فطرت / جلسه اول

تاریخ ارسال:ج, 12/18/1396 - 22:03
استاد علیپور مرندی
استاد علیپور مرندی

جلسه ای كه در خدمتتان خواهیم بود، شبیه جلسات اخلاقی نخواهد بود كه در سطح شهر می بینید. جلسات و روش های اخلاقی معمولاً به دو شكل هستند:
علمی: از تلقین و روش های روانشناسی استفاده می شود تا صفات خوبی را ملكه كند و صفات رذیله ایرا از فرد دور كند. این نوع اخلاق، یك اخلاق خشك و بی روح می شود. اخلاقی كه ای بسا از آفت های نامرئی، آسیب می بیند؛ بدون آنكه خود انسان متوجه باشد.
عملی: بر اساس فطرت و شناخت حقیقت نفس، شروع می شود و روش تربیتی است كه نفس در اثر تربیت، رشد می كند و صفات، از آن بروز می كند؛ نه اینكه از بیرون تحمیل شود.
 مبانی و احکام دینی هم بر همین معنا تقسیم می شوند: الف) عادت ها و تعصبات. ب) بینش درونی و معرفت باطنی و فطری. خود قرآن هم بر روش عملی، دستور اكید دارد.(كه در جلسات بعد ان شاء الله توضیح داده خواهد شد.)
 اخلاق و تدینی كه بر اساس فطرت نباشد، عبادتی است به خدای خیالی، مشابه اعراب جاهلی كه با دست خود، بت می تراشیدند و با ایمان راسخ برایش پرستش می كردند و محور زندگی و حاجت هایشان قرار می دادند.
 سؤال متعجبانه ایكه مطرح می شود، این است كه:
 چگونه اعراب جاهلی، اشتباه به این بزرگی می كردند كه آنچه را كه خود ساخته اند، اینگونه می پرستیدند؟
 در حالی كه ما هم همین كار را می كنیم؛ آنها از سنگ، بت می ساختند و ما در خیال و ذهن خود ساخته ایم!
 ریشه اشكالات بزرگی مثل جبر و اختیار و عدل الهی و دعا و قضا و قدر و ... هم از همین اعتقاد به خدای خیالی است. وقتی كه خدایی است و من هستم، حتماً عقل چنین سؤالاتی می كند.
اشتباه از این جاست كه ما به خدای خیالی توجه داریم (خدایی است و منی هستم). و جواب صحیح، وقتی داده می شود كه خدایی را بپرستیم كه فطرت می شناسد.
آثار منفی دیگرایمان به خدای خیالی:[و فرق آن با ایمان به خدای فطری]
بندگی خدای خیالی، بندگی خشك مقدسانه و بی روح و بی معناست.
بندگی خدای معرفت فطری، عبادتش بسیار لذت بخش، شیرین، معنی دار و تكامل بخش است.

علامت های این دو نوع ایمان:
در شق اول: هر چه عبادت بیشتر می شود، عجب هم بیشتر می شود. هر چه پاكیزگی و عمل به دستورات الهی بیشتر می شود، خودبرتربینی و توقعات از دیگران (من آدم مقدسی هستم و ارزش مرا نمی دانند!) و تحقیر دیگران (ببین چه كاری انجام می دهد، من دیگر این كارها را هرگز نمی كنم!) بیشتر می شود.
در شق دوم: انسان را به هیچی و ذلت و پستی خودش آگاه تر می كند. ذلت خودش را در خودش محسوس تر می كند و هر چه عبادت بیشتر می شود، نورانیت درونی قویتر می شود و با آن نور، حقیقت را بیشتر مشاهده می كند و در حركت خود، حقارت ها و پستی ها و كثافت های خود را بیشتر مشاهده می كند و طوری در خود فرو می رود كه جرأت این را هم ندارد كه كسی حتی او را بنده خدا هم به حساب بیاورد.

 فرق دیگر این دو نوع ایمان:
خداوند به صراحت می فرماید: آنچه شما به عنوان خدا توصیف می كنید، خلاف واقعیت است. پس مبنای زندگی تان باطل و پوچ است.
اما آیا محال است انسان، خدا را بشناسد؟ و یا اصلاً در این باره فكر نكنیم، نكند مشرك بشویم؟
یا اینكه نه؛ ممكن است انسان، خدا را بشناسد و به وصف خدا برسد و اتفاقاً آن توصیف، صحیح هم باشد و حتی مورد امضای خدا هم قرار بگیرد.
بله؛ اگر كسی از راه تعقل، به ذات خدا بخواهد برسد، به كفر می رسد. اما منبع شناخت انسان، فقط قوه عقل نیست. اگر از راه دل باشد، نه تنها به كفر نمی كشد، بلكه به واقعیت های صفات خدا می  رساند. خداوند در سوره «صافات»، در آیات «159 و 160» می فرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ. إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ».
خود این آیه نشان می دهد كه درِ معرفت بسته نیست و امكان راه یابی به صفات الهی وجود دارد. چون خداوند در این آیه استثنا زده است.
البته ارزش عقل بالاست (بعداً بحث می شود) اما در مورد خدا و صفات او، منبع دیگری برای شناخت، لازم است كه با عقل، تقابل ندارد. این دو منبع، دو نورانیت های همجوار هستند؛ اما منبع، منبع دیگری است. از راه فطرت باید به خدا رسید.
فطرت، ما را به مرحله مخلَصین می رساند. مخلِص هم نمی تواند خدا را توصیف كند.
ریشه افراط و تفریط های ما به نام مذهب و دین، از این است كه خدای ما خیالی است و اعتدال در آن نیست. اما آنیكه حنیفاً است: یعنی پاك از هر گونه تندی و كندی و ...
راه فطری و بندگی، در ایمان به خدای فطری حنیف است و اینجا مستقیم است.
شبهه فكری را جواب گفتن، زیاد سودی ندارد. اگر فطرت شكوفا شود، بسیاری از سؤالات، بدون توجیه حل خواهد شد.
 قرآن كارهای نیك كسانی را عمل صالح می گوید كه كارهایی را كه انجام می دهند، برخاسته از فطرت باشد؛ وگرنه یك مشت خیالبافی است؛ كار در خیال تو خوب است. سوره «كهف» آیات «103 و104»:
 «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً»  آن هم در حالی كه خیال می كنند كه آنها خیلی زیبا و جالب كار می كنند و خودشان را راضی می كنند كه چه عالی فلان كار را انجام می دهند. ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا: تلاششان گم شد، آن هم در همین حیات دنیا، چه برسد به آن دنیا!
 كسی كه به خود رضایی رسید، دیگر راهش بسته شده، چون تا احساس درد نكند، دنبال درمان نمی رود.
 سوره «روم» آیه «30»: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»
 نكته تكان دهنده این آیه این است كه این واقعیت را كه باید از راه فطرت به دین قیم رسید، بسیاریاز مردم نمی دانند.
این علم دایره اش وسیعتر از منبع عقل است، اما آن را هم شامل می شود.
 سؤال:  چرا این معرفت در دست عده معدودی افتاد؟ اگر این همه مهم بود، باید طوری می شد كه همه در این راه می افتادند، پس چرا نشد؟
 اتفاقاً این سؤال ماست كه چه عواملی در تاریخ دخالت كرد و چه عواملی باعث شد كه به اینجا برسیم؟
 اصلاً اشخاص كی هستند كه ما با تعداد آن ها، به ارزش علم برسیم؟! میلیون ها سال بود و این علم، در پرده غیب بود.
 نشانه ایاز ایمان فطری: «... أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» (سبأ ، 46)
 وقتی به دعای كمیلت 5000 نفر می آیند و با آخر صدا و هنر، آن را می خوانی، اگر دفعه بعد فقط 3 نفر آمد باز هم نباید حالت فرق كند. در تنهایی و شب هم نباید حالت فرق كند. وقتی به مراسم می روی و سر راه 10 نفر هم دهن كجی و مسخره می كنند، نباید حالت فرق كند؛ وگرنه آن حالت بر مبنای خیالات و جوّ است.
 سوره «یس»آیه (22): «وَ ما لِیلا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»
كسی كه به فطرت رسید، دیگر نمی  تواند خدا را عبادت نكند.
-------------------
منبع: جزوه فطرت

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط