قاعده مندیِ رشد اخلاقی

تاریخ ارسال:چ, 03/24/1396 - 21:02
حجت الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری​
حجت الاسلام و المسلمین جعفر ناصری

قرآن کریم پس از قسم های متعدد و تأکید فراوان، تزکیه نفس را عامل فلاح و رستگاری معرفی می کند و می فرماید:
قد أفلح من زکّیها؛[1]
به تحقیق، آن کس که نفس را تزکیه کرد، رستگار شد.
علمی که متکفل شناخت صحیح نفس و نواقص آن و نیز معرّف راهکارهای تهذیب آن است، همانا علم شریف اخلاق است.
با توجه به گذشت قرن ها از جست و جوی رشد در بشر و ارسال رسل و انزال کتب از ناحیه حق تعالی، هنوز مکارم اخلاق، نیازمند تتمیم و ترمیم بود که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مبعوث شد و فرمود:
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق؛[2]
این کلام، علاوه بر این که جایگاه، ارزش و عمق مکارم اخلاق را بیان می کند، هم زمان زحمات پیامبران گذشته را ارج می نهد که در مسیر مکارم اخلاق، گام ها برداشتند و سعی ها به خرج دادند و در پی تلاش گذشتگان، با معارف قرآنی و علوم خاندان رسالت صلی الله علیه و آله فصلی جدید و دریچه ای نو برای مکارم اخلاق باز می شود.
پس از ارائه مباحث گوناگون در شماره های پیشین نشریه خلق، تصمیم بر آن شد که از این به بعد، به لطف خداوند متعال، طی مقالاتی به علم شریف اخلاق، مبانی، موضوع و اهمیت آن و سپس راهکارها و مبانی تهذیب اخلاق و تزکیه نفس بپردازیم.
آنچه در پیش رو دارید، نخستین حلقه از این سلسله است که به مباحثی مبنایی درباره معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق و موضوع علم اخلاق می پردازد.
اما پیش از بیان مطلب درباره معنای اخلاق و مطالب مرتبط، چون در آغاز نوشتار، سخن از «رشد» رفت، نکته ای قرآنی را مورد توجه قرار دهم و آن، بخشی از داستان تعلّم حضرت موسی علیه السلام است که آن جریان، در آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف آمده است. آیه ای که در آن از رشد سخن گفته است. گفته حضرت موسی علیه السلام به حضرت خضر است که:
هلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛
این جریان در آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف آمده است که با مقدمه ای کوتاه و گویا به آن اشاره می کنم:
شخص جویای علم و رشد، پیامبری است از پیامبران بزرگ الهی که هم اولوالعزم بوده و هم سلطان بنی اسرائیل؛ یعنی از جایگاه اجتماعی بلندی برخوردار بوده است.
علاوه بر آن، هم صاحب کتاب آسمانی «تورات» بوده و هم «کلیم الله».
در شرافت کلیم اللهی حضرت موسی علیه السلام نکته ای را از دعای شریف سمات بیان می کنم تا بدانیم متعلم در اینجا چه شخصیت بزرگی است. در دعای شریف سمات آمده است:
الَّذِی کَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ فِی الْمُقَدَّسِینَ فَوْقَ إِحْسَاسِ الْکَرُوبِیِّین؛
مقام کلیم اللهی موسی بن عمران و مکالمه او با حق تعالی، در مرتبه ای از تقرب و لطافت بوده که فوق احساس کروبین بوده است. چنین شخصیت والایی با وجود چنین مقامی، درصدد رشد بر می آید و به امر الهی قضیه را دنبال می کند تا به مطلوب و معلم خود می رسد.
نکته لطیف دیگر از این نقل قرآنی این که قرآن کریم درباره شخصیت این معلم بزرگوار، هیچ نشانی و مشخصاتی را بیان نمی کند. حتی اسم این معلم را هم نمی گوید؛ بلکه با این عبارت به او اشاره می کند:
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛
که در این بخش هم نکات و لطائف تفسیری فراوان نهفته است.
به هر حال حضرت موسی در جایگاه متعلّم و شاگرد، از آن معلمِ دارای علم لدنّی چنین تقاضا می کند:
هلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
که آن معلم بزرگوار گمنام و عبد خدا، در جواب می فرماید:
إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً
اما این شاگرد، یعنی حضرت موسی بن عمران علیه السلام دست از طلب بر نمی دارد و باز تقاضای خود را تکرار می کند و عرضه می دارد:
سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللهُ صابِراً وَ لا أَعْصی‏ لَکَ أَمْراً
که کلمه های «لا أعصی» و «أمرا» قابل توجه و تعمق هستند.
در ادامه، آن معلم، رد کردن چنین شاگردی را خلاف حکمت می یابد؛ اما این پذیرش را چنین مشروط می کند:
فَإِنِ اتَّبَعْتَنی‏ فَلا تَسْئَلْنی‏ عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرا
به این مضمون که: ای موسی! اگر می خواهی همراه من بیایی، بیا؛ ولی حق سؤال و اعتراض نداری تا این که من خود، تو را روشن و قانع کنم… تا پایان داستان که هر کلمه و عبارتی از این آیات، لطائف و دقایقی دارد که در کتب تفسیری ما پراکنده است.
پیامبری در این جایگاه بلند ظاهری و باطنی، مأمور به رشد می شود و قرآن مجید، وسعت باب رشد و کمال را این گونه تبیین می کند.
پس از این نکته قرآنی که جایگاه بلند «رشد» را نشان می دهد، ما می  مانیم و جایگاه مکارم اخلاق و رفع مشکلات خلق و خوی و شخصیت، تا رسیدن به قلبی سلیم؛ همان قلبی که امام صادق علیه السلام درباره آن فرمودند:
الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقَى رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاه؛[3]
قلب سلیم آن است که در حالی خداوند را ملاقات می کند که جز او در آن نیست.

معنای لغوی
کلمه «اخلاق»، جمع مکسّرِ «خَلْق» و «خُلق» از ماده (خ – ل – ق) و بیشتر به معنای اندازه، هیأت و شکل چیزی است. در مفردات راغب و نهایه ابن اثیر عبارت جالبی به این مضمون آمده است:
الخَلق و الخُلق فی الأصل واحد کالشَرب و الشُرب و الصَرم و الصُرم لکن خصّ الخَلق بالهیئات و الأشکال و الصور المدرکه بالبصر و خصّ الخُلق بالقوى و السجایا المدرکه بالبصیره؛[4]
«خَلق» و «خُلق» در اصل، یکی هستند؛ مانند «شَرب و شُرب» و «صَرم و صُرم؛ ولی «خَلق» مخصوص هیئات و اشکالی است که با بصر(بینایی ظاهری) درک می شوند و «خُلق» مخصوص قوا و سجایایی است که با بصیرت(بینایی باطنی) درک می شوند.

معنای اصطلاحی
درباره معنای اصطلاحی «خُلق» عبارت برخی از علمای بزرگ شیعه را نقل می کنیم:
مرحوم نراقی می فرماید:
الخُلق عبارهٌ عن ملکهٍ للنفس مقتضیهٌ لصدور الأفعال بِسُهولهٍ من دون احتیاج إلی فکر و رویّهٍ؛[5]
1.خُلق، عبارت است از ملکه ای نفسانی که سبب می شود افعال، به آسانی و بدون نیاز به فکر و تأمل، از انسان صادر شوند.
2.مرحوم فیض نیز در محجه البیضاء چنین می فرماید:
فالخُلق عبارهٌ عن هیئهٍ للنفس راسخهٌ لتصدر عنها الافعال بسهولهٍ و یُسرٍ مِن غیر حاجهٍ الی فکر و رویّهٍ؛[6]
پس خُلق عبارت است از هیأت نفسانی راسخ و استواری که باعث می شود افعال، به آسانی و روانی و بدون نیاز به فکر و تأمل، از آن صادر شود.
از تعاریف فوق، معلوم می شود که مراد از «اخلاق» مجموع ملکات و صفات باطنی (اعم از صفات نیک و بد) است که باعث می شود اعمال (اعم از نیک و بد) بدون فکر و تأمل و به راحتی انجام شوند. به تعبیری دیگر، منظور از خُلق، طبع، سجیّه و ساختار شخصیتی فرد است.
درباره اخلاق نیک یا حُسن خُلق، مرحوم ملاصالح مازندرانی می فرماید:
حُسن الخلق انما یحصل من الاعتدال بین الافراط والتفریط فی القوه العقلیه و الشهویه و الغضبیه؛[7]
حُسن خُلق، همانا از اعتدالِ بین افراط و تفریط در قوه عقلیه، شهویه و غضبیه حاصل می شود.
پس حُسن خلق، حُسن رویه است که از نفسی معتدل و خودساخته به سهولت و آسانی صادر شود.
بدیهی است که با ذکر این مطلب نمی خواهیم همه نظرات اخلاق فلسفی که برخی ریشه در تفکرات ارسطو و حکمای یونان دارد را تأیید کنیم. بلکه آنچه که با قرآن کریم و سنت اهل بیت علیهم السلام موافق است، پذیرفتنی است.

موضوع علم اخلاق
پس از معلوم شدن معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق، مناسب است به موضوع این علم شریف بپردازیم. توضیح این که علما برای هر علم، موضوعی قرار داده اند و در توضیح آن گفته اند:
موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه؛[8]
موضوع هر علم، چیزی است که در آن علم، درباره عوارض ذاتی آن، بحث می شود.
برای مثال، موضوع علم صرف، «کلمه» است؛ ولی از نظر تبدیل به صیغه های مختلف صرفی.
موضوع علم نحو نیز کلمه و کلام است؛ ولی از نظر إعراب و بنا چرا که اِعراب و بنا در علم نحو از عوارض ذاتی کلمه و کلام است.
همچنین موضوع علم طب و پزشکی، بدن انسان است که از عوارض ذاتی آن، یعنی سلامت و بیماری بحث می کند.
پس از این مقدمه کوتاه، به موضوع علم اخلاق یا علم تهذیب اخلاق می رسیم. موضوع علم اخلاق، نفس آدمی است که در این علم، از عوارض ذاتی آن، بحث می شود که آن هم سلامت و بیماری است؛ بیماری های خلق و خو و شخصیت فرد، و درمان بیماری های مربوط به آن، بررسی می شود.
به تعبیری، موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه آدمی است که همان حقیقت انسانیت است. و هیچ ساختار هندسی در عالم هستی، مهم تر، پیچیده تر و بزرگ تر از ساختار شخصیتی آدمی نیست. در شعر منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است که:
أتزعم أنک جرمٌ صغیر و فیک انطوی العالَمُ الاکبرُ[9]
آیا گمان می کنی که تو [فقط] جسمی کوچک هستی؟
در حالی که در وجودت، عالم اکبر نهاده شده است.
علم تهذیب اخلاق، علمی است که انسان و شخصیت انسان را برای او ترجمه می کند و می شناساند و از طرفی مقصد را نیز معرفی می کند؛ هم انسان و حقیقت انسانی را معرفی می کند و هم اعتدال حقیقی را می شناساند و علاوه بر آن، چگونگی طی طریق و رسیدن به اعتدال را تکفل می کند.
مرحوم ملامحمد حسن قزوینی در کتاب گرانسنگ کشف الغطاء درباره تهذیب اخلاق بیاناتی دارد که قابل توجه است. توضیح این که کتاب کشف الغطاء از میراث ارزشمند اخلاقی در عالم تشیع است. این کتاب، کتابی جامع در اخلاق است که بعضی آن را خلاصه کتاب جامع السعادت و بعضی حتی آن را جامع تر و بهتر از جامع السعادات می دانسته اند. مشهور است که مرحوم ملا حسینقلی همدانی، استاد اساتید اخلاق، به شاگردان خود، خواندن این کتاب را سفارش می کرده است. عبارت مرحوم قزوینی چنین است:
المراد من تهذیب الاخلاق تعدیلها إلی الوسط من الإفراط و التفریط و ردّ کل قوهٍ إلی کمالها و هو المراد من التغییر لا إماطه القوه رأساً؛[10]
منظور از تهذیب اخلاق، تعدیل آن از جانب افراط و تفریط، به سوی حد وسط و تعادل است و نیز برگرداندن همه قوا به سوی کمالشان. و مراد از تغییر همین است؛ نه این که قوه به کلی طرد شود.
ایشان در ادامه، قوه غضبیه را مثال می آورد که افراط آن، تهور و بی باکی نامعقول و تفریط آن هم جبن و ترس است. اعتدال و حد وسط آن نیز حالتی است بین این افراط و تفریط که عبارت است از اعمال غضب در جایی که شرعاً و عقلاً مجاز و پسندیده است که شجاعت نامیده می شود.
خلاصه این که علم تهذیب اخلاق، یک دوره معارف در حیطه بیماری شناسی و درمان شناسی شخصیتی است که به عقیده ما باید مستند و مبتنی بر کتاب و سنت و معارف آسمانی باشد.

شکل گیری شخصیت
بیان شد که خُلق، همان سجیّه و شخصیت است و علم اخلاق، متکفّل شناخت دقیق شخصیت و درد و درمان آن است. آنچه مهم است این است که بدانیم شکل گیری شخصیت در انسان چگونه است و عوامل مؤثر در این شکل گیری چیست؟
مرحله اول شکل گیری خلق و خو و شخصیت، اصلاب پدران است. با مراجعه به کتب روایی، روایات بسیاری در این باره یافت خواهد شد؛ از جمله روایاتی که بر حلال بودن رزقی که نطفه از آن ایجاد می شود و نیز برخی آداب برای هنگام انعقاد نطفه توصیه می کنند. مرحوم علامه مجلسی در کتاب حلیه المتقین جمع آوری خوبی از این روایات ارائه کرده است.[11]
مرحله بعد، ارحام مادران است. به این بیان که پس از انعقاد نطفه، مراعات های مادر، در کیفیت شکل گیری شخصیت فرزند –در جهت مثبت یا منفی- مؤثر است. البته نکته مهم این است که بدانیم هر یک از این مراعات ها و عدم مراعات ها، علت تامه سعادت یا شقاوت نیست؛ یعنی اگر پدر و مادری مراعات های لازم را اجرا کردند، زمینه سعادت در فرزند، تقویت می شود؛ ولی اصل سعادتِ فرزند، در گرو اراده و همت و اعمال صالح خود او است. و همین طور، در صورت عدم مراعات والدین. یعنی اگر پدر و مادری مراعات ها و آداب و دستورات و سنت ها را مراعات نکردند در فرزند زمینه های شخصیت منفی ایجاد می شود؛ اما شقاوت او را خود با نیت بد و اعمال بد خودش رقم می زند.

یک نمونه قرآنی
مطلب تأثیر مادر و مراعات های مادرانه را با ذکر یک جریان جالب قرآنی دنبال می کنیم.
در قرآن کریم آمده است:
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّراً؛[12]
و هنگامی که همسر عمران گفت: «پروردگارا! همانا من برای تو نذر کردم که فرزندی که در شکم دارم، آزاد باشد.
در توضیح کلمه «محرّرا» گفته اند:
أی لا أستعمله فی منافعی؛[13]
یعنی او را در راستای منافع خودم به کار نمی گیرم.
بدین معنا که نذر کرد این فرزند خالص برای خدا و دین خدا باشد. خداوند نیز به احترام این زن مؤمن و نیت پاک و خدایی اش، نذر او را پذیرفت؛ آنجا که می فرماید:
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً؛[14]
پروردگار او، او[=مریم] را به نیکویی قبول کرد و او را به نیکویی رشد داد.
بدین ترتیب، پی ریزی یکی از پایه های سعادت این فرزند که همان مریم مقدّس بود، از بطن مادر آغاز شد و در این شکل گیری، عبادت و خلوص مادر در دوران حمل، تأثیر بسزایی داشت.
شکل گیری خلق و خوی، مراحل دیگری نیز دارد که فعلاً مجال پرداختن به آن نیست.

------------------
پی نوشت :
1.سوره شمس: ۹.
2.کافی، ج ۲، ص ۱۶.
3.بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۲.
4.المفردات فی غریب القرآن، ج ۱، ص ۲۹۷.
5.جامع السعادات، ج ۱، ص ۵۵.
6.محجه البیضاء، ج ۵، ص ۹۵.
7.شرح اصول کافی، ج ۸، ص ۸۷.
8.کفایه الاصول، ص ۷.
9.دیوان امام علی علیه السلام، ص ۱۷۸.
10.کشف الغطاء، ص ۳۴.
11.حلیه المتقین، باب چهارم، بیان آداب زفاف و مجامعت و معاشرت زنان، ص ۵۰.
12.سوره آل عمران: ۳۵.
13.مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۷۳۷.
14.سوره آل عمران: ۳۷.
-------------------
منبع  : چشمه زلال

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط