تولد و كودكى عيسى در دو انجيل غير رسمى/بخش اول
اشاره
داستان تولد و كودكى عيسى در دو انجيل متى و لوقا، در مجموعه عهد جديد رسمى، آمده است. اما برخى از اناجيل غيررسمى با تفصيل بيشتر به اين ماجرا پرداخته اند. در برخى از اين اناجيل مطالبى آمده كه در اناجيل رسمى نيامده و گاهى مطالب در اناجيل غيررسمى متفاوت نقل شده است. از سوى ديگر ماجراى تولد حضرت عيسى در قرآن مجيد آمده و گاهى به ظاهر بين دو متن اختلاف است. در برخى از موارد ماجرا آنگونه كه در قرآن مجيد نقل شده به نقل اناجيل غيررسمى نزديك تر است. يكى از اين اناجيل كه به ماجراى تولد حضرت عيسى مى پردازد، «انجيل يعقوب» نام دارد. اين نوشته از تولد حضرت مريم ـ كه در اناجيل رسمى نيامده اما در قرآن مجيد آمده ـ تا تولد عيسى را در بردارد. انجيل ديگر «انجيل كودكى توماس» است كه به شخصى به نام توماس، فيلسوف اسرائيلى منسوب است و به معجزاتى كه حضرت عيسى از پنج سالگى تا دوازده سالگى انجام داده، مى پردازد. عمده اين معجزات در اناجيل رسمى نقل نشده است. برخى از اين معجزات، مانند «خلق پرنده از گِل» به گونه اى در قرآن مجيد در ميان معجزات حضرت عيسى نقل شده است. به هر حال مطالعه اين دو انجيل، كه ترجمه آنها در ادامه ارائه مى گردد، مى تواند براى قرآن پژوهى و مطالعه تطبيقى قرآن و عهد جديد سودمند باشد. پيشتر در شماره 34 در خصوص تاريخ نگارش، نويسنده، زبان اصلى و نسخه هاى موجود اين دو انجيل مقاله اى (با عنوان «اناجيل رسمى») از همين نويسنده انتشار يافته است.
نخست: انجيل يعقوب
باب اول
(1) در تاريخ اسباط دوازده گانه اسرائيل مردى بسيار ثروتمند به نام يواخيم بود. او همه پيشكشى هاى خود به خداوند را دو برابر كرد، چون با خود گفت هر چه بر مال خود بيفزايم از آنِ همه مردم خواهد بود و پيشكشى كه به خداوند تقديم مى كنم باعث بخشش گناهان من مى شود.
(2) روز جشن بزرگ خداوند در پيش بود و بنى اسرائيل هداياى خود را مى آوردند، پس آنان رو در روى يواخيم ايستادند و رئوبل ]رئوبن[ نيز او را مخاطب ساخته، گفت: «روا نيست كه تو نخست، هداياى خود را تقديم كنى، چون تو ذريه اى در اسرائيل به جا نگذاشته اى». (3) پس يواخيم بسيار غمگين شده، راه افتاد و تاريخچه اسباط بنى اسرائيل را پى جويى كرده، با خود گفت: «من بايد در اين تاريخچه جستوجو كنم كه آيا من تنها كسى هستم كه از خود ذريه اى در اسرائيل به جا نگذاشته ام». پس ديد كه همه ابرار ذريه اى از خود به جا گذاشته اند. و پدر پدران، ابراهيم را به ياد آورد كه خدا در سال هاى پايانى زندگى اش فرزندش اسحاق را به او عطا كرد. (4) و يواخيم به نهايت اندوهناك شده، نزد همسرش نرفت، بلكه به بيابان رفته، خيمه اى بر پا كرد و چهل شبانه روز روزه داشت[1] و با خود گفت: «به سوى غذا و نوشيدنى نخواهم رفت تا خدا به من نظر اندازد، پس غذا و نوشيدنى من دعا خواهد بود».[2]
باب دوم
(1) در اين هنگام همسر او حنّه از دو جهت مويه و زارى مى كرد. او مى گفت من هم بر بيوگى و هم بر بى فرزندى خويش مويه مى كنم.
(2) روز جشن بزرگِ خداوند نزديك مى شد و خادمه اش، يهوديت، به او گفت: «چقدر روح خود را خوار مى سازى؟ زيرا روز بزرگ خداوند نزديك است و نبايد ديگر عزادارى كنى. اين روسرى را كه بانوى بافنده آن به من داده بگير و بپوش، چون من كنيز تو هستم و اين علامت اربابى دارد».
(3) اما حنه پاسخ داد: «از من دور شو، من هرگز چنين كارى انجام نمى دهم; خود خداوند مرا خوار و ذليل كرده است.
(4) از كجا بدانم كه اين را شخص فريبكارى به تو نداده و تو آمده اى كه مرا در گناه خود شريك سازى!» يهوديت پاسخ داد: «چرا بايد به خاطر اين كه حرف مرا گوش ندادى بدخواه تو باشم؟ خداوند خدا رحم تو را بسته[3] تا فرزندى در اسرائيل نياورى».
(5) پس حنه بسيار غمگين شد; اما لباس عزا را بر كند و سر خود را تميز كرده، لباس عروسى خود را بر تن كرد و حدود ساعت نُه به باغ خود رفت تا در آنجا قدم بزند. او درخت غارى ديد و زيرش نشست و به سوى خداوند دعا كرده، گفت: «اى خداى اجداد من، به من بركت ده و به دعاى من توجه كن، همان طور كه رحم سارا را بركت دادى و به او پسرى به نام اسحاق عطا كردى».[4]
باب سوم
حنه به آسمان نگاه كرد و گنجشكى را ديد كه بر درخت غارى لانه كرده است. بالبداهه مرثيه اى براى خود سرود:
واى بر من، چه كسى مرا بزاد؟
كدام رحم مرا به دنيا آورد؟
چون من نزد همه و نزد فرزندان اسرائيل، ملعون متولد شده ام.
و من مورد ملامت واقع شدم و آنان با تمسخر، مرا از معبد خداوند بيرون كرده اند.
(2) واى بر من، من شبيه چه هستم؟
من شبيه پرندگان آسمان نيستم،
چون حتى پرندگان آسمان در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند!
واى بر من، من شبيه چه هستم؟
من شبيه حيوانات بى عقل نيستم،
چون حتى حيوانات بى عقل در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند!
واى بر من، من شبيه چه هستم؟
من شبيه جانوران زمين نيستم،
چون حتى جانوران زمين در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند.
واى بر من، من شبيه چه هستم؟
من شبيه اين آب ها نيستم،
چون حتى اين آب ها با شور و شعف به جلو مى جهند و ماهيان آنها تو را مى ستايند، اى خداوند!
واى بر من; من شبيه چه هستم؟
من شبيه اين زمين نيستم،
چون حتى اين زمين ميوه خود را در فصل خود[5] به وجود مى آورد و تو را ستايش مى كند، اى خداوند!
باب چهارم
(1) پس حنه فرشته خداوند را ديد كه به سوى او آمد[6] و گفت: «حنه! حنه! خداوند دعاى تو را شنيده است. تو آبستن شده، خواهى زاييد،[7] و در كل عالم درباره نسل تو سخن گفته خواهد شد». حنه گفت: «به خداى زنده قسم،[8] اگر من كودكى بياورم، چه پسر و چه دختر، به عنوان هديه اى به خداوند خداى خود[9] پيشكش خواهم كرد، و او در تمام زندگى اش خدا را خدمت خواهد كرد».[10]
(2) و ديد كه دو فرشته آمدند و به او گفتند: «نگاه كن، شوهرت يواخيم و همراهانش مى آيند، چون فرشته خداوند نزد او فرود آمد و به او گفت: «يواخيم! يواخيم! خداوند خدا دعاى تو را شنيده است.[11] برو و ببين، همسرت حنه آبستن خواهد شد».[12]
(3) يواخيم بى درنگ رفت و چوپانانش را ندا داده، گفت: «ده گوسفند بى عيب و بدون لكه بياوريد تا براى خداوند، خداى من باشند. و دوازده گوساله نزد من آوريد و اين دوازده گوساله براى كاهنان و مشايخ خواهند بود و صد بز بياوريد و اين صد بز براى همه قوم خواهند بود».
(4) يواخيم با همراهان خود مى آمد و حنه بر در ايستاده بود و چون ديد كه يواخيم مى آيد فوراً دويد و دست در گردن او انداخت و گفت: «اكنون مى دانم كه خدا مرا بى اندازه بركت داده است; چون همان طور كه مى بينى بيوه زن ديگر بيوه نيست، و من، كه عقيم بودم،[13] آبستن مى شوم». و يواخيم روز اول را در خانه اش به استراحت پرداخت.
باب پنجم
(1) روز بعد او قربانى هاى خود را تقديم مى كرد و با خود مى گفت: «اگر خدا نسبت به من مهربان باشد جلو عمامه كاهن[14] را براى من آشكار خواهد كرد». يواخيم قربانى هاى خود را تقديم كرد و جلو عمامه كاهن را هنگامى كه او به سوى مذبح خداوند بالا مى رفت مشاهده كرد. او در خود هيچ گناهى نديد و يواخيم گفت: «اكنون فهميدم كه خداوند، خدا نسبت به من مهربان است و همه گناهان مرا بخشيده است». او در حالى كه گناهانش آمرزيده شده بود از معبد خداوند پايين آمده، به سوى خانه خود روانه شد.[15]
(2) و چون ماه هاى او كامل شد، همان طور كه به او گفته شده بود، در ماه نهم بزاد و از قابله پرسيد: «من چه به دنيا آوردم؟» قابله پاسخ داد: «يك دختر». حنه گفت: «روح من[16]در اين روز عظمت يافت». و حنه كودك را در بستر خوابانيد. و چون ايام كامل شد، حنه خود را از آلودگى زايمان تطهير كرده، پستان به دهان كودك نهاد و نام مريم را بر او نهاد.
باب ششم
(1) كودك روز به روز رشد مى كرد. چون شش ماهه شد مادرش او را روى زمين بر پا داشت تا ببيند آيا مى تواند بايستد. او هفت قدم راه رفت و در آغوش مادرش قرار گرفت. مادر او را بلند كرده، گفت: «به خداوند، خداى زنده قسم،[17] تو بر روى اين زمين راه نخواهى رفت تا اين كه تو را در معبد خداوند قرار دهم». او در اتاق خواب كودك محرابى ساخت و آنجا را از هر چيز معمولى و غيرطاهر خالى كرد. او دختران پاكيزه عبرانى را فراخواند و آنان سرگرمى او را فراهم كردند.
(2) يواخيم در نخستين زاد روز كودك جشن بزرگى بر پا كرد[18] و رؤساى كاهنان و كاتبان و مشايخ و كل قوم اسرائيل را دعوت كرد. يواخيم كودك را نزد كاهنان آورد و آنان او را بركت داده، مى گفتند: «اى خداى اجداد ما، اين كودك را بركت بده و به او نامى عطا كن كه در ميان همه نسل ها براى هميشه پرآوازه باشد».[19] و همه مردم گفتند: «چنين باد، آمين». و آنان كودك را نزد سران كَهَنه بردند و آنان او را بركت داده، گفتند: «اى خداى عرش اعلى، به اين كودك نظر كن و به او بركتى ابدى عطا كن». و مادر كودك او را به اتاق خوابش برده، به او شير داد. و حنه اين سرود را براى خداوند خدا سرود:[20]
من سرودى براى خداوند، خداى خود خواهم سرود، چون او مرا ملاقات كرده و سرزنش[21] دشمنان را از من دور كرده است.[22]
و خداوند ثمره پرهيزكارى را به من داد،[23] ثمره اى كه نزد او بى نظير و پرمايه است. چه كسى نزد پسران رئوبين اعلام خواهد كرد كه حنه شير مى دهد؟[24]
بشنويد، اى دوازده سبط اسرائيل، بشنويد: حنه شير مى دهد.
و حنه كودك را خوابانيد تا در اتاق خوابش و محراب آن استراحت كند و بيرون رفت تا به ميهمانان خدمت كند. در پايان جشن، آنان شادمان و با تمجيد خداى اسرائيل، آنجا را ترك كردند.
باب هفتم
(1) ماه ها گذشت و طفل رشد كرد. وقتى او دو ساله شد يواخيم به حنه گفت: «بيا تا كودك را به معبد خداوند ببريم[25] تا نذرى را كه كرده ايم، ادا كنيم و خداوند (بلايى) بر ما نفرستد و هديه ما رد نشود». و حنه پاسخ داد: «بيا تا سه سالگى او صبر كنيم[26] تا كودك در جستوجوى پدر و مادر نباشد». يواخيم گفت: «خيلى خوب است».
(2) وقتى كودك سه ساله شد، يواخيم گفت: «بيا تا دختران پاكيزه عبرانى را بخوانيم و هر يك چراغى روشن به دست گيرند تا كودك باز نگردد و دل او از معبد خداوند بريده نشود». و او چنين كرد تا اين كه آنان وارد معبد خداوند شدند. كاهن كودك را گرفته، بوسيد و بركت داد و گفت: «خداوند نام تو را در ميان همه نسل ها عظمت داده است. خداوند به خاطر تو در پايان دوران،[27] نجات خود را به فرزندان اسرائيل ارزانى خواهد داشت».
(3) و اوكودك را بر پله سوم مذبح گذاشت و خداوند، خدا فيض خود را بر كودك قرار داد و كودك با مسرت بر پاهاى خود رقصيد و تمام خاندان اسرائيل او را دوست داشتند.[28]
باب هشتم
(1) والدين او با تعجب و با سپاس و تمجيد خداى قادر به خاطر اين كه كودك به سوى آنان باز نگشت،[29] به خانه باز گشتند. و مريم در معبد مانند كبوترى آرام پرورش مى يافت و غذا را از دست فرشته اى دريافت مى كرد.
(2) وقتى كه او دوازده ساله بود، شورايى از كاهنان تشكيل شد. آنان مى گفتند: «توجه كنيد، مريم در معبد خداوند دوازده ساله شده است. چه بايد بكنيم كه مبادا او محراب خداوند ]خداى ما[ را آلوده كند؟» و آنان به كاهن اعظم گفتند: «تو جلو مذبح خداوند بايست; وارد (محراب) شو و براى كار مريم دعا كن، و ما هر چه را خداوند بر تو مكشوف نمايد انجام خواهيم داد».
(3) و كاهن اعظم رداى داراى دوازده زنگوله را برگرفت و وارد قدس الاقداس شده، براى كار مريم دعا كرد. ]ناگهان [فرشته خداوند را ديد كه پيش روى او ايستاده، به او مى گويد: «زكريا، زكريا، خارج شو و مردان بيوه قوم را جمع كن[30] و از آنان بخواه كه عصاى خود را بياورند[31] و به هر كدام كه خداوند علامت ]معجزه آسايى[ عطا كند، مريم همسر او خواهد بود». و منادى ها در سراسر كشور يهوديه پراكنده شدند. شيپور خداوند نواخته شد و همه به سوى آن دويدند.
**********************************
پی نوشتها:
[1]. متى، 4:2 (لوقا، 4:2); قس با: خروج، 24:18; 34:28; اول پادشاهان، 19:8.
[2]. يوحنا، 4:34.
[3]. قس با: اول سموئيل، 1:6.
[4]. پيدايش، 21:1ـ3.
[5]. قس با: مزامير، 1:3.
[6]. قس با: لوقا، 2:9; اعمال، 12:7.
[7]. لوقا، 1:13; پيدايش، 16:11; داوران، 13:3; اول سموئيل، 1:20.
[8]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئيل، 1:26.
[9]. اول سموئيل، 1:11.
[10]. اول سموئيل، 2:11; 1:28.
[11]. لوقا، 1:13.
[12]. قس با: لوقا، 31.
[13]. قس با: اشعيا، 54:1.
[14]. خروج، 28:36ـ38.
[15]. قس با: لوقا، 18:14.
[16]. قس با: لوقا، 1:46.
[17]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئيل، 1:26.
[18]. قس با: پيدايش، 21:8.
[19]. قس با: لوقا، 1:48.
[20]. قس با: اول سموئيل، 2:1.
[21]. پيدايش، 30:13; قس با، لوقا، 1:35.
[22]. قس با: مزامير، 42:10 و 102:8.
[23]. قس با: امثال سليمان، 11:3; 13:2; عاموس، 6:12.
[24]. پيدايش، 21:7.
[25]. قس با: اول سموئيل، 1:21 و به بعد.
[26]. قس با: اول سموئيل، 1:22.
[27]. قس با: اول پطرس، 1:20.
[28]. قس با: اول سموئيل، 18:16.
[29]. قس با: پيدايش، 19:26.
[30]. قس با: اعداد، 17، 16ـ24 (1ـ9).
[31]. اعداد، 17:17 (2).
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 888
- 0