تقوا، کیمیای سعادت
تقوا صفت بسیار پربار و کیمیای سعادت است. هرچه بخواهیم، در تقوا موجود است. عالی ترین صفت انبیا و اولیا تقواست و حتی زیربنای رسیدن به مراتب توحید را هم تقوا دانسته اند.
تقوا دو معنا دارد یکی معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی. معنای لغوی آن عبارت است از نگه داری خود در برابر آن چه که به انسان ضرر می زند و تقیه هم از همین باب است.
متعلقات تقوا
متعلق تقوا و این که در برابر چه کسی باید تقوا داشت، مختلف است، مفعول «إتق» در قرآن گاهی «الله» قرار می گیرد مثل آیه؛ «یا أیّها النبی إتق الله»؛ (احزاب/1) گاهی هم متعلق تقوا آتش جهنم قرار می گیرد مانند آیه؛ «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدّت للکافرین»؛ (بقره/24) روز قیامت هم متعلق تقوا قرار گرفته است، به این معنا که انسان باید حواس خود را جمع کند و خود را برای آن روز خوب بسازد تا مبادا عذاب آن روز گریبان گیر او شود، آیه دارد؛ «واتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً»؛ (بقره/48) همین طور فتنه نیز متعلق تقوا قرار گرفته مثل آیه؛ «واتقوا فتنةً لا تصیبنّ الذین ظلموا منکم خاصةً»؛ (انفال/25) این آیات همه به یک معناست و آن این که از خود محافظت کنید تا مبادا ضرر و آسیبی به شما برسد.
معنی اصطلاحی تقوا
در روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام معانی متعددی برای تقوا بیان شده که همه آن ها در حقیقت به یک معنا برمی گردد:
حضرت امام صادق علیه السلام درباره معنای تقوا فرمودند: «أن لا یفقدک الله حیث أمرک و لا یراک حیث نهاک»؛ (بحارالانوار/67/285) یعنی: هرجا که خدا دوست دارد که تو آن جا حاضر باشی، آن جا حاضر باش و هر جا خدا می خواهد که تو آن جا نباشی، آن جا نباش. به عبارت دیگر واجباتت را بجا بیاور و محرمات را هم ترک کن.
حضرت امام صادق علیه السلام وارد مجلسی شدند. یک نفر به خدمت کار خود گفت: یک مقدار آب برای من بیاور. او رفت و یک لیوان شراب برای او آورد! تا حضرت این منظره را دیدند فوراً بلند شدند. برخی پرسیدند: یابن رسول الله! کجا می روید؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا فرمودند: «هرکس در مجلسی بنشیند که در آن شراب باشد ملعون است.» (کافی/ 6/268) این برخورد حضرت، دستورالعملی برای ماست. خدا شاهد است که این گونه معصیت هایی که در این گونه مجالس می شود، برای روح ما حجاب های ظلمانی می شود و ما لحظه به لحظه از خدا دور می شویم. در این مجالس نرو آقا! تو را که نمی کشند؟ حالا فامیل است که باشد، ناراحت می شود که بشود. مجلسی که رضای حق در آن نیست به هر عنوان که می خواهد باشد از آن مجلس بلند شو. ماندن تو وزر و وبال است. اگر بر این اشخاص عذاب نازل بشود تو هم جزو آن ها هستی. اگر کسی بگوید: ما که در آن مجالس حرفی نزدیم یا کاری نکردیم، فقط آن جا بودیم!! جوابش این است که کربلا هم همین طور بود، یک عده ای حضرت اباعبدالله علیه السلام را شهید کردند، ولی عده ای هم بودند که پشت جبهه حضور داشتند، آن ها هیچ کاری نکرده بودند، اما در آن عرصه گناه حضور داشتند. آن ها هم عذاب همان کسانی را دارند که حضرت را شهید کردند. بنابراین نشستن تو در آن جلسه، تأیید کار اهل مجلس است.
معنای دوم تقوا
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده اند: «من ملک شهوته کان تقیّاً»؛ (غررالحکم/ح8284) یعنی هر کس شهوتش را کنترل کند، متقی است. شهوت در خوراک، شهوت در لباس، شهوت در مقام، شهوت در شهرت و... . انسان باید در تمام امور تقوا داشته باشد. برخی انسان ها شهوت خوردن دارند و به هر نوع غذایی اعم از حلال، حرام و شبهه ناک رسیدند، می بلعند. در این جا تقوا یعنی این که ببین که از کدام غذا باید بخوری، چقدر باید بخوری، شهوت خوردن نداشته باشی؛ چراکه هر غذایی یک اثری دارد.
منقول است که یکی از درباریان، مرحوم میرزای قمی را به دربار خود دعوت کرد. موقعی که آقا به مجلس ایشان رفت و بر سر سفره نشست، گفت: «من نمی توانم غذا بخورم. آن درباری گفت: آقا! این سفره را برای شما انداختیم، و اصرار کرد. مرحوم میرزا مجبور شد تا مقداری از غذا را بردارد و فشار دهد. اطرافیان دیدند که خونابه هایی از آن غذا بیرون می چکد، سپس فرمود: من این غذا را نمی خورم.»
بعضی از غذاها حقیقتش این است، انسان مقداری در خصوص غذاها سعی و کوشش نماید؛ زیرا غذا در فرزندان و عبادات ما آثاری دارد. در روایت آمده کسی که یک لقمه حرام بخورد تا چهل روز دعاهایش مستجاب نمی شود. (بحارالانوار/63/314)
جواب از یک اشکال
بعضی ها می گویند، دنیا، دنیای آزادی است و تقوا مخالف آزادی است. ولی باید توجه داشته باشید که تقوا مخالف آن آزادی ای است که با بی بندوباری و مفسده همراه می باشد و لذا تقوا می خواهد آزادی مطلق را از ما بگیرد. ما آن طور آزاد نباشیم که هرچه می خواهیم بخوریم، هرجا می خواهیم برویم، هرچه می خواهیم بگوییم و هرکاری می خواهیم انجام دهیم. تقوا از لوازم انسانیت است و کاری به یک دین خاص ندارد.
تقوا یعنی درست بودن در اجتماع. من که تقوا دارم، یعنی به ناموس دیگران خیانت نمی کنم، یعنی به آبروی دیگران خیانت نمی کنم، یعنی ظلم و فحاشی نمی کنم. مثالی در این رابطه بزنم؛ من که لباس می پوشم ممکن است بدنم شکایت بکند که چرا مرا محصور کردی؟ من می خواهم آزاد باشم. صاحب لباس به بدنش جواب می دهد اگر من این لباس را در آورم و تو آزاد باشی، سرما می خوری، گرما می خوری و اذیت می شوی، من لباس ها را می پوشم تا تو را حفظ کنم. و یا برای حفظ پایتان جوراب و کفش می پوشید و لذا همان طور که برای حفظ و سلامتی پاهایت کفش به پایت می کنی و لباس را برای سلامتی بدنت می پوشی و یا برای حفظ و صیانت از خانواده ات دیوار به دور خانه ات می کشی، تقوا هم برای انسانیت انسان ها حصن است، نه این که خلاف آزادی می باشد.
حضرت حق به دلیل شدت علاقه و محبتش به ما، ما را مأمور به تقوا کرده است. خدا می خواهد ایمان و بندگی تو را حفظ کند تا بنده واقعی خدا باشی.
برخی خواسته شان این است که می خواهند مثل حیوانات زندگی کنند و زیست حیوانی داشته باشند و پای بند به هیچ چیز نباشند، خوب این انسان می شود همان حیوان. اما باید دانست که خداوند ما را برای یک هدف و مقصدی خلق کرده است و لذا انسانی که می خواهد یک زندگی الهی و انسانی داشته باشد، لازمه اش رعایت حقوق اجتماع است و این همان تقواست. در نتیجه تقوا در اجتماع باعث مصونیت است نه محدودیت.
----------------
منبع: افق حوزه
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 978
- 2