معنوی دست یافتند و ماوراء احزاب چپ و راست، راه را تشخیص دادند، زیرا متوجه راهی شدند که انسان ها را به «وقت حضور» دعوت می نمود و از افق ظلمانی غرب آزاد می نماید. در هندسه ی فکری که می توان به آن پرداخت دو نکته مورد نظر ماست. یکی شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» است و دیگری رجوع به اندیشه ی حضرت امام در راستای رجوع به حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که به ترتیب به آن ها می پردازیم:
1- شخصیت إشراقی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»
حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند:«یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ یَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ کَمَا یَنْفِی الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِید»؛[3] برای این دین در هر قرن و زمانی انسان های متعادل و عدولی است که آن دین را حمل نموده و از آن هرگونه تأویلِ اهل باطل و تحریف افراطیون، و ادعاهای جاهلین را دور می گردانند، همان طور که کوره ی آهنگران، پلیدی و چرکی آهن را پاک می کند.
این افراد که حضرت در روایت فوق متذکر می شوند کسانی هستند که خودشان در مقام ثبات دینی قرار دارند و تحت تأثیر ظلمات زمانه ی خود قرار نمی گیرند و لذا می توان آن ها را «ثابت عصر» نامید، به این معنا که در هر عصری انسان هایی هستند که بر حقیقت دین، ثابت و پایدارند و تحت تأثیر روزمرّگی ها قرار نمی گیرند.
حضرت امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:«إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» و اگر خداوند بنده ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه ی او را گشاده می گرداند. تا در مدیریت خود کوچک ترین لغزشی نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.«فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا می شود که در جواب گویی به هیچ نیازی در نمی ماند و غیر از صواب از او نخواهی یافت و به خوبی مصلحت مردم را در نظر می گیرد.«فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» (تحف العقول،ص443) پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهی است. و این راز اقتدار زعمای جوامع اسلامیِ شیعه است که نمی توانند نسبت به مسائل کشور و جهان بی تفاوت باشند. زیرا به همان دلیل که خداوند بر اساس حکمت خود پیامبری را می پروراند تا قلب او محل پذیرش وَحی الهی شود و از این طریق نیاز مردم به پیامبر را بی جواب نمی گذارد و در همین راستا امامان را پروراند تا مردم از تبیین وَحی توسط امامان معصوم محروم نباشند، به همان دلیل در زمانِ غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فقیهی را می پروراند که بر اساس وَحی الهی و سیره و سخنان امامان بتواند زعامت جامعه ی اسلامی را به عهده گیرد و جامعه ی اسلامی را سر و سامان دهد.
بنا به شواهدی که عرض خواهد شد، حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در عصر حاضر شخصیتی است که خداوند قلب ایشان را - در بستر دین اسلام -مستعد اشراق حقایقی دانسته که افق آینده بشر را به صورتی همه جانبه روشن می کنند. با توجه به این امر هر شخصی و جریانی که در ذیل شخصیت ایشان قرار گیرد و به طور جامع و همه جانبه به ایشان رجوع داشته باشد، آن هم رجوع تفصیلی، مورد توجه و استقبال ما است و نصاب حیات دینی و اخوت ایمانی در چنین دستگاهی تعریف می شود.
پس اولاً:لازم است گروه ها و مجامع فرهنگی جایگاه خود را در چنین حوزه ای مشخص کنند. ثانیاً: ضرورت دارد که به همدیگر متذکر جامعیت مکتب فکری امام شویم، تا در عمل در چنین بستری حرکت کنیم و عمل خود را با آن مبانی ارزیابی نمائیم. با توجه به این اصل که جایگاه شخصیت حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» خارج از احساسات شخصی، به عنوان یک مکتب به طور کامل پذیرفته ایم، رابطه ی خود را با سایر جریان ها تعیین می نماییم و به همان اندازه که آن ها نسبت خود را با امام«رضوان الله تعالی علیه» روشن کرده اند، نسبت ما با آن ها روشن خواهد بود. و با توجه به این که حضرت امام نمونه ی متعیَّنِ حیات توحیدی این عصراند و گفتار و کردار ایشان راهنمای سلوکی ما در مسیر الی الله می باشد و با توجه بر این فرض که گفتار و کردار ایشان یک دستگاه کامل سلوکی است، می توان جایگاه هر فرد و گروه را در رابطه با «توحید» عصر خود معنی کرد.
مقام معظم رهبری«حفظه الله» با علم به این که امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» یک حقیقت زنده و جاوید در دنیای معاصر می باشند نسبت خود را با امام مشخص کردند و با طرح این که از چه زاویه ای به حضرت روح الله نظر دارند تکلیف هر جریانی را نسبت به خود روشن نمودند. لذا هرکس هر اندازه که امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» را در آن تعریف پذیرفت، به همان اندازه می تواند نسبت خود را با مقام معظم رهبری روشن کند و از این طریق بسیاری از جریان های انقلاب در ذیل شخصیت رهبری جای گرفتند. ایشان پس از رحلت امام«رضوان الله تعالی علیه» می فرمایند: «امام خمینى، شخصیتى آن چنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ، به جز انبیاء و اولیاى معصومین(علیهم السلام)، به دشوارى مى توان کسى را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد.آن بزرگوار، قوّت ایمان را با عمل صالح، و اراده ى پولادین را با همت بلند، و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت، و صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست، و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه ى آن در قرن ها و قرن ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتى دست نیافتنى، و جایگاه والاى انسانى او، جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه بود».[4]
فرق موضوعِ اشراقی که بر قلب تجلی می کند با موضوعِ فکری که عقل متوجه آن خواهد شد این است که فکر، انسان را در موضوعِ خاصی جلو می برد ولی در اشراق، تجلیِ نوریِ حقیقت است که به صحنه آمده - با همه ی جامعیتی که حقیقت با خود دارد- موضوعی که از طریق تفکر به دست می آید مثل رجوع به نور سبز است در نور بی رنگ، ولی موضوعی که در اشراق به دست می آید مثل تجلی نور بی رنگ است به نازله. در فکر، موضوعِ مورد تفکر را شما گزینش می کنید ولی در اشراق موضوع از بالا می آید و چون موضوع از بالا و از حضرت الله که جامع جمیع کمالات است، می آید قلبِ آن کسی که منور به اشراق می شود تمام زوایای حقیقت را در همان حد و مرتبه ی نازله می بیند و می نمایاند
اصول گرایی حقیقی
ممکن است بعضی از گروه ها در عین آن که در ذیل شخصیت امام و رهبری قرار دارند، در ارتباط با بعضی از موضوعات با همدیگر تفاوت سلیقه داشته باشند ولی در پذیرفتن اندیشه ی جامع حضرت امام در رجوع به فقه و فلسفه ی صدرایی و عرفان و تأکید بر حاکمیت اسلام و عبور از غرب و ستیزه با استکبار، مشکلی نداشته باشند، این ها همه پذیرفتنی هستند و همه با هم جامعه ی متحد اسلامی را تشکیل می دهند. این همان اصول گرایی حقیقی است که مقام معظم رهبری«حفظه الله» در تبیین آن می فرمایند: «ایمان وهویت اسلامی و انقلابیِ روشن بینانه، دوری از خرافه و سست اندیشی وتمنای دائمی عدالت از یک سو و ایمان به آینده، برخورداری از روحیه ی مجاهدت علمی، اعتقاد به آزاداندیشی وکرامت انسانی، به کارگیری اصل تصحیح روش ها در مدیریت و تلاش برای شکوفایی اقتصادی-اجتماعی کشور، ایمان به مردم، ایمان به خود، ایمان به استقلال و وحدت ملّی از سوی دیگر، از مهم ترین شاخص ها در اصول گرایی است»[5]. این نوع اصول گرایی تنها از طریق سلوک در ذیل شخصیت حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» محقق می شود زیرا بیش از آن که اراده ای معطوف به قدرت و منصب در آن مطرح باشد اراده ای معطوف به فرهنگ در آن مطرح است و هدف آن است که تاریخ ملت را جلو ببرد و به اهداف متعالی اش نزدیک کند و در راه رسیدن به آن اهداف در امور فرهنگی ریل گذاری می کند و از حرکت در سطح زد و بندهای سیاسی به شدت حذر می نماید.
حرکت به سوی اهداف متعالی تشیُّع و سلوک همه جانبه به سوی آن اهداف متعالی بیش از آن که نیاز به صاحب منصب داشته باشد، نیاز به انسان هایی دارد که احیاءگر روحیه ای باشند که امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در کالبد ملت دمید و آن ها را احیاء نمود. در این راستا باید پای در میدان گذارد و با همان شیوه تاریخ را جلو برد تا طعم عبور از لایه های باقی مانده از عهد غربی و عهد شاهنشاهی ملت را شیرین کند و روحیه ی خدمتگذاری به ملت را که قسمتی از سلوک الی الله است، متذکر شود.
وقتی روش اصول گرایی حقیقی تفکری است مشخص و روشن شد این نوع اصول گرایی از هرکسی بر نمی آید و کسانی را می طلبد که نظر به حکمت متعالی دوخته و در فضای اصالت وجود، نظر به حقیقی ترین حقایق عالم وجود یعنی اهل البیت(علیهم السلام) داشته باشند و در مبارزه با نفس، «جهادی» عمل کنند و با تمام انانیّت خود درگیر شوند و به هیچ منفعتی از منافع شخصی و قبیلگی و حزبی فکر نکنند تا تفضل الهی سرازیر شود و قلب شان او محل تجلی اشراقات الهی گردد، جایگاه مکتب حضرت روح الله«رضوان الله علیه» در این عصر روشن می گردد.
در رابطه با نقش اشراقی و توحیدی حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» لازم است که دلایل تاریخی، فلسفی، روایی ارائه شود تا بدانیم امام در زندگی دینیِ امروز ما که سراسر با مسائل اجتماعی گره خورده، یک استاد کاملِ سلوکی محسوب می شوند[6]. این به همان معنایی است که در عرفان می گویند باید استاد سلوکی پیدا کنید تا به بیراهه دچار نشوید، منتها حضرت امام استاد سلوکی در امور فردی و اجتماعی و به صورتی همه جانبه هستند. اگر مرحوم قاضی در آن شرایط -که بیشتر عرفان فردی مطرح است-می فرمایند: چنانچه نصف عمر خود را برای پیدا کردن استاد صرف کردید، ضرر نکرده اید. در سلوکی که امروز باید طی کرد حضرت امام همان استاد است که ما را وارد توحید تاریخی همه ی انبیاء می کنند که در انتها به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رسد و بهترین شکل شکوفائی در زندگی توحیدی را به ما عرضه می دارند و بنا به تجربه ای که تاریخ در اختیار ما قرار داده می توان عرض کرد واقعاً اگر بتوانیم در زندگی دینیِ امروزمان آن قطبی را که باید پیدا کنیم حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» قرار دهیم، در حیات همه جانبه ی اسلامی پرواز خواهیم کرد. نه تنها به همه ی مقاماتی که عرفا در سلوک فردی نایل شدند وصل می شوید، عملاً به سلوک همه جانبه ای دست می یابید که بیشتر شبیه روحانیت انبیاء است که حیات معنوی آن ها وسعتی اجتماعی و تاریخی داشته تا سراسر عالم را خدایی کنند.
انقلاب اسلامی یک اشراق و الهام الهی است که به قلب حضرت امام اشراق شده و به همین جهت است که انقلاب اسلامی تمام مشکلات آینده ی خود را از قبل می شناسد و توان عبور از آن ها را دارد و نظام اسلامی براساس آموزه های امام، ناخودآگاه طوری موضع گیری می کند که مشکلات آینده به خوبی در درونش هضم می شود. نمونه های عجیبی در تاریخ انقلاب اسلامی داشته ایم که دشمنان فکر نمی کردند انقلاب بتواند از آن ها عبور کند ولی طوری پایه ی انقلاب گذاشته شده که فتنه هایی را که دشمنان اسلام با هزار زحمت تهیه کرده اند، به خوبی در خود هضم می کند و جلومی رود. مقام معظم رهبری«حفظه الله» این اشراق را در شخصیت امام می شناسند و لذا نگاه رهبری به انقلاب اسلامی و به امام«رضوان الله تعالی علیه» نگاهی نیست که معتقد باشند حضرت امام صرفاً فکر کرده اند و فرمان تشکیل بسیج را داده اند، می گویند: به الهام الهی این کار صورت گرفت
تفاوت تعقل و اشراق
اگرخوب مبرهن شود که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» یک حقیقت زنده برای تاریخ معاصر ما هستند که با اشراقی که بر قلب ایشان شده انقلاب اسلامی را شکل داده اند، معنی رجوع به ایشان معنی خاص خود را خواهد یافت. زیرا وقتی یک حقیقت به صورت اشراقی تجلی کرد تمام زوایای حقیقت را در همان حد و مرتبه با خود به همراه دارد و انسان را به بصیرتِ همه جانبه می رساند. فرق موضوعِ اشراقی که بر قلب تجلی می کند با موضوعِ فکری که عقل متوجه آن خواهد شد این است که فکر، انسان را در موضوعِ خاصی جلو می برد ولی در اشراق، تجلیِ نوریِ حقیقت است که به صحنه آمده - با همه ی جامعیتی که حقیقت با خود دارد- موضوعی که از طریق تفکر به دست می آید مثل رجوع به نور سبز است در نور بی رنگ، ولی موضوعی که در اشراق به دست می آید مثل تجلی نور بی رنگ است به نازله. در فکر، موضوعِ مورد تفکر را شما گزینش می کنید ولی در اشراق موضوع از بالا می آید و چون موضوع از بالا و از حضرت الله که جامع جمیع کمالات است، می آید قلبِ آن کسی که منور به اشراق می شود تمام زوایای حقیقت را در همان حد و مرتبه ی نازله می بیند و می نمایاند[7] بر این اساس در رابطه با حضرت امام و انقلاب اسلامی تعبیر اشراق را به کار می بریم و در عمل هم هرچه زمان گذشت بیشتر روشن شد که اندیشه امام همه جانبه نگر و اشراقی است. مقام معظم رهبری«حفظه الله» با توجه به همین امر در رابطه با چگونگی به وجود آمدن بسیج می فرمایند: «این دل نورانیِ امام بزرگوار ما بود که به این حقیقت دست یافت و به الهام الهی و به کمک الهی این را تحقق بخشید و زمینه ی عظیمِ منور مردم مؤمن، یک چنین محصولی را به انقلاب داد. بسیج این است.»[8] ملاحظه بفرمایید ایشان نگاهشان در مورد شخصیت امام«رضوان الله تعالی علیه» این است که حقایق به قلب امام الهام می شده حتی موضوعی مثل تشکیل بسیج.
آینده نگری انقلاب اسلامی
تمام حرف این است که باید بفهمیم انقلاب اسلامی یک اشراق و الهام الهی است که به قلب حضرت امام اشراق شده و به همین جهت است که انقلاب اسلامی تمام مشکلات آینده ی خود را از قبل می شناسد و توان عبور از آن ها را دارد و نظام اسلامی براساس آموزه های امام، ناخودآگاه طوری موضع گیری می کند که مشکلات آینده به خوبی در درونش هضم می شود. نمونه های عجیبی در تاریخ انقلاب اسلامی داشته ایم که دشمنان فکر نمی کردند انقلاب بتواند از آن ها عبور کند ولی طوری پایه ی انقلاب گذاشته شده که فتنه هایی را که دشمنان اسلام با هزار زحمت تهیه کرده اند، به خوبی در خود هضم می کند و جلومی رود. مقام معظم رهبری«حفظه الله» این اشراق را در شخصیت امام می شناسند و لذا نگاه رهبری به انقلاب اسلامی و به امام«رضوان الله تعالی علیه» نگاهی نیست که معتقد باشند حضرت امام صرفاً فکر کرده اند و فرمان تشکیل بسیج را داده اند، می گویند: به الهام الهی این کار صورت گرفت.
جنس نگاه اشراقیبه عالم آن است که صاحب آن نگاه به نهادهای معمول دنیایِ ظلمانی هیچ توجهی ندارد و به آن ها امیدی نمی بندد، او به مردم رجوع می کند وبه همین جهت جز تشکیل بسیج مردمی در منظرش نمی آید. در سایر امور نیز از کارهای سطحی و از مشهورات بی پایه و اعتباریات خالی از نفس الأمر، پرهیز دارد.
در هر شرایطی که حقیقتِ اشراقی دوران از مقام جامعیت به تفصیل در نیاید آن حقیقت عقیم می ماند و جامعه مجبور است به تئوری های دیگری روی آورد. بنابراین مسکوت گذاردن اندیشه ی اشراقی حضرت امام«رضوان الله علیه» خسارتِ رجوع به اندیشه های دیگری را در بردارد که جواب حقیقی نیازهای این نسل نیستند و انواع بحران ها در نظام آموزشی و تربیتی و هنری جامعه ظهور می کنند
از اجمال به تفصیل
در واقع یک جریان فکری و فرهنگی وقتی در ذیل شخصیت امام قرار می گیرد که بتواند اجمال مکتب امام را به تفصیل درآورد. این سخن بر این مبنا است که عموماً یک حقیقتِ اشراقی همیشه در ابتدای امر به صورت جامع ظهور می کند، مثل نور جامع اسماء الهی که به قلب آدم خورد و قرآن در وصف آن می فرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا»[9] و خداوند به آدم تمام اسماء را آموخت. کلمه «کُلَّهَا» دلیل بر جامع بودن آن اسماء است و یا آن جایی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در هنگام احتضار به گفته ی حضرت علی(علیه السلام)، کلید هزار باب از علم را به حضرت علی(علیه السلام) می دهند.[10] مسلّم آن علم به صورت اجمال بوده و حضرت علی(علیه السلام) آن را در طول زندگیِ خود به تفصیل در آوردند. همین طور که گفته می شود: توحید حقیقتی است «اجمالی در عین کشف تفصیلی». همه ی این ها حکایت از آن دارد که باید با توجه به اجمالی بودن حقایق برای تفصیل دادن آن ها به اندازه ی کافی سرمایه گذاری کرد. جهت روشن شدن چگونگی به تفصیل آوردن امر اجمالی چند نمونه از آیات و روایت ارائه می شود:
الف: حضرت حق می فرمایند: حضرت موسی(علیه السلام) فهمید پیامش -که به صورت اجمال ظهور کرده- باید از طریق شخصیتی تفصیل داده شود لذا از خداوند تقاضای همراهی حضرت هارون را کرد. قرآن می فرماید حضرت موسی(علیه السلام) گفت: «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ»[11] و برادرم هارون از من فصیح تر است پس او را همراه من بفرست تا سخنان مرا تأیید کند، نگرانم که مرا تکذیب کنند. این که حضرت می فرمایند: هارون فصیح تر از من است به این معنا است که او خوب می تواند مطالب را باز کند. معلوم است که حضرت موسی(علیه السلام) در ارائه وحی ناتوان نیستند ولی حقیقت وَحی در قلب موسوی به طور اجمال است و باید نور هارونی آن را به تفصیل در آورد تا آن حقیقت با گستردگی بیشتری برای انسان ها تبیین شود. در راستای تفصیلِ سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) حضرت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[12] نسبت تو به من مثل منزلت هارون است برای موسی الاّ این که بعد از من پیامبری نیست. با این که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) سرآمد فُصَحاء عرب هستند باز به جهت اجمالی بودن وَحی الهی، باید علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) به میدان بیایند تا آن حقیقت الهی را تفصیل ببخشند و هرچه بیشتر آن را کاربردی کنند. همان کاری که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به وحی الهی به عهده دارند، آن جا که خداوند به ایشان می فرمایند: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[13] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است تبیین کنی و امید که آنان بیندیشند. در این آیه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) جدای از وَحی الهی، مسئولیتی به عهده دارند و آن تبیین و تفصیل وَحی است و این نشان می دهد که حقایق اشراقی اولاً: همیشه به صورت اجمال اند. ثانیاً: باید توسط انسان هایی که آن حقیقت اشراقی را می شناسند به تفصیل و تبیین در آید وگرنه وارد زندگی انسان ها نمی شود و جامعه و تمدنی مبتنی بر آن پدید نمی آید.
ب: حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در تبیین جایگاه خود در اسلام به جناب سلمان و اباذر می فرمایند: «صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ»[14] محمد صاحب مقام جمع گردید و من صاحب مقام نشر و تفصیل گردیدم.
زیرا همان طور که عرض شد حقایق همیشه در مقام اولیه ی خود به صورت جامع هستند، باید شرایطِ تفصیل آن ها را فراهم کنیم تا قابل دسترس مشتاقان حقیقت قرار گیرند و بتوانند از آن در ساختار زندگی فردی و اجتماعی استفاده کنند وگرنه به چیز دیگری رجوع خواهند کرد، همان طور که در صدر اسلام از این مسئله غفلت شد و اسلام از متن امور اجتماعی، سیاسیِ جامعه به حاشیه رفت، زیرا ندانستند باید به کسانی که می توانند قرآن را به زبان آورند رجوع نمایند، یعنی بدون حضرت علی و فرزندان آن حضرت(علیهم السلام) اسلام عقیم می ماند.[15]
در هر شرایطی که حقیقتِ اشراقی دوران از مقام جامعیت به تفصیل در نیاید آن حقیقت عقیم می ماند و جامعه مجبور است به تئوری های دیگری روی آورد. بنابراین مسکوت گذاردن اندیشه ی اشراقی حضرت امام«رضوان الله علیه» خسارتِ رجوع به اندیشه های دیگری را در بردارد که جواب حقیقی نیازهای این نسل نیستند و انواع بحران ها در نظام آموزشی و تربیتی و هنری جامعه ظهور می کنند. کافی است متوجه باشیم شخصیت حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» در تمام آثار مکتوب و سیره ی عملی خود، راهی است برای سعادت همه جانبه ی این مردم، پس باید با همت کافی به کتاب های آن مرد بزرگ رجوع نمود و اگر در ابتدای کار چنین امری مقدور نیست مقدمات آن را فراهم کرد، در آن صورت می فهمیم چگونه خداوند از طریق آن مرد الهی نظام آموزشی و تربیتی و هنری ما را مشحون از تعالی و پیشرفت می کنند.
سیره ی ائمه ی معصومین(علیهم السلام) شاهد بر این مدعاست که قرآن در مقام اجمال است و باید آن عزیزان قرآن را به تفصیل در آورند، همان چیزی که حضرت موسی(علیه السلام) متوجه هستند که لازم است کنار آنچه از وحی الهی بر قلب مبارک آن حضرت می رسد، حضرت هارون(علیه السلام) قرار گیرد تا آن اندیشه عقیم نماند، این مهم در مورد آثار مکتوب و سیره ی عملی حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»- آن پروریده شده توسط خداوند- نیز لازم است.
نور بی رنگ، جامع است و در عین آن که هفت نور با رنگ های مختلف را در خود دارد ولی در مقام جامعیت، هیچ ظهوری ندارد تا چشم ها بتوانند به راحتی به آن بنگرند در حالی که اگر آن را از منشور عبور دادیم نورهای رنگارنگی از آن ظاهر می شوند که راحت تر می توان آن ها را حسّ کرد.
کار منشور تفصیل دادن به نور بی رنگ است، در عینِ عدم انقطاعِ نورهای رنگارنگ از نور بی رنگ. همین طور که اسماء الهی در عین ظهور به صفات مختلف، همه به «اسمِ اَلله» رجوع دارند که در مقام جامعیت است، قرآن می فرماید: «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ»[16] آن خدایی که اعلا و کبیر است، همان الله است که در صفت اعلا و کبیر ظهور کرده. یا می فرماید: «اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»[17] او که رزاق است، همان الله است. یعنی با نظر به مقام جامعیتِ اسماء الهی به تفصیل آن مقام نظر دارد و نه منقطع از آن، به همین جهت حضرت موسی(علیه السلام) می فرمایند:«فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی» هارون را به همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند، نمی گوید او را بفرست، می گوید او را همراه من بفرست که اجمالِ مرا تفصیل کند و در ارتباط با حقیقتی که در اختیار من قرار داده ای کار را ادامه دهد.
وقتی حقیقتی از مقام جامعیت به تفصیل در آمد و توسط عقل انسان ها تصدیق شد و آن ها توانستند شکل عملی آن را لمس کنند، آن حقیقت تمدن ساز و حرکت آفرین می شود و ارزش واقعی آن در ساختن تاریخ ملت معلوم می گردد.
در دعای ندبه پس از آن که با اعتقاد کامل متوجه هستید عاقبت از آنِ متقین است و وعده ی خدا تخلف بردار نیست و حتماً خداوند امامان معصوم را حاکم بر امورات جامعه می کند، اظهار می دارید: «فَلْیَبْکِ الْبَاکُون» باید آن هایی که اهل اشک و گریه اند، گریه کنند و برای آنچه پیش آمده بی تابی نمایند زیرا «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْن» کجایند امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» و فرزندان امام حسین(علیه السلام). آیا این ندبه و اشک برای آن نیست که مانع شدند اسلام به تفصیل آید و امامانی را که می توانستند چنین کار بزرگی را انجام دهند از صحنه بیرون کردند؟ دعای ندبه پیامی است به تاریخ که مردم متوجه باشند هنوز زمانه ظرفیت رسیدن به امیرالمومنین(علیه السلام) را ندارد زیرا مردم متوجه نیستند حقیقت وَحیِ محمدی(صلی الله علیه وآله وسلم) باید به تفصیل در آید و این کار فقط در فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)- که قلبشان محل تماس با حقیقت قرآن است - محقق می شود. شیعه متوجه است اگر یک فکر بخواهد جایش را در تاریخ باز کند، ساز وکارخاص خود را می خواهد و نباید به جهت این که شرایط تاریخی آن فکر فراهم نیست آن را به عنوان یک آرمان به فراموشی سپرد. شیعه دعای ندبه را هر جمعه تکرار می کند، برای این که تفکرِ کاربردی اسلام و نگاه تفصیلی که شیعه به آن معتقد است، جای خود را بازکند. در مورد تفصیل مکتب حضرت امام«رضوان الله علیه» باید مثل کاری که در دعای ندبه انجام می دهیم، کار کنیم تا اولاً: معلوم شود آرمان ما جهت اصلاح امور خود، تفصیل فکر حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» است و ثانیاً: در هیچ شرایطی از عزمِ تفصیل دادن به آن فکر دست برنمی داریم وگرنه از رمز و راز حیات حقیقی خود دست برداشته ایم. در مورد به تفصیل آوردن اندیشه ی عرفانی، معرفتی، سیاسی، فقهی حضرت امام باید راه کاری اندیشه شود یا لااقل کاری کنیم تا فراموش نشود که برای عبور از ظلمات دوران و قرارگرفتن در سلوکی فعّال، باید به اندیشه ی حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» رجوع داشت و آن را به تفصیل در آورد تا آن فکرِ بزرگ در دست سیاست زدگان نیفتد و بخواهند با آن معامله ی سیاسی کنند و به اسم ارادت به حضرت امام، جامعه را گرفتار سیاسی بازی نمایند و انقلاب اسلامی را در آن حدّ تقلیل دهند که آرمان ما ژاپن اسلامی شود و با ایجاد نیازهای تصنعی، چیزی در حدّ احزاب سیاسی به مردم تحمیل شود.[18]
دعای ندبه، روش رساندن پیام حقیقتِ تفصیلی اسلام است به تاریخ و ابتدا به شروع آن حقیقت که توسط حضرت آدم(علیه السلام) ظهور کرد چشم می دوزد و تاریخ نوریِ انبیاء و ائمه(علیهم السلام) را مرور می کند تا به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رسد، زیرا تا این اندازه تفصیل حقایق آسمانی اهمیت دارد و اگر ما نیز نسبتِ خود را با تاریخِ ظهور حقیقت نتوانیم مشخص کنیم و به ادامه ی آن از طریق تفصیلِ هرچه بیشتر، فکر نکنیم از ادامه راه باز می مانیم و نمی فهمیم اگر حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» از یک جهت تفصیل تاریخ نوری انبیاء الهی و امامان معصوم(علیهم السلام) است، از جهتی دیگر در مقام جامعیتی است که باید به تفصیل در آید.
اکثر گروه هایی که در همراهی با انقلاب اسلامی ناکام شدند به جهت آن بود که متوجه وظیفه ی خود در تفصیل دادن حقیقت اجمالی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» نبودند، در حالی که رهبر انقلاب«حفظه الله» در راستای تفصیل حقیقت انقلاب اسلامی کاملاً موفق بودند، به همین جهت حرف برای گفتن و پیشنهاد برای رفتن دارند. تنها مسئولانی در نظام اسلامی موفق خواهند بود و انقلاب را به شکوفایی می کشانند که سعی شان آن باشد تا در امور اجرایی و فرهنگی، حقیقت امام را به تفصیل در آورند. دولت هایی که از این کار غفلت کنند و متوجه نباشند حقیقت انقلاب اسلامی یک حقیقت اجمالی است که بر قلب حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» اشراق شده و باید آن را به تفصیل آورد، در امور اجرایی گرفتار رجوعِ به غرب می شوند و از تفصیلِ غربی استفاده می نمایند و از مسیری که خداوند برای ملت های مسلمان تقدیر کرده بیرون می افتند، در این حالت باید خود را ملامت کنیم نه مردمی را که نظر به مکتب امام«رضوان الله تعالی علیه» دارند.
فلسفه و عرفان مرده
باید متوجه بود همان طور که سیاستِ منهای رویکرد امام به سیاست، سیاستی مرده و منفعل است، فلسفه و عرفانی هم که تفصیل اندیشه ی اجمالی حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» نباشد، فلسفه و عرفان مرده و بی خاصیت خواهد بود. اگر عزیزان در ذیل شخصیت امام به معارف اسلامی رجوع کنند از برکات مخصوص به آن برخوردار می شوند وگرنه در بیرون تاریخ خواهند ماند.
با توجه به نکات فوق تأکید می کنیم وحدت جامعه ی اسلامی در صورتی تحقق می یابد که ملاک وحدت رجوع به حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» باشد برای آن که حقیقت انقلاب اسلامی به تفصیل در آید و هر گروه و فرقه ای که از این مسیر بیرون است، حجاب اسلام و انقلاب اسلامی و مانع ظهور نور حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و جایی برای وحدت با نظام اسلامی برای خود نگذاشته اند. آن هایی که حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» را فقط در حدّ یک فقیه کنار سایر فقها قرار دادند و هیچ امتیاز دیگری برای ایشان قائل نیستند جامعه را در حال حاضر در ذیل چه مکتب و سلوکی قرار می دهند؟
امروز نسبت ما با افراد باید بر این اساس باشد که آیا در ذیل شخصیت حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» هستند یا نه، آن هم در ذیل شخصیت امام با تمام جامعیتی که ایشان دارد، پس کسی که فقط به جنبه فقهی حضرت امام رجوع دارد این فرد به حضرت امام رجوع نداشته است و معلوم نیست می خواهد جامعه ی امروز ما را در کدام مسیر سوق دهد.
عده ای حضرت آیت الله خامنه ای«حفظه الله تعالی» را متهم می کردند که از فلسفه وعرفان جدا هستند و جایی در نظام اسلامی برای فلسفه و عرفان قائل نیستند. ولی ملاحظه فرمودید، نه تنها در سفری که به شهر مقدس قم داشتند بر فلسفه و عرفان تأکید کردند حتی در سال های 87 که اعضای بنیاد حکمت صدرا خدمت ایشان رفتند چندین بار در موقعیت های مختلف بر حکمت صدرایی تأکید نمودند.[19] این نشان می دهد وقتی کسی به حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» رجوع می کند اگر خودش هم به ظاهر متخصص فلسفه نیست می داند که با عقل امام باید جامعه اسلامی اداره شود و چون حضرت امام عارف و فقیه و فیلسوف و اندیشمندِ قرآنی و روایی و شدیداً ضدّ تجدد و مدرنیته، به معنای واقعی آن بودند، رجوع به امام جهت تفصیل آن تفکر باید با نظر به همه ی این معارف باشد وگرنه به حضرت امام رجوع نشده و انقلاب در حجاب می رود.
تفصیل وَحی، عامل اثبات حقانیت آن
آنچه جای تأسف دارد غفلت از شخصیت جامع حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» است و تأسف بیشتر از این که مراکز علمی ما متوجه چنین غفلت و آثار و تبعات آن نیستند، این ها تصور می کنند خداوند راهی غیر از این راه جهت هدایت این نسل مقدّر کرده است. شخصیت ها گاهی بلندتر از آن اند که زمانه بتواند به راحتی پیام آن ها را بگیرد، ولی راهِ چاره چیست، دعای ندبه می گوید باید از چنین رویدادی متأسف بود که تاریخ، امام حسن و امام حسین(علیه السلام) را نفهمید، بعد در ادامه می گوید از این مهم تر این که «بقیت الله» را هم نمی فهمد، اظهار می دارید: «أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ» کجا است آن بقیت اللهی که ادامه ی عترت هدایت گران است. این انتظار همراه با امید، اساسی ترین برخوردی است که باید با انسان های قدسی و حقایق اشراقی آن ها داشت، چون معتقدید تاریخ باید به مرحله ا ی برسد که انسان های قدسی جای خود را در جوامع انسانی باز کنند. باید بسیار متأسف بود از این نقیصه و اشک ریخت، اما اشکی جهت دار و تعریف شده، آن هم به جهت وقوع ظلماتِ نفهمیدن حقیقت فرهنگ اهل البیت(علیهم السلام).
معلوم است که روح زمانه ابتدا پیام حضرت موسی(علیه السلام) را نمی فهمد ولی با تفصیل آن فرهنگ توسط حضرت هارون(علیه السلام)، تاریخ در همان راستا ساخته شد. امروز هم به نحوی از انحاء در عمل تفکر اشراقی حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» تکذیب می شود ولی با به تفصیل درآوردن آن فکر زمینه ی رجوع به آن فکر تا حدّی فراهم می گردد. همین طور که حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» با تفصیلِ نسبیِ فرهنگ اهل البیت(علیهم السلام)، زمینه ی رجوع به فرهنگ اهل البیت(علیهم السلام) را فراهم کردند و تسلیم جوّ سنگین زمانه ای که مدرنیته ایجاد کرده بود، نشدند.
حضرت موسی(علیه السلام) می دانند تکذیب می شوند و به همین جهت به خداوند عرضه می دارند:«إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ»[20] من نگرانم که تکذیب شوم، ولی به امید تفصیلِ حضرت هارون(علیه السلام) کار را شروع می کنند. قرآن به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»[21] کافران مى گویند: «تو پیامبر نیستى!» بگو: «کافى است که خداوند و کسى که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!» بسیاری از راویان شیعه و سنی اذعان می کنند که منظور از کسی که علم کتاب نزد اوست حضرت علی(علیه السلام) است. و این می رساند راهِ چاره ی جبران تکذیب، تفصیل آن پیام است توسط کسی که مسئولیت تفصیل حقایق به عهده ی اوست. و این که در آیه می فرماید آن کسی که علم کتاب نزد اوست شهادت می دهد که من از طرف خدا چنین سخنانی را آورده ام، حکایت از آن دارد که حضرت علی(علیه السلام) می توانند چنین نقشی را داشته باشند که با تفصیل حقیقت وَحی، موجب اثبات حقانیت وَحی الهی شوند.
از سخن حضرت موسی(علیه السلام) برمی آید که با تفصیل حقیقت، حقیقت تصدیق می شود و بر همین مبنا لازم است سعی بر این داشته باشیم تا آنچه را حق می دانیم تبیین نماییم زیرا اگر حقیقت درست تبیین شود قلب های سالم و صادق بدون هیچ مقاومتی آن را می پذیرند. ملاحظه فرموده اید که عموماً در کتاب ها و مباحثی که خدمت عزیزان عرضه شده است برای اثبات وجود حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) استدلال نمی شود مگر در مواقعی که لازم است شبهاتِ خصم دفع شود، به جای استدلال در حقانیت یک روایت، اگر تلاش شود روایت تبیین شود، نورِ روایات جای خود را باز می کنند و تصدیق می شوند. تلاش کنید جایگاه روایات را روشن نمایید زیرا روایات با چنین تفصیلی تصدیق خود را به همراه دارند، باید با مثال و نمونه دادن، موضوع را تبیین کرد، مثلاً به جای این که وجود نفس ناطقه را با تفکر فلسفی و به روش انتزاعی اثبات کنیم، روشی را دنبال کنیم که مخاطب ما با نفس خود روبه رو شود و آن را در نزد خود احساس کند، آیا دیگر جایی برای انکار نفس ناطقه برای انسان می ماند؟ در سایر امور نیز باید همین روش را به کار برد، در معرفی جایگاه انقلاب اسلامی همین روش به کار برده شده است. این روش موجب می شود تا تفکر شروع گردد و موضوعِ مورد بحث مدّ نظر قرار گیرد. آنچه ما را تهدید می کند این است که دوستان فکرکنند وقتی بنده و امثال بنده چیزی را به عنوان شروع تفکر مطرح می کنیم به معنی آن است که سخن نهایی آن فکر گفته شده. اگر بنا بود در مباحث معرفت نفس، نهایی ترین نظر داده شود هرگز بحث شروع نمی شد. همین طورکه بحث های «حقیقت نوری» و «حبّ اهل البیت(علیهم السلام)» به این امید شروع شد که نسبت به این موضوعات و به موضوع انسان کامل تفکر شروع شود.
حقیقتاً «انتظار» که فرهنگ رجوع به حقیقت «وجود» حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، در هر مرحله ای بهترین اندیشه و عمل را به همراه می آورد و این فرهنگ به خوبی در متن انقلاب اسلامی محقق می شود و با توجه به این که باید رجوع ما رجوعی وجودی باشد، از طریق معرفت نفس - که نظر به وجود نفس ناطقه دارد - بستر لازم برای رجوع به «وجود» هموار می گردد
شروع تفکر
وقتی بتوانیم درست به موضوع بنگریم، تازه فکر شروع می شود. بسیار پیش آمده که بعد از جلسه تفسیر بعضی از رفقا نکاتی را مطرح می کنند که در رابطه با آیه ی مورد بحث، نکات ارزشمندی است که ممکن بود به ذهن بنده نرسیده باشد، در صورتی که اگر قبل از بحث روی آن آیه از آن ها می پرسیدی این آیه چه می گوید هیچ کدام از آن نکات را در فکر خود نداشتند، بعد از آن که امکان تفکر روی آیه فراهم می شد برداشت هایی آنچنان زیبا ظهور می کند، با توجه به این امر بنده خوشحال می شوم که توانسته باشم کاری انجام بدهم که تفکر شروع گردد تا آن جایی که حتی به سخنان بنده اشکال گرفته شود، این است معنی شروعِ فکر و جلو رفتن در تاریخ آینده.
پس از طرح موضوعاتی که مورد بحث قرار می گیرد باید منتظر نقد یا طرح برداشتی دیگر از طرف دوستان بود، زیرا با تفصیل حقایق است که انسان ها به فکر وارد می شوند، وقتی فکر شروع شد عقل ها و قلب ها راه خود را به سوی حقیقت پیدا می کنند و جهت گیری های اساسی و منطقی شکل می گیرد و اگر غیر این باشد یک نوع مریدپروری است که اندیشه ها را فلج می کند و آینده را تیره می نماید.
با توجه به این که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ» و روشن می کنند مقام نبیّ الله(صلی الله علیه وآله) مقام جمع است و مقام ایشان مقام نشر و تفصیل، اگر انصافاً اسلامی را که امیرالمومنین(علیه السلام) در نظر و عمل نشان می دهند در معرض دید بشرِ امروز قرار دهیم آیا نمی پذیرد؟ حضرت در نهج البلاغه تلاش می کنند که نحوه ی حضور خداوند را تبیین کنند و به تفصیل در آورند و قلب ها را با آن آشنا کنند تا قلب ها آن را بپذیرند، مسلّم اگر در توحید - به جای روش انتزاعی- به روش حضرت - که روش حضوری است- تأسی بجوییم به بهترین نحو موفق خواهیم بود تا قلب ها را با خداوند آشنا کنیم. در رابطه با نحوه ی حضور خداوند در عالم می فرماید: «مَعَ کُلِّ شَیْ ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ»[22] خداوند با هر چیز هست اما عین آن چیز نیست و غیر هر چیز است امام نه جدای از آن چیز. این جمله بدون آن که به خواهد به روش استدلالی خدا را اثبات کند، خدا را به انسان ها می شناساند و اگر درست تبیین شود، انسان ها حتماً چنین خدایی را قبول دارند. حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» در رابطه با همین جمله به اولین کنگره ی نهج البلاغه پیام دادند: ابعاد عرفانی و فلسفی و اخلاقی و تربیتی همین یک سطر را برای مردم روشن کنید زیرا دل های مردم با تبیین و تفصیل توحید، جذب می شود و از تکذیب دست برمی دارند.[23] آیا می توان از نقش تفصیل غافل بود و آیا مسئولیت تفصیلِ نور اشراقی حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» را می توان زمین گذاشت؟
عرض بنده تا حال این است که اندیشه و شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» یک اندیشه جامعِ نوری است که در تاریخ معاصر شروع شده و می طلبد که آن اندیشه به جهت جامعیتش به تفصیل در آید وگرنه شکست می خورد، در حالی که آن اندیشه راه نجات بشریت از ظلمات دوران است تا انسان ها در همه ی ابعاد شکوفا شوند. از این که آن اندیشه در ابتدای امر به صورتی جامع ظهور کرده، گریزی نیست زیرا بنیانگذار یک اندیشه باید همه ی آن اندیشه را در قالب جامعیت بیان کند تا همه ی آن اندیشه را بیان کرده باشد و پس از آن است که آن اندیشه به مرور جلوه های تفصیلی خود را ظاهر می کند. در زمان قبول قطعنامه در سال 1367 فرمودند: «خدا مى داند که راه و رسم شهادت کورشدنى نیست؛ و این ملت ها وآیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.»[24] اگر ما در آن زمان که این جمله را فرمودند در صدد تفصیل آن برمی آمدیم برای جهت دهی به انقلاب های کشورهای اسلامی طوری برنامه ریزی می کردیم که فعلاً نگران آن نباشیم که آمریکا ممکن است انقلاب های مردم را به نفع خود مصادره کند، زیرا ایشان درست در زمانی که به ظاهر ایران را مجبور کردند قطعنامه را بپذیرد ما را متوجه آینده ای می کنند که ملت ما در آن آینده حضوری فعّال دارند و آیندگان به شهدای ما اقتدا می کنند.
اگر پذیرفتیم مقام حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» از نظر هدایتگری، مقامی است که می تواند زمانه را به صورتی جامع هدایت کند، باید متوجه بود که آن مقام، مقامی است جامعِ انوار الهی که تفصیل می طلبد. اگر بخواهیم جایگاه مان جایگاه مناسبی در مسیر إلی الله باشد باید در قلب و فکر و عملِ خود، به تفصیلِ آن حقیقتِ جامع مبادرت ورزیم تا معنی خود را در این زمان از دست ندهیم و از اشراق آن حقیقت بی بهره نگردیم.
اگر بتوانیم - نمی گویم حتماً می توانیم- اندیشه ی امام«رضوان الله تعالی علیه» را تفصیل بدهیم توانسته ایم قدمی برای تعالی حیات معنوی خود برداریم یعنی وارد دعای ندبه ایشده ایم که خط انبیاء را ازآدم شروع می کند تا به حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) برساند و ما نیز به لطف الهی در گوشه ایاز آن خطِ نورانی قرار می گیریم.
هیچ عملی، عمل نیست و هیچ اندیشه ای، اندیشه نیست مگر این که آن اندیشه و آن عمل، به حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رجوع داشته باشد، زیرا حضرت یک حقیقت متعیَّن در عالم هستی می باشند که انسان با رجوع به آن حضرت - به عنوان انسان کامل- به آرمانی ترین نحوه ی وجودِ خود رجوع کرده است. در همین رابطه بزرگان فرموده اند: «رجوع به وجود، فکر و ذکر می آورد.» این سخنی است کاملاً منطقی زیرا مقابل «وجود»، ماهیت است، رجوع به ماهیت رجوع به وجود نیست و از آنجایی که حقیقی ترین حقایق در عالم امکان وجود مقدس واسطه ی فیض است، پس تنها اندیشه و عملی، اندیشه و عمل است که رجوع به آن حضرت باشد، البته رجوعِ وجودی به حقیقت آن حضرت
حقیقی ترین حقایق
2- دومین نکته از هندسه ی فکری که در این زمان باید بر آن تأکید شود رجوع به اندیشه ی امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در راستای رجوع به حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که مظهر جامع اسماء الهی است و اساساً در این راستا است که بحث تفصیل پیش می آید.
در راستای رجوع به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار آن حضرت چاره ای نیست که به سه مهم توجه شود که آن سه مهم عبارتند از:«شناخت وجودیِ خود»؛«شناخت غرب» و «شناخت هدیه ی بزرگ حضرت امام یعنی انقلاب اسلامی».
فرهنگ انتظار، که فرهنگ رجوع به حقیقت «وجود» است، در هر مرحله ای بهترین اندیشه و عمل را به همراه می آورد.[25]
فرهنگ انتظار و نظر به امام منتظَر بر این اساس است که معتقدیم مقام حضرت، مقام واسطه ی فیض و «سَببُ الْمُتصل بَیْنَ الاَرضِ و السّماء» است. این مقام یک حقیقت وجودی است که تمام عالم پرتو تجلیِ وجودِ جامع آن مقام است. ماهیت نمی تواند تجلّی کند، «وجود» است که تجلی دارد. اولین چیزی که باید در تفصیل اندیشه حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه»، در بستر حکمت متعالیه ی صدرایی، مورد توجه قرار گیرد، این است که حقیقت حضرت صاحب الأمر(علیه السلام) یک حقیقت وجودی است و تمام عالم پرتو تجلّی وجود مقام آن حضرت است[26] و از این منظر معتقدیم باطن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - به عنوان واسطه ی فیض-یک حقیقت است که مظهر آن حقیقت، شخص حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشند. برای این که این حقیقت را ماهیت نپنداریم می گوییم «حقیقت وجودی» وگرنه خودِ حقیقت یعنی وجود.
مقابل حقیقت، ماهیت است که حدّ وجود است و تعریفی ذهنی از موجود می باشد که رجوع به خارج ندارد و به ذهن برمی گردد، مثل آتش در ذهن که هیچ گرمایی از آن به ما نمی رسد. وقتی می گوییم میز، به هیچ حقیقت خارجی رجوع نکرده ایم، آنچه در خارج است، عالم ماده است، میز صورت یک نسبتی است از عالم ماده با ما که مثل همه ی نسبت ها در ذهن ما جای دارد. از این جهت می توانید از فلسفه ی صدرایی استفاده کنید و جایگاه ماهیت و وجود را تفکیک نمایید و انصافاً حکمت متعالیه از این جهت به خوبی می تواند زبان آدم را بازکند تا فکرها در این امر جلوبرود.[27]
حقیقتاً «انتظار» که فرهنگ رجوع به حقیقت «وجود» حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، در هر مرحله ای بهترین اندیشه و عمل را به همراه می آورد و این فرهنگ به خوبی در متن انقلاب اسلامی محقق می شود و با توجه به این که باید رجوع ما رجوعی وجودی باشد، از طریق معرفت نفس - که نظر به وجود نفس ناطقه دارد - بستر لازم برای رجوع به «وجود» هموار می گردد.
تمام زندگی حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به لطف الهی با تحقق انقلاب اسلامی به ثمررسید، آن وقت ایشان می فرمایند صاحب این انقلاب، حضرت صاحب الأمر(علیه السلام) است إن شاءالله بیایند تا ما امانت را به او تسلیم کنیم.[28] این نشان می دهد هیچ عملی، عمل نیست و هیچ اندیشه ای، اندیشه نیست مگر این که آن اندیشه و آن عمل، به حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رجوع داشته باشد، زیرا حضرت یک حقیقت متعیَّن در عالم هستی می باشند که انسان با رجوع به آن حضرت - به عنوان انسان کامل- به آرمانی ترین نحوه ی وجودِ خود رجوع کرده است. در همین رابطه بزرگان فرموده اند: «رجوع به وجود، فکر و ذکر می آورد.» این سخنی است کاملاً منطقی زیرا مقابل «وجود»، ماهیت است، رجوع به ماهیت رجوع به وجود نیست و از آنجایی که حقیقی ترین حقایق در عالم امکان وجود مقدس واسطه ی فیض است، پس تنها اندیشه و عملی، اندیشه و عمل است که رجوع به آن حضرت باشد، البته رجوعِ وجودی به حقیقت آن حضرت.
مبنای ما این دو نکته است، اولاً: رجوع به حقیقت یا وجود، تنها رجوعِ حقیقی برای انسان است که منجر به پوچی نمی شود، ثانیاً: رجوع به حقیقت یا وجودِ مطلق که همان رجوع به حضرت حق است در عمل تنها با رجوع به امامان(علیهم السلام) که صورت متعیَّن اسماء الهی هستند، محقق می شود که در حال حاضر عبارت است از رجوع به حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف). بر این اساس تأکید می شود اگر به حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رجوع شود، بهترین اندیشه و عمل به سراغ انسان می آید و در مقابل، هر اندازه رجوعِ انسان به ماهیت باشد به بدترین اندیشه و عمل گرفتار می شویم. زیرا از حقیقت به مجاز نظر کرده ایم و روشن خواهد شد همه ی غرب رجوع به مجاز است.
وقتی روشن شد «انتظار»، فرهنگِ رجوع به حقیقت وجود است و در هر مرحله ای بهترین اندیشه و بهترین عمل را به همراه دارد، معنی نظر به انقلاب اسلامی جای خود را می یابد زیرا ما انقلاب اسلامی را چیزی می دانیم که توسط بنیانگذارش به حضرت مهدی(علیه السلام) هدیه شده وبا نظر به مهدی(علیه السلام) شکل گرفته، یعنی انقلاب اسلامی از نور خودِ حضرت شروع شده و به حضرت برمی گردد، به همین جهت هم اگر در برهه ای از زمان بعضی از مدیریت ها زاویه هایی نسبت به مبانی انقلاب پدید آوردند انقلاب اسلامی توانست آن ها را در کوره ی خود ذوب کند و با قدرت بیشتر به راه خود ادامه دهد زیرا انقلاب اسلامی دارای ذاتی است که در آن ذات، رجوعِ به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نهفته است.[29]
رجوع به خدا بدون نظر به مظاهر اسماء الهی، رجوع به مفهوم انتزاعیِ خدا است و تفکر انتزاعی با حقیقتِ موضوع ارتباط ملموس پیدا نمی کند[30] و اگر تصور کنیم می توانیم مستقیماً - بدون نظر به مظاهر اسماء الهی- به خدا رجوع کنیم باید بدانیم در آن صورت به فکر خودمان از خدا رجوع کرده ایم و نه به خدای واقعی.[31] قرآن در رابطه با رجوع به حضرت حق در خارج از ذهن می فرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»[32] برای خدا اسماء حسنایی هست، او را به آن اسماء حسنا بخوانید. در همین رابطه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا أَجَاب»[33] مائیم آن اسماء حسنایی که وقتی از خدا با رجوع به آن اسماء تقاضا شود، جواب داده می شود. خداوند می فرماید می خواهید خدا را بخوانید او دارای اسماء حسنا است و با آن اسماء او را بخوانید و امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»[34] سوگند به خدا مائیم آن اسماء حسنائی که خدا عملى را از بندگان نپذیرد مگر آن که با معرفت به ما باشد. نتیجه این که رجوع به وجود مطلق از طریق اسماء و تجلیات نوری او ممکن است و رجوع به تعیّن انسان های کامل و سیره و کلام آن ها، رجوع عملی به خداوند است که در حال حاضر آن تعیّن در وجود اقدس حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق است. معرفت به مقام حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفت به مظهر کامل حضرت «الله» است و موجب می شود تا انسان ها خدا را بشناسند و از آن طریق او را عبادت کنند و وقتی او را عبادت کردند عباداتشان مورد قبول قرار می گیرد.
ادامه دارد...
------------------------------------
پی نوشت ها:
[1]- امیدوارم عزیزان انتظار نداشته باشند در رابطه با موضوعی که مربوط به عالَمی است که در آن زندگی می کنیم، با تفکر انتزاعی کار را جلو ببریم. بحث در مورد جایگاه انقلاب اسلامی است که همچون هوا همه ی اطراف ما را در بر گرفته و به همین جهت بدون آن که بتوان مثل دیوار به آن اشاره کرد باید در ساحتی قرار گرفت که بتوانیم آن را احساس نمود.
[2- 14/3/1390
[3- بحارالأنوار، ج 2، ص: 93.
4]- مقام معظم رهبری«حفظ الله» در اولین پیام خود در تایخ 18/3/1368
[5]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسؤلان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی 29/3/1385
[6]-در دو کتاب «جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم» و «امام خمینی وخودآگاهی تاریخی» سعی شده است مطالبی در این زمینه ارائه شود.
[7]- انسان هایی که از طریق اشراق قلبی به بصیرت برسند، عقل و سمع آن ها نیز در ذیل شعور قلبی قرار می گیرد و از آن طریق منور می شود. قرآن در آیه ی 46 سوره ی حج می فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا» آیا منکران حقیقتِ نبوی در زمین سیر کرده اند و سرنوشت منکران نبوت را ملاحظه کرده اند تا در اثر آن سیر، قلب هایی پیدا کنند که به کمک آن تعقل کنند و گوش هایی به دست آورند که به کمک آن ها حق را بشنوند؟
[8]- 4 / 9/ 1388.
[9]- سوره ی بقره، آیه ی 31.
[10]- ابن عباس می گوید:«سَمِعْتُ مِنْ عَلِیٍّ حَدِیثاً لَمْ أَدْرِ مَا وَجْهُهُ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) أَسَرَّ إِلَیَّ فِی مَرَضِهِ وَ عَلَّمَنِی مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب »(بحارالأنوار،ج40،ص216) از علی حدیثی شنیدم که حلّ آن را نفهمیدم و آن را انکار هم نکردم. از او شنیدم که فرمود: پیامبر در بیماری اش کلید هزار باب از علم را به من پنهانی آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شد.
[11]-سوره ی قصص،آیه ی 34.
[12]- الإرشاد، ج 1،ص 8 .
[13]- سوره ی نحل، آیه ی 44
[14]- بحارالانوار، ج 26، ص 4.
[15]- حضرت علی در مورد قرآن می فرمایند:«فَاسْتَنْطِقُوه » آن را به نطق در آورید( نهج البلاغه، خطبه158)
[16]- سوره ی حج، آیه ی 62.
[17]- سوره ی ذاریات، آیه ی 58.
[18]-مقام معظم رهبری«حفظه الله» در جمع دانشجویان در کرمانشاه فرمودند: "ما با تحزب مطلقا مخالفتی نداریم و معتقدیم تحزب با وحدت جامعه منافاتی ندارد؛ به شرط آنکه با نگاه درست ایجاد شود. اگر حزبی برای کانال کشیوکادرسازی و هدایت فکری جامعه در زمینه های سیاسی، دینی، عقیدتی و دیگر عرصه ها به وجود آید و قصد خود را در دست گرفتن قدرت قرار ندهد، کاری خوب و مورد تأیید است که البته اینگونه احزاب، اگر در رقابت های سیاسی هم وارد شوند، به طور طبیعی برنده می شوند ولی برخی احزاب مانند احزاب کنونی غرب در واقع باشگاه هایی برای کسب قدرت هستند و سعی می کنند از هر طریق از جمله زد و بند سیاسی به قدرت برسند که ما اینگونه تحزب را تأیید نمی کنیم اما اگر کسانی با همین نگاه دنبال تشکیل حزب باشند، جلوی آنها را نمی گیریم."
[19]- مقام معظم رهبری«رضوان الله تعالی علیه» می فرمایند: «فلسفه ی اسلامی فقه اکبر است، مبنای معارف دینی در ذهن و عملِ انسان است و باید گسترش و استحکام یابد»(دیدار بااساتید فلسفه و کلام حوزه ی علمیه قم 29/10/82.) و نیز در رابطه با حکمت متعالیه می فرمایند: «... به گمان ما فلسفه ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه ی انسان این روزگار می جوید و سرانجام آن را خواهد یافت ...». می فرمایند: «فلسفه یصدرایی - که خود او به حق آن را حکمت متعالیه نامیده- در هنگام پیدایش خود نقطه ی اوج فلسفه ی اسلامی تا زمان او، و ضربه ای قاطع بر حملات تخریبی مسلکان و فلسفه ستیزانِ دوران های میانه ی اسلامی بوده است، ... در فلسفه ی او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وَحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی، ذوق و مکاشفه ی عرفانی و تعبد و تدین و اُنس با کتاب و سنت با هم دخیل گشته ...». رهبر معظم انقلاب«حفظه الله تعالی» راه ارتباط میان فلسفه و معنویت را تقویت فلسفه ی ملاصدرا«رحمة الله علیه»می دانند[19] و می فرمایند: «... من به آقایان جوادی و مصباح و برخی آقایان معروف فلسفه دان قم مکرر در باره ی این که نگذارید درس فلسفه و فضای فلسفی در حوزه متروک و ضعیف شود، سفارش کرده ام...». (پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین 1/3/78.) می فرمایند:«امام«رضوان الله تعالی علیه» چکیده و زبده ی مکتب ملاصدرا است، نه فقط در زمینه ی فلسفی اش، در زمینه ی عرفانی هم همین جور است».8/9/1386
[20]- سوره ی شعرا، آیه ی 12.
[21]-سوره ی رعد،آیه ی 43
[22]- نهج البلاغه، خطبه ی 1.
[23]- صحیفه ی امام، ج 14، ص 349
[24]-صحیفه یامام،ج 21،ص: 92
[25]- در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» می توان این موضوع را دنبال کرد.
[26]- حضرت مهدی می فرمایند: «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا...»(شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص: 285)ما ساخته و پرداخته ی خداوند هستیم و خلق در مرتبه ی بعد ساخته و پرداخته ی ما می باشند.
[27]- یکی از رویکردهای کتاب های «از برهان تا عرفان» و «آن گاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود»، در همین رابطه است.
[28]- صحیفه ی امام، ج 15، ص 385
[29]- مقام معظم رهبری«حفظه الله» در تاریخ 12/5/1388 می فرمایند: ««بعضى از مدیریت ها در بخشى از برهه هاى این سى سال زاویه هائى با مبانى انقلابداشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست این ها را در درون خود قرار بدهد؛ آن ها را درکوره ى خود ذوب کند؛ هضم کند و انقلاب بر ظرفیت خود، بر تجربه ى خود بیفزاید و باقدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد. آن کسانى که می خواستند از درونِ این نظام، بهنظام جمهورى اسلامى ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه خود را، مسیرمستقیم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه ى کسانى که باانگیزه هاى مختلف در درون این نظام قرار گرفته اند، خواسته یا ناخواسته، بهتوانائى هاى این نظام کمک کردند. به این حقیقت بایستى با دقت نگاه کرد؛ این ظرفیتعظیم، ناشى از همین جمهوریت و اسلامیت است؛ از همین مردم سالارى دینى و اسلامى است؛این است که این ظرفیت عظیم را به وجود آورده است. و راز ماندگارى و مصونیت وآسیب ناپذیرى جمهورى اسلامى هم این است و این را جمهورى اسلامى در ذاتخود دارد وإن شاءالله آن را همواره حفظ خواهد کرد.»
[30]- به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل بیت» رجوع شود.
[31]- در رابطه با رجوع به خداوند از طریق مظاهرِ متعیّن آن حتی عرفایی که متوجه اهل البیت نیستند، سعی می کنند قطبی را مدّ نظر داشته باشند تا رجوع به خداوند صِرفاذهنی نباشد، در حالی که باید بدانند قطب مورد نظر آن ها نهایتاً مظهر چند اسم از اسماء الهی است آن هم به صورت نازله و تا به امامان معصوم که مظهر جامع همه ی اسماء الهی به صورت کامل هستند، رجوع نداشته باشند به حضرت «الله» رجوع نکرده اند.
[32]- سوره ی اعراف، آیه ی 180.
[33]-بحارالأنوار،ج 27،ص: 38
[34]-الکافی،ج 1،ص: 144.
- وبلاگ حبیب پورفرض اله
- بازدید: 1227
- 1