فطرت / جلسه ی چهاردهم

تاریخ ارسال:ج, 01/17/1397 - 22:58
فطرت
استاد علیپور مرندی

در جلسات گذشته عرض شد كه پست ترین عالمی كه از نظر درجه وجودی هست، همین عالم است و این را هم گفتیم كه قرآن، آن را به عنوان آیه معرفی می كند و می فرماید كه خیلی قابل ارزش و وسیله بندگی خداست. [وگفتیم كه] زندگی دنیا در بیرون و خارج نیست؛ در درون انسان هست. مثلاً چند تا حوضی را كه در یكی آب هست، در دیگری گل هست و دیگری یخ است، [در نظر می گیریم]. وقتی ما به هر سه تای این ها، یك ضربه واحد وارد می كنیم، اگر چه این ضربه ها به درون این حوض ها، یكسان است، اما تأثیرات و چگونگی امواجی كه در درون آن ها حاصل می شود، به تناسب وضعیت محتوای آن هاست. اگر انسان را آن حوض و محتوا را آن روح حساب كنیم، آن كیفیت و چگونگی امواجی كه در محتوای این ها ایجاد می شود و تأثیر می پذیرد، آن همان زندگی اوست و زندگی هر كسی بسته به وضعیت روح اوست كه در درون دارد. در بیرون، زندگی معنا ندارد. هرچه در بیرون هست، آن دنیاست.
 ادامه مطالب گذشته از دیدگاه خود قرآن این است كه، این عالم طبیعت، آیات خداست و حقایق مقدسی است. ما به
بعضی به عنوان نمونه اشاره می كنیم.
 مثلاً در سوره جاثیه آیه 3 می فرماید: «إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ». علامه طباطبایی(ره) درباره این آیه می فرماید: این لفظ «فی» به معنای ظرف نیست. [یعنی به این معنی نیست كه] در زمین و آسمان ها و ...، بلكه منظور این است كه یعنی اصلاً خود این آسمان ها و زمین با ابعاد گوناگونش است.
مثلا می گوییم:«در آب خاصیت هایی هست.» به این معنا نیست كه یك آب داریم كه به عنوان ظرف باشد و یك خاصیت هایی هم باشد كه در درون آب است [به طوریكه آب و خاصیت] مثل «كاسه» و «آب» باشد و آب مورد نظر نباشد و فقط خاصیت، مورد نظر باشد. بلكه [در این مثال]، آب مورد نظر است با كلیه خصوصیاتش.
یك وقت می گوییم آسمان ها و زمین، آیات خداست. در این صورت، یك آیه می شود. یك وقت هم می گوییم:«در آسمان ها وزمین ...». این، ابعاد بی شماری را شامل می شود كه كل آسمان ها و ... با تمام ابعادش منظور است.
حال قرآن می فرماید: این ها آیاتی است برای «مؤمنین».
و یا در آیه 4 سوره جاثیه می فرماید:« وَ فِی خَلْقِكُمْ وَ ما یبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ». یعنی در واقع همه انسان ها عاجزند این آیات را بفهمند. آن ها كه لایقند، آن ها را مشخص می كند. در آیه بعد می فرماید:«وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ». (جاثیه ـ 5)
 این یك نمونه ای بود كه «اهل یقین»، «عقلا» و «مؤمنین» می فهمند كه آیاتی است، یعنی چه؟
 در سوره شوری آیه 29 می فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ».
 می فرماید: «و خلق آسمان ها و زمین و هر آنچه كه در آن پراكنده شده از جنبندگان، آیاتی است.»
 و یا می فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ». (روم ـ 25) یعنی اینكه قوام عالم به امر اوست. در این حقیقت، آیه ای است.
 آیه یعنی چه؟ آیه هر آنچه را می گویند كه نشانه ای است از یك چیز دیگر. منتها این آیه كه یك نشانه است، گاهی بسیار ضعیف است و گاهی بسیار قوی است. مثلاً یك ساختمان در بیابان، نشان می دهد كه یك معماری آن را ساخته است. اما یك وقت هم مثلاً رطوبتی را در دیوار می بینیم كه نشان می دهد آبی از یك جا نشت می كند. این نشان دادن بسیار قوی تر است. [نسبت به رابطه آن ساختمان و معمار.] این یك رابطه مستقیم است. یا مثلاً یك راننده به آینه نگاه می كند و می بیند مسافر فلان كار می كند؛ مثلاً از صندلی بلند می شود. این آیه است. این مستقیما  نشان می دهد. این نشانه خیلی قوی تر از آن ساختمان است.
 پس هر كس به اندازه روحش و نورانیتی كه در باطنش است، می تواند این آیاتی را كه قرآن فرموده (آسمان و زمین و تمام موجودات و ...) [ببیند]، بستگی دارد كه چونه خدا را از این ها، ببیند. آیا كسی كه با براهین فلسفی، برهن نظم و برهان علیت و ... می بیند [چگونه است؟] خُوب، خوب است؛ اما یكی هم مثل آینه ای كه نگاه می كند، می بیند. اینجا دیگر آیه، یك منای بسیار بالایی پیدا می كند. اگر با این دنیا، با دید آیات برخورد كنیم، نه تنها این كه كوچكترین نفرتی در این نیست، بلكه آنقدر مقدس و شیرین و زیبا خواهد شد كه انسان از همین جا، خدا را مشاهده خواهد كرد. در حد مراتب و تناسب خود.
 پس در بیرون، زندگی نیست. بیرون هر چه هست، آیه خداست. آن ها كه به بركت [پرورش] نفس، توانستند استعداد را در خود شكوفا كنند كه با مشاهده این حقایقی را برسند و به سوی آن حقایق، حركت كنند، اینجاست كه زندگی شان، آخرتی می شود. با توجه به معنایی كه عرض شد، كه زندگی در باطن است، حالا روح انسانی، هر چه توجهش به این دنیا می شود، زندگی اش دنیایی می شود و هر چه با مشاهده این عالم، توجه به حقیقت پیدا كند، زندگی اش می شود زندگی آخرتی.
 مثالی را بزرگان فرموده اند كه مولای متقیان، امام علی علیه السلام هم به نوع دیگر، فرموده اند. مثلاً شما سالنی را مثلاً یك سالن 15 متری یا ... را به عنوان آزمایش در نظر بگیریدكه دیوار جلویش آینه بندی شده است و در این طرف هم سه نفر رو به آینه نشسته اند. یكی بچه دو سه ساله كوته فكری است. یكی آدم رشدیافته و تیز هوشی است. یكی هم یك فرد بی خیال است. این سه، به طرف دیوار نشسته اند. از پشت در، یك چیز قابل توجهی را روی میز (پشت سر این ها) گذاشتند. سه عكس العمل پیش می آید:
 آن بچه كوته فكر، با مشاهده آن چیز جذاب در آن آینه، به سرعت به سمت آینه می رود و با یك هوس عجیب هم می رود كه مثلاً الآن می خواهم بخورم. نمی تواند بفهمد كه این انعكاس و آیه ای است از یك حقیقت پشت سر. به همان درك سطحی و احساسش عمل می كند. میوه یك حقیقتی در بیرون است. اما عكس العمل آن میوه در درون بچه، زندگی آن بچه است كه در درون است. [آن بچه]، آخر سر هم می رود و هیچ چیز را هم قوی [قبول] ندارد و اگر هم از كسی جلو بزند [در رفتن به سمت آن آینه]، خوشحال تر است! تا اینكه با سرعت به آینه بخورد و آینه بشكند و سرش سراسر خون آلود بشود و به هیچ چیز هم نمی رسد!
 تأثیر دوم، آن آدم هوشیاری است كه به محض توجه به آینه، می فهمد كه حقیقت پشت سر است. 180 درجه برمی گردد و می رود و به واقعیت می رسد و لذت هم می برد. این زندگی به سوی خود واقعیت بود.
 سومی كه آدم بی تفاوتی است، نه سرش می  شكند و نه بهره ای از این نعمت دارد.
 حالا این دنیا آیه است. كسی كه به خود این دنیا توجه كند، متوجه نیست كه [ین دنیا]، صورتی است از یك حقیقت بالاتر. اینجا، صورت است نه خود حقیقت و تمام حقیقت. اینجاست كه انسان  ها به اشتباه می افتند. یك عده به خود دنیا می افتند و جذب آن می شوند و ای بسا احساس پیروزی هم می كنند و تمام توجه درونش و نفسش به سوی این «نشانه آن حقایق» است. این زندگی، زندگی دنیایی است. لذت ها و پیروزی ها و امیدهایی دارد. بالاخره 50 سال 60 سال... اما بالاخره این سالن درازایی دارد. در لحظه مرگ [رسیدن به انتهای سالن!] می فهمد كه همه، خیال است و پوچ و هیچ خبری نیست.
 اما آدم تیزبین، هرچه را در این عالم می بیند، می فهمد كه این، صورت و نشانه ای است از یك حقایق بسیار بالا، توجهشان به آن طرف بالاست. كارهایی را می كنند كه آن ها را به آن حقایق برسانند.
 یك عده هم، كاری به دنیا ندارند، چون می ترسند اگر دست به دنیا بزنند، به جهنم بیفتند. این ها یك عده ای هستند كه در حد خودشان، آدم های خوبی هستند، اما نمی توان كه آدم های صاحب معرفتند.
 امام علی(علیه السلام) در خطبه 82 نهج البلاغه چه زیبا می فرماید كه [در مورد دنیا]:
 « مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْهُ». در عبارت اول، "بها" یعنی اینكه آن را وسیله قرار دهد و در عبارت دوم "الیها" یعنی به طرف آن.
 یعنی یك عده به دنیا نگاه می  كنند؛ اما "بها". یعنی آن را وسیله قرار می دهند برای فهمیدن حقایق بالاتر. به عنوان یك ابزار كه چه حقیقتی در عالم غیب است. آنگاه همین دنیا او را بینا می كند و حقیقت بینش می كند. متوجه می كند كه 180 درجه بپیچ به سوی آن حقایقی كه فوق این عالم است. هر دو نگاه می كنند. تا نگاه نكنند نمی فهمند اصلاً چه خبر است. اما هر هركس به سوی آن نگاه كند، این دنیا همچون كورش می كند كه نه تنها به آن نمی رسد بلكه هر چه به طرف آن می رود، دور هم می شود تا اینكه بمیرد.
 اگر انسان، لحظه به لحظه انعكاسات درون را توجه كند، هم خودش را توجه می دهد و ...
 این ها مسائل توضیح دادنی نیست، همین قدر بحث كافی است كه منظور از دستورات خودسازی و پاك كردن خود، [چیست وما را] به كجا خواهد رساند. و اینكه اهمیت دستور العمل های سیر و سلوكی را بشناسیم كه عرفان، راه دكان بازاری  و شعبده بازی نیست؛ بلكه یك راهی است مبتنی بر قرآن و سنت و باید رسید و توضیح، كافی نیست. از باب اشره فقط مثالی می آوریم:
 مثلاً ما وقتی میوه ها را می بینیم، اولاً می فهمیم كه ما موجودی هستیم كه از آن ها لذت می بریم. ثانیاً می فهمیم كه چیز هایی وجود دارند (نعمتها) كه ما از آن ها لذت می بریم. ثالثاً باید بفهمیم كه این همه، صورتی از میوه است؛ نه خودش و حقیقتش.
 وقتی ما درباره بهشت [و این عالم] صحبت می كنیم، هر لذتی در این عالم داریم، اولاً لذت نیست، بلكه صورتی از آن چیزی است كه در نظام دیگر است و حقایقی است كه لذت دارد. این ها صورت هایی از آن هاست.
 [ثانیاً] این لذت ها رفع الم است. یعنی فرد، یك رنج و دردی را گرفتار است كه ای بسا به دلیل آن هم آگاهی ندارد. وقتی آن الم برطرف می شود، احساس لذت می كند. این، رها شدن از آن درد است. لذت چیز دیگری است كه وقتی حقیقت آن لذت ها، با عالم ماده آلوده بشود، اصلاً لذت ندارد. قند شیرین را با خاك و نمك قاطی كنید، چه لذتی دارد؟ یك شیرنكی دارد. اما بالاخره لذت نیست.
 یك صاحب معرفت، عمیقاً به این معنا توجه پیدا می كند. باورش می شود كه این ذره ای از لذت است. آن هم لذت ذهن در حد خیال. آن هم به آن معنا كه فقط رفع الم است. این كجا و لذت كجا؟!
 وقتی از آب لذت می برم لذت نیست. از تشنگی رنج می برم. آب آن رنج را برمی دارد. تخیلاً از آن لذت می برم. اما این را هم باور دارد كه در این عالم لذت هست. لذت شرابی، شراب طهوری. آن [شراب طهور] چه است، نمی دانم. اما یقین دارم كه هست. چون اشاره ای از آن بیرون می زند. قرآن، بی خود نیست كه باغ ها و رودهای جاری از زیر درختان و ... را به عنوان نعمت بهشت می شمارد. اینكه بگوید من فقط برای خدا می خواهم خدا را عبادت كنم، بهشت را نمی خواهم، این ها همه اش تندروی است و تخیل. یا می گوید من از ترس خدا و خجالت گناه نمی  كنم. خدایی كه هنوز نشناخته ام، چطور از او خجالت می كشم؟! خدایی را كه نشناخته ام، چه جوری می خواهم به عشق او عبادت كنم؟!
 اینكه زندگینامه یك صاحب معرفتی را بخوانیم و بعد شكلك او را در بیاوریم، بسیار خطرناك است. همانطور كه در جلسات گذشته عرض شد، این كار باعث می شود كاری را انجام بدهیم كه اصلاً در مرحله ما نیست. یا یك توبه سختی می كنیم كه شیطان ما را به آن وامی دارد و این توبه اصلاً در سطح ما نیست. كم كم كار به جایی می رسد كه مریض می شویم و روزی می بینیم كه اصلاً حوصله نماز صبح خواندن هم نداریم.
 باید با راهنمایی استاد باشد و مطمئن شود استاد كه [آن حالتی كه برای شاگرد پیش آمده،] خیال نیست. پس باید در این مرحله ابتدایی توجه به آیه داشته باشیم. وقتی می  گوییم آتش، این آتش كه سوختن نیست، این نشانه سوختن است.
مثلاً یك آینه چطور می تواند حقیقت یك سیب را نشان بدهد؟ حداكثر می تواند شكل آن را نشان بدهد؟ [آنچه كه آینه به ما نشان می دهد] فق در این حد است كه به ما این باور را بدهد كه این سیب است. اما بعد از آن، باید به سمت آن حركت كرد.
 بعضی ها (بسیار تأسف بار است چنین براشت های به اصطلاح روشنفكری) می گویند: اینكه می گویند جهنم، این همان بمب اتم است و یا یك همچون چیزی است! تمام این عالم اگر هسته هایش داغون بشود، باز هم آن جهنم نیست. چون اینجا، میدان ماده است. آن آتش صحبت می كند، برخورد هایی دارد با جهنمی ها. كدام انرژی در این عالم چنین خواصی دارد؟! درخت بهشتی اصلاً صحبت می كند. اصلاً عالم، عالم شعور است.
 اینجا این آتش كه آتش نیست. این نشانی است از اینكه اگر گفتند در آن عالم، آتشی است كه می سوزاند، آنوقت كسی كه حرام را در شكم خود پر می كند، نگوید نه. سوختن چرا؟ خدا رحمان است.
 اینجا ببینید كه هزاران انسان سوخته است. نشان می دهد كه این ها حق است. نه اینكه خود این هاست. پس از این آگاهی ها، همان كه فطرت، یك خورده تكان خورد، آنوقت در انسان آمادگی پیدا می شود كه عشق عجیبی به بهشت و ترس عجیبی ار جهنم پیدا می كند. این را قرآن و سنت می فرماید. در دعاهای ماه رمضان و ... هست. پس وحشت از این ها، واقعیت دارند. پس باید از این مرحله بگذریم تا بیشتر احساس كنیم. این ها هست، خدا فرموده است.
 منتها اگر نورانیت بالا رفت، تازه بعد از آن مرحله، افعال و صفات خدا را احساس می كند. پس از این مرحله معرفت به صفات و افعال خدا می رسیم. و اینكه از درون برسد نه بصورت ذهنی و بعد باید دو سه مرحله دیگر را هم طی كند (كه خدا روزی همه ما بكند) تا آنوقت برسد به اینكه بله، عجب! فعل خدا چقدر دوست داشتنی است. یعنی برسد به اینكه این بهشت فعل خداست. اما این رابطه نه رابطه مثل بنّا و ساختمان؛ بلكه رابطه بین سیب و تصویر سیب در آینه است. یعنی ظاهری است و باطنی. حالا می بینیم كه «خدا در ما خیالی است»، یعنی چه؟! سیر الی الله یعنی چه؟
این خلاصه مطلبی بود درباره دنیا و رابطه بین دنیا و زندگی دنیا و زیبایی و ارزش و قداست دنیا. و تا اینجا هیچ مذمتس نداریم. اتفاقاً در نهج البلاغه، تعریف هایی درباره دنیا است. هرچه مذمت شده این ها نیست. آنچه كه مذمت شده، زندگی دنیایی است كه در درونمان به تناسب شرایط روحی خودمان پیدا شده است.
----------------------
منبع: جزوه ی فطرت

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط